برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۹۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

–من به یک خانه میاندیشم

با نفس‌های پیچک‌هایش، رخوتناک

با چراغانش، روشن همچون نی‌نی چشم

با شبانش، متفکر، تنبل، بی‌تشویش

و به نوزادی با لبخندی نامحدود

مثل یک دایرهٔ پی در پی بر آب

و تنی پر خون، چون خوشه‌ای از انگور

 

–من به آوار میاندیشم

و به تاراج وزش‌های سیاه

و به نوری مشکوک

که شبانگاهان در پنجره میکاود

و به گوری کوچک، کوچک چون پیکر یک نوزاد

 

–کار ... کار؟

–آری، اما در آن میز بزرگ

دشمنی مخفی مسکن دارد

۸۲
در غروبی ابدی