این برگ همسنجی شدهاست.
که ترا میجود آرام آرام
همچنان که چوب و دفتر را
و هزاران چیز بیهدهٔ دیگر را
و سرانجام، تو در فنجانی چای فرو خواهی رفت
همچنان که قایق در گرداب
و در اعماق افق، چیزی جر دود غلیظ سیگار
و خطوط نامفهوم نخواهی دید
–یک ستاره؟
–آری، صدها، صدها، اما
همه در آنسوی شبهای محصور
–یک پرنده؟
–آری، صدها، صدها، اما
همه در خاطرههای دور
با غرور عبث بال زدنهاشان
–من به فریادی در کوچه میاندیشم
–من به موشی بیآزار که در دیوار
گاهگاهی گذری دارد!
۸۳
در غروبی ابدی