برگه:The Blind Owl.pdf/۱۲۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
۱۲۸
 

قاری، شکل قصاب، شکل زنم، همه اینها را خودم دیدم. شاید فقط در موقع مرگ قیافه‌ام از قید این وسواس آزاد می‌شد و حالت طبیعی که باید داشته باشد بخودش می‌گرفت :ولی آیا درحالت آخری هم حالاتی که دائماً اراده تمسخر آمیز من روی صورتم حک کرده بود، علامت خودش را سخت‌تر و عمیق‌تر باقی نمی‌گذاشت؟ یکمرتبه زدم زیر خنده، چه خنده خراشیده زننده و ترسناکی بود.

همین وقت بسرفه افتادم و یک تکه خلط خونین، یک تکه از جگرم روی آینه افتاد.