برگه:The Blind Owl.pdf/۱۳۹

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
۱۳۹
 

و پاورچین به اتاق آن لکاته رفتم -دم در که رسیدم اتاق در تاریکی غلیظی غرق شده بود. بدقت گوش دادم صدایش راشنیدم می‌گفت: اومدی شال گردنتو واکن! من کمی ایست کردم دوباره شنیدم که گفت: شال گردنتو وا کن !من آهسته وارد اتاق شد م عبا و شال گردنم را برداشتم. لخت شدم ولی نمیدانم چرا همین‌طور که گزلیک دسته استخوانی در دستم بود در رختخواب رفتم، حرارت رختخوابش مثل این بود که جان تازه‌ای بکالبد من دمید. مثل یک جانور درنده به او حمله کردم و