برگه:The Blind Owl.pdf/۲۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۱
 

مثل سگ گرسنه‌ای که روی خاکروبه‌ها بو میکشد و جستجو میکند، اما همینکه از دور زنبیل میاورند از ترس میرود پنهان میشود، بعد برمیگردد تکه‌های لذیذ خودش را در خاکروبهٔ تازه جستجو بکند– منهم همان حال را داشتم، ولی این روزنه مسدود شده بود– برای من او یک دسته گل تر و تازه بود که روی خاکروبه انداخته باشند.

شب آخری که مثل هر شب بگردش رفتم، هوا گرفته و بارانی بود و مه غلیظی در اطراف پیچیده بود– در هوای بارانی که از زنندگی رنگها و بی حیائی خطوط اشیاء میکاهد من یکنوع آزادی و راحتی حس میکردم و مثل این بود که باران افکار تاریک مرا میشست– درین شب آنچه که نباید بشود شد - من بی‌اراده پرسه میزدم ولی در این ساعتهای تنهائی، در این دقیقه‌ها که درست مدت آن یادم نیست خیلی سخت‌تر از همیشه صورت هول و محو او مثل اینکه از پشت ابر و دود ظاهر شده باشد، صورت بیحرکت و بی حالتش مثل نقاشیهای روی جلد قلمدان جلو چشمم ظاهر بود.

وقتیکه برگشتم گمان میکنم خیلی از شب گذشته