برگه:The Blind Owl.pdf/۶۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۵
 

و میفروختند. پدرم در شهر بنارس بوده و عمویم را بشهرهای دیگر هند برای کارهای تجارتی میفرستاده– بعد از مدتی پدرم عاشق یک دختر باکره بوگام داسی، رقاص معبد لینگم پوجه میشود. کار این دختر رقص مذهبی جلو بت بزرگ لینگم و خدمت بتکده بوده است– یک دختر خونگرم زیتونی با پستانهای لیموئی، چشمهای درشت مورب، ابروهای باریک بهم پیوسته، که میانش را خال سرخ میگذاشته.

«حالا میتوانم پیش خودم تصورش را بکنم که بوگام داسی یعنی مادرم با ساری ابریشمی رنگین زردوزی، سینه باز، سربند دیبا، گیسوی سنگین سیاهی که مانند شب ازلی تاریک و در پشت سرش گره زده بوده، النگوهای مج پا و مچ دستش، حلقه طلائی که از پرهٔ بینی گذرانیده بوده، چشمهای درشت سیاه خمار و مورب، دندانهای براق با حرکات آهسته موزونی که به آهنگ ستار و تنبک و تنبور و سنج و کرنا میرقصیده– یک آهنگ ملایم و یکنواخت که مردهای لخت چالمه بسته میزده‌اند– آهنگ پر معنی که همه اسرار جادوگری و خرافات و شهوت‌ها و دردهای مردم هند در آن مختصر و جمع شده بوده و بوسیله حرکات متناسب و اشارات شهوت‌انگیز– حرکات مقدس–