برگه:The Blind Owl.pdf/۶۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۶
 

بوگام داسی مثل برگ گل باز میشده، لرزشی بطول شانه و بازوهایش میداده، خم میشده و دوباره جمع میشده است، این حرکات که مفهوم و معنی مخصوصی در بر داشته و بدون زبان حرف میزده است چه تأثیری ممکن است در پدرم کرده باشد– مخصوصاً بوی عرق گس و یا فلفلی او که مخلوط با عطر موگرا و روغن صندل میشده به مفهوم شهوتی این منظره میافزوده است– عطری که بوی شیره درختهای دوردست را دارد و به احساسات دور و خفه شده جان میدهد– بوی مجری دوا، بوی دواهائی که در اطاق بچه‌داری نگهمیدارند و از هند میاید– روغن‌های ناشناس سرزمینی که پر از معنی و آداب و رسوم قدیمی است– لابد بوی جوشانده‌های مرا میداده– همه اینها یادگارهای دور و کشته شده پدرم را بیدار کرده.– پدرم بقدری شیفته بوگام داسی میشود که بمذهب دختر رقاص– بمذهب لینگم میگورد. ولی پس از چندی که دختر آبستن میشود او را از خدمت معبد بیرون میکنند.

«من تازه بدنیا آمده بودم که عمویم از مسافرت خود به بنارس برمیگردد. ولی مثل اینکه سلیقه و عشق او هم با سلیقه پدرم جور میآمده یکدل نه، صد دل عاشق مادر من میشود و بالاخره او را گول میزند، چون شباهت ظاهری