سیاست و اجتماع و اقتصاد را دیگران بیحضور او ساختند و پرداختند. وچه جور هم عین دسته گل! پس آخر وثوقی چه کند؟ بشود منقد ادبیات و چه جوری؟ با یك ویراژ یعنی با ریسمانی از لغتهای کسروی تندر کیایی و واو معدوله را خوردن و قری در کمر نشر گذاشتن که تخم دو زرده است. اینها را پیش از آن ویژه نامه باید به او می گفتم و دست کم در آن مصاحبه که بدجوری ریخت محاکمه را داشت. ولی میبینید که حالا دارم میگویم همین جوریها است که آدم را خر میکنند دیگر. پیزوری لای پالانت میگذارند و زبان حقگو رامی بندند؛ اما به هر صورت وثوقی به عنوان یك قاضی باید بداند که هر کس را بهر کاری ساختهاند و در پیری هم نمیتوان پندآموزی آموخت. بگذاریم همان بچهها قصابیشان را بیاموزند و گمان کنند با تکرار اما در یك جمله سبک پیدا میکنند!
و اما این بچهها بهترینشان شمیم که قدرش را بدان (به وثوقی میگویم). شیطان است و ترا خوب به قالب خودشزده. از قضیه میلر و سلیناش خوشم آمد اما حیف که از دیگر حیوانات شبیه خودش نقل کرده بود نه که عقل خودش رسیده باشد. و بعد هم خیلی بچه مدرسهای است فورمولها توی دهانش زیادی میکند. و بدتر اینکه خیلی حوض است. ساروج خورده و پاشوره دار؛ و اضلاعش مرتب وضبطکننده كوچكترین قطره آب. اگر شانس آورده بود و سر یکی از کلاسهای من دوسال پرت و پلا شنیده بود، شاید آدمی می شد. اما حیف فرنگیها خرابش کردهاند. دو سال اینکو نتیر خوانده و حالا دور برش داشته خیلی دلم میخواست به جای حوض چشمه