میسازین. پس بردبار باشین و شکر خدا را بجا بیارین که این موهبت عظما رو بشما داده! چون این دنیا موقتی و گذرندس. اما اوندنیا همیشگی و ابدیس و من برای راهنمائیه شماها اومدم.»
مردم دستهدسته باو گرویدند و سر سپردند و حسنی هم برای پیشرفت کار خودش هر روز نطقهای مفصلی در باب جنوپری و روز پنجاههزار سال و بهشت و دوزخ و قضاوقدر و فشار قبر و از اینجور چیزها برایشان میکرد و نطقهای او را با حروف برجسته روی کاغذ مقوائی میانداختند و بین مردم منتشر میکردند. دیری نکشید که همه اهالی زرافشان باو ایمان آوردند و چون سابقاً اهالی چندین بار شورش کرده بودند و تن بطلا شوئی نمیدادند و میخواستند که معالجه بشوند، حسنی قوزی همه آنها را بدین وسیله رام و مطیع کرد و از این راه منافع هنگفتی عاید پولدارها و گردنکلفتهای آنجا شد. کوس شهرت حسنی در شرق و غرب پیچید و بزودی یکی از مقربان و حاشیهنشینهای دربار پادشاه کوران شد.
در ضمن قرار گذاشت همه مردم مجبور بجمع کردن طلا بشوند و هر نفری از در خانه تا کنار رودخانه زنجیری بکمرش بسته بود. صبح آفتاب نزده ناقوس میزدند و آنها گروهگروه و دستهدسته بطلاشوئی میرفتند و غروب آفتاب کار خودشان را تحویل میدادند و کورمالکورمال سر زنجیر را میگرفتند و به خانهشان برمیگشتند. تنها تفریح آنها خوردن عرق و کشیدن بافور شده بود و چون کسی نبود که زمین را کشت