برگه:Zendebegur.pdf/۶۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۶۲
زنده‌بگور

میآید، نمیتوانستم باور بکنم که ممکن است او هم غمناک بشود، من هم از حالت بچگانه و لاابالی او خوشم میآمد.

این سومین بار بود که از او ملاقات کرده بودم. اولین بار کنار دریا بآنها معرفی شدم ولی با آن روز خیلی فرق کرده. او و خواهرش لباس شنا پوشیده بودند، یک حالت آزاد و چهره‌های گشاده داشتند. او حالت بچگانه، شیطان و چشمهای درخشان داشت. نزدیک غروب بود موج دریا، ساز، کازینو[۱] همه بیادم میآید. حالا صورت آنها پژمرده، اندیشناک و سر بگریبان زندگی مینماید با لباسهای سرخ ارغوانی مد امسال که دامن بلند دارد و تا مچ پای آنها را پوشانیده!

صفحه با آواز دور و خفه که بی‌شباهت بصدای موج دریا نبود ایستاد. مادرشان برای مجلس‌گرمی از مدرسه و کار دخترانش صحبت میکرد، میگفت: مادلن در نقاشی شاگرد اول شده، خواهرش بمن چشمک زد. منهم ظاهراً لبخند زده و به پرسشهای آنها جوابهای کوتاه و سرسرکی میدادم، ولی حواسم جای دیگر بود فکر میکردم از اول آشنائی خودم را با آنها. تقریباً دو ماه پیش تعطیل تابستان گذشته رفته بودم بکنار دریا: یادم است با یکنفر از رفقا ساعت چهار بعدازظهر بود هوا گرم، شلوغ رفتیم به (تروویل) جلو ایستگاه راه‌آهن اتوبوس گرفتیم، از کنار دریا میان جنگل اتوبوس مابین صدها اتومبیل، صدای بوق، بوی روغن و بنزین که در هوا پراکنده شده بود میلغزید.


  1. ساختمان جای بازی، رقص، نمایش و غیره که در شهرهای گردشگاه میسازند.