تکان میخورد، گاهی دورنمای دریا از پشت درختها پدیدار میشد.
بالاخره در یکی از ایستگاهها پیاده شدیم، اینجا (ویلرویل) بود از چند کوچه پست و بلند که دیوارهای سنگی و گلی دو طرف آنها کشیده شده بود رد شدیم، رسیدیم روی پلاژ[۱] کوچکی که بشکل نان تافتون در بلندی کنار دریا ساخته بودند. در میدانگاهی آن جلو دریا کازینوی کوچکی دیده میشد، اطراف آن روی کمرکش تپه، خانه و کوشکهای کوچکی بنا شده بود. پائین آن کنار دریا گل ماسه بود که آب دریا کمی دورتر از آن موج میزد، بچههای کوچک در آن پائین تنها یا با مادرشان مشغول توپبازی و گلبازی بودند. دستهای زن و مرد با تنکه و پیراهن چسب تن شنا میکردند، یا کمی در آب میدویدند و بیرون میآمدند، دستهای روی ماسه جلو آفتاب نشسته یا دراز کشیده بودند. پیرمردها زیر چترهای رنگین راهراه لمیده روزنامه میخواندند و زیرچشمی زنها را تماشا میکردند. ما هم رفتیم جلو کازینو پشت بدریا روی لبه بلند و پهن سدی که جلو آب کشیده شده بود نشستیم. آفتاب نزدیک غروب بود آب دریا بالا میآمد، موج آن میخورد بکنار ساحل، نور خورشید روی موجها بشکل مثلث کنگرهدار میدرخشید. کشتی بزرگ و سیاهی که از میان مه و بخار دریا به بندر (لوهاور) میرفت پیدا بود. هوا کمی خنک شد، مردمی که آن پایین بودند
- ↑ گرمابهٔ دریائی که جای شنا، استحمام و تفریح است.