برگه:Zendebegur.pdf/۸۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۹۲
زنده‌بگور

بی‌بی خانم: - خوشا به سعادتش - خانم، تابوت او صاف میرفته؟

منیژه - خوب بگوئید به‌بینم مرده را بخاک سپردید؟ کارتان تمام شد؟

آشیخ: - خانم به‌بخشید اگر این قضیه مولمه را به شما یادآوری میکنم، ولی ۵ تومان از مخارج کم آمده، صورت حسابش حاضر است. مزد گورکن بزمین مانده.

منیژه: - حالا مرده را در سر قبر آقا به امان خدا گذاشتید؟

آشیخ: - نه گورکن آنجاست.

بی‌بی خانم: - پدر بی‌کسی بسوزد!

منیژه: - من بیچاره از کجا پول آورده‌ام؟ اگر سراغ کرده‌اید که مشدی صد دینار پول داشته دروغ است، این جلی که زیر پایم افتاده مال توله‌تفلیسیهای نرگس است، مگر نشنیدی. که زن جوان و مرد پیر - سبد بیار جوجه بگیر، پناه بر خدا توی آن اطاق یک جوال خالی کرده! چرا نمیروید از او بگیرید؟ منکه گنج قارون زیر سرم نیست، من یک زن لچک‌بسر از همه جا بی‌خبر آه ندارم که با ناله سودا بکنم، از کجا آورده‌ام پای کی حساب میشود؟ جلد باشیدها، یک قبض بنویسید تا بعد یکنفر مرد پیدا بشود رسیدگی بکند.

آشیخ: - خدا سایه‌تان را از سر ما کم نکند البته خدمات من را هم در نظر دارید، چشم چشم همین الآن.

چمباتمه نشسته روی یک تکه کاغذ چیزی نوشته میدهد بدست منیژه، او هم دست کرده از کیسه‌ای که بگردنش آویخته