چند اسکناس بیرون میآورد شمرده میدهد به آشیخ و قبض رسید را در کیسه میگذارد.
منیژه باز شروع میکند به زنجموره: - من بیوهزن با خون جگر صد دینار اندوخته بودم، اینهم مال زیارت بود، کی دیگر به من پس میدهد؟ ختم را کی ورگذار میکند؟ مخارج شب هفت را کی میدهد؟
آشیخ: - دستتان درد نکند، خانم تا مرا دارید از چه میترسید؟ همهاش بگردن خودم، مشدی آنقدرها بگردن من حق دارد. بنده را فراموش نکنید (از در بیرون میرود).
بیبی خانم: - شب مرگ کسی در خانهاش نمیخوابد! خوشا بسعادتش که مردهاش بزمین نماند!
منیژه: - کاشکی مرا هم برده بود، این هم زندگی شد؟ فکرش را بکنید که تا حالا ٥٠ تومان خرج کردهام، همهاش را از جیب خودم دادم. از فردا من چطور میتوانم توی این خانه با نرگس به جوال بروم؟ نمیدانید چه آفتی است! (نگاه میکند) واه پناه بر خدا؟ مویش را آتش زدند، کم بود جن و پری یکی هم از دریچه بپری! ننه تابوتش را هم با خودش آورده! (ناله میکند).
در باز شد نرگس و مادرش وارد میشوند.
مادر نرگس: - سلام، چه بوی نفتی میآید! مگر شما آدم نیستید توی این اطاق نشستهاید؟