برایم جادوجنبل کردی، مرا از چشم شوهرم انداختی، اگر الآن توی پاشنه در اطاقت را بگردند پر از طلسم و دعای سفیدبختی است. آنوقت میخواستی وقتی مشدی ناخوش شد پیزیش را هم من جا بگذارم؟ اگر برای...
ننه نرگس: - خوب بس است. از دهن سگ دریا نجس نمیشود، میدانی چیست؟ حرف دهنت را بفهم وگرنه سنگ یک من دو منه، سر و کارت با منه. حالا میخواهی کنج این خانه دخترم را زجرکش بکنی؟ تبلازمی بکنی؟ البته دخترم جوان است، هر یک سر مویش یک طلسم است. مشدی پیر بود. البته زن جوان را همه دوست دارند.
بیبی خانم: - صلوات بفرستید، لعنت بر شیطان بکنید.
نرگس: - عوضش سرکار خانم و همهکاره بودید. همه دروبند کلیدش دست تو بود. من مثل دده بمباسی کار میکردم و تنگه تو را خورد میکردم، برای خاطر مشدی بود که هرچه میگفتی گل میکردم میزدم بسرم، تو هرشب میپریدی بجان مشدی، یک شکم با او دعوا میکردی، او هم بمن پناهنده میشد. یعنی توقع داشتی او را از اطاق بیرون بکنم؟ اصلا خودت مشدی را دقمرگ کردی. ماهبماه با او قهر بودی، حالا یک مرتبه شوهر جونجونی شد!
منیژه: - چشمش کور میشد میخواست سر زنش هوو نیاورد. همانطوری که مرد حاضر نیست که بگویند بالای چشم زنت