برگه:Zendegani-man.pdf/۸۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

معتمدی (دستیار پیش نخست وزیری) از خویشان ایشان می‌بوده. شب به دیدن غلامعلیخان آمد و با هم دوستی پیدا کردیم. شب نخست من در تهران بسیار خوش گذشت.

فردای آنروز به خیابان رفته با آقایان هیئت و طلیعه و سلطان زاده دچار آمدم، سلطانزاده را که با دکتر و حریری به سقز فرستاده بوده‌اند، او خود به تهران آمده بود. دانسته شد من چون از صاین‌قلعه راه افتاده ام تلگرافچی آنجا که از هواداران خیابانی میبوده چنین گزارش داده. «فلاتکس که از تبریز تبعیدش کرده بودند به صاین قلعه آمد. از اینجا نیز تبعیدش کردند»، و روزنامه ایران این گزارش را زیر عنوان «تبعید تبعید شده» بچاپ رسانیده و این جمله به زبانها افتاده. آنان که مرا دیدند آواز بر آوردند «او تبعید تبعید شده» دیگر مرا رها نکردند و از همانجا رفتیم به شمیران خانه هیئت. دو روز میهمان ایشان میبودیم. دانسته شد شصت تن بیشتر از تبریز گریخته یا بیرون آمده در تهران میباشند. بسیاری از ایشان به دیدن من آمدند.

دو روز دیگر طلیعه و سلطان زاده و من به تهران آمده نشیمن برای خود برپا گردانیدیم. در اینجا تب با سختی بیشتر بازگشت که مرا بسیار می آزرد. ولی پروا نکرده همانکه از رختخواب برمی خاستم پی کار می رفتم.

در اینجا نخست کوشیدم کاری برای خود پیدا کنم و بهتر دانستم از وزارت فرهنگ کار خواهم. روزی به آنجا رفتم. آقا علی اصغر حکمت رییس کارگزینی میبود و از دانستههای من می پرسید و چون مرا با عمامه و عبا می‌دید نمی توانست باور کند که انگلیسی میدانم، گفت: «حاضرید کسی شما را امتحان کند؟...» گفتم: «نخست آنکس را امتحان می کنم و سپس امتحان می دهم»، گفتː «چطور؟...»، گفتم: «در دیکسیونرهای[۱] انگلیسی ۴۵۰٫۰۰۰ کلمه هست که یک انگلیسی دان بیش از ده هزار آنها را نخواهد دانست و نباید بداند. اکنون کسیکه بخواهد مرا بیازماید چه بسا از آن کلمه های دیکسیونریها برگزیند و و بخواهد مرا درمانده وا نماید. این است بهتر است من پیش افتم و او را درمانده و انمایم.». گفت: «همین خود آزمایش است که شما انگلیسی می دانید». سپس کمی هم با انگلیسی با هم سخن گفتیم.

از وزارت فرهنگ مرا پذیرفتند و چون خواستار درس گفتن می بودم به دبیرستان «ثروت» فرستادند که درس عربی گویم. بدینسان از رهگذر کار دل آسوده گردیدم. یکبار هم به وزارت عدلیه رفته سر گذشت خود را آگاهی دادم.

در آن میان کوچندگان آذربایجان به کوششهایی به زیان خیابانی برخاسته بودند و پیشگامان ایشان بصیرالسلطنه و هیئت میبودند. من بهتر دانستم خود را کنار گیرم. زیرا بیشتر آنان مردان بد نامی بودند. بصیرالسطنه را که من در تهران آشنا شدم مردی کاردان و استواری دیدم. ولی در تبریز بدنام می‌بود و از دشمنان آزادی بشمار می رفت. آنگاه کسانی همچون ضیاءالسلطان و برادرش بهاء السلطان به میان افتاده سرجنبانی می کردند. این شاهزادگان در تبریز

خود را به میان دموکراتها انداخته بودند. ولی سپس راز درونشان آشکار گردید و بیرون رانده

  1. - دیکسیونر= فرهنگ لغت ، دیکشنری (ویراینده)