تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی/فصل ۲۳

تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی (۱۳۲۸ خورشیدی) از محمود محمود
فصل بیست و سوم – اوضاع افغانستان بعد از مراجعت محمدشاه

فصل بیست و سوم

اوضاع افغانستان بعد از مراجعت محمدشاه

در اینجا ناچارم بار دیگر بقضایای افغانستان اشاره نمایم، چه مقاومت دولت ایران در مقابل انجام تقاضاهای دولت انگلیس تا اندازه‌ای مربوط بوقایع افغانستان میباشد که بعد از مراجعت محمدشاه در آن مملکت روی داد.

در این تاریخ در میان ملت افغانستان حب دیانت اسلامی بدرجهٔ کمال بود. ملت افغانستان بانگلیسها با نظر غیظ و غضب نگاه میکردند و آنها را کافر میدانستند و مراوده با آنها را گناه عظیم میشمردند و با اینکه پادشاه ایران و ملت ایران شیعه بودند با اینحال آنها را بانگلیسها ترجیح میدادند و حاضر بودند اطاعت پادشاه ایران را بدون بذل زر وسیم قبول نمایند ولی حاضر نبودند باستیلای انگلیسها راضی شوند در صورتی که از دادن پول هیچ مضایقه نداشتند.

با اینکه هرات با پول دولت انگلیس در مقابل قشون ایران مقاومت نمود و بکمک صاحبمنصب توپخانهٔ انگلیس دو ماه از حملات قشون ایران دفاع کرد با اینحال هنوز صدای شیپور پادشاه ایران شنیده میشد که کامران پادشاه هرات و یارمحمدخان بنای مخالفت را با دولت انگلیس گذاشتند و فهمیدند که چه گناه کبیره‌ای را مرتکب شده‌اند که بکمک کفار دست پادشاه اسلام را از مملکت مسلمین کوتاه نمودند و چند روزی طول نکشید حکومت هرات پشیمان شده آرزومند بود پادشاه ایران مراجعت کند، ولی دولت انگلیس در اینهنگام دولت ایران را طوری ذلیل و بیچاره نکرده بود که بتواند بر خلاف میل دولت انگلیس اقدامی بکند.[۱]

در این تاریخ افغانستان بزور پول دولت انگلیس و با دست یکعده خائنین خود افغانستان، سرتاسر آن مملکت بتصرف دولت انگلیس در آمد.

هیئت‌هائی که قبلا بعنوان تجارت بافغانستان سفر کرده بودند در همان اوقات تخم نفاق و خیانت را در تمام افغانستان پاشیده بزور طلای انگلیس عدهٔ زیادی از معروفین آن مملکت را بطرف خود جلب نموده بودند.

در قضیهٔ تصرف غزنه جان ویلیام کی چنین مینویسد:

«هنگامیکه هیئت تجارتی سر الکساندر بورنس بافغانستان آمد، در غزنه با برادرزادهٔ امیر دوست‌محمدخان آشنائی پیدا نمود. این شخص موسوم به امیر عبدالرشید خان میباشد. در این موقع که قشون انگلیس بنزدیکی غزنه میرسید، یک کاغذ محرمانه باو نوشته فرستادند و از آمدن قشون انگلیس او را خبر دادند. همینکه قشون انگلیس بدیوار شهر نزدیک میشد عبدالرشیدخان باردوی انگلیس‌ها ملحق شد. نمایندهٔ سیاسی دولت انگلیس سر ویلیام مکنوتین که مشیر و مستشار شاه شجاع‌الملک بود او را به لرد کین[۲] فرمانده کل قشون معرفی نمود: اطلاعاتی را که این شخص بمهندس نظامی، ماژور تامسون داد فوق‌العاده مفید و خیلی بموقع بود، مخصوصاً اطلاعات او در باب استحکامات غزنه بسیار ذی‌قیمت و لازم بود، در موقع ملاحظات و بررسی‌های استحکامات نظامی اطراف غزنه، عبدالرشیدخان همراه مهندس نظامی بود و این آدم درست همان کسی بود که انگلسیها بوجود او در اینموقع محتاج بودند و او بآنها راهنمائی کرد که چگونه غزنه را تصرف کنند.»[۳]

در تصرف کابل مؤلف انگلیسی فوق‌الذکر مینویسد:

«در ششم ماه اوت ۱۸۳۹ در تحت تأثیر صدای کیسه‌های پول و درخشیدن برق سرنیزه‌های بریطانیای کبیر، شاه شجاع‌الملک در میان لباس زردوزی جواهرنشان در حالیکه سوار اسب سفید شده بود وارد قصر بالاحصار گردید و بدون این مساعدتهای برجستهٔ دولت انگلیس ممکن نبود شاه شجاع‌الملک بتواند خود را بپادشاهی افغانستان برساند[۴] در رکاب شاه سر ویلیام مکنوتین و سر الکساندر بورنس روان بودند باین نیت که عروسک سدوزائی را بسلطنت افغانستان برسانند[۵] و سکنهٔ کابل که به تماشا آمده بودند بفرنگیهای اطراف شاه بیشتر توجه داشتند تا بخود شاه، چونکه همه میدانستند این دولت انگلیس میباشد که او را بافغانستان آورده روی تخت مینشاند. در حقیقت این تشریفات ورود در نظر مردم مانند یک تشییع جنازه مینمود و هیچ بتشریفات ورود یک شهریار بپایتخت خود نداشت.

باری سردارهای بارک‌زائی همه فراری شدند، شاه شجاع‌الملک را بجای خودش نشاندیم و یک قشون ساخلوی در مملکت افغانستان برقرار نمودیم، انقلاب بزرگی در افغانستان بوجود آوردیم، سلسله درانی را مجدداً در آن مملکت بپادشاهی رساندیم و تمام موضوعاتیکه در بیانیهٔ سیملا اشاره شده بود تکمیل نمودیم البته در این موقع مؤسسین نقشهٔ استیلای افغانستان از شنیدن اخبار موفقیت نقشه‌های خود از خوشحالی در پوست خود نخواهند گنجید.»[۶]

همینکه انگلیسها در کابل مستقر شدند و سایر شهرها را بتصرف در آورده در آنجاها از طرف خودشان قشونهای ساخلوی گذاشتند و اشغال نظامی افغانستان تکمیل گردید[۷] بعد بفکر تصرف و بقول خود انگلیسها بخیال اصلاح هرات افتادند، چونکه یارمحمدخان از آنروزیکه شاه ایران از اطراف هرات کوچ نموده و رفت، بخطای خود واقف گردید و دانست که چه اشتباه بزرگی کرده است و از همانروز بنای ستیز را با پاتنجر معروف گذاشت. بعلاوه انگلیسها هیچ مایل نبودند مانند یارمحمدخان آدمی که صاحب نفوذ و اقتدار کامل در هرات میباشد از دایره سیاست آنها خارج بماند و با اینکه پولهای زیاد و بی‌حساب باولیای امور هرات میدادند با وصف این، یارمحمدخان در همانحال نسبت بنمایندگان و صاحبمنصبان انگلیس بی‌احترامی و توهین مینمود[۸] و نمیخواست آنها در هرات مقیم باشند.

در ماه جون ۱۸۳۹ ماژور دارسی تود با دستور کامل بهرات اعزام گردید تا اینکه یارمحمدخان را با سیاست انگلیسها همراه نموده در ضمن با شاهزاده کامران عقد اتحاد و دوستی بندد و همچنین تحقیق کند علت مخالفت حکومت هرات با دولت انگلیس چیست. نظر باینکه یارمحمدخان متمایل بدولت ایران شده بودماژور تود مأموریت داشت بهر وسیله‌ای که ممکن شود روابط او را با دولت ایران قطع کند و از طرف دولت انگلیس باو اطمینان بدهد که مقام او را دولت انگلیس بلاشک حفظ خواهد نمود و علاوه بر تمام این مأموریتها ماژور تود مأمور بود حدود سرحدی بین هرات و کابل را معین کند.

به ماژور تود اعتبارات کافی داده شده بود که بحکومت هرات وجه لازم بدهد تا اینکه قلاع و استحکامات هرات را تعمیر و آنها را محکم نمایند، چونکه هنوز از طرف دولت ایران ایمن نشده بودند و بعید نبود بار دیگر قشون ایران به هرات و افغانستان حمله کند.

ماژور تود میگوید:

«حضور انگلیسها در هرات جزء نعمات الهی باید محسوب شود چه، دستگیری زیادی از ضعفا و فقرا مینمودند. فقط چیزی که انجام آن ممکن نشد همراه نمودن یارمحمدخان وزیر هرات بود که بهیچوجه باقوال انگلیسها اعتماد نمیکرد و باید گفت که در تاریخ شیطنت بشر شیطنت‌آمیزتر از اعمال او نظیر نتوان پیدا نمود[۹] و غیر ممکن بود که بتوان در وجود او نفوذ پیدا کرد و ممکن نشد او را بوسیلهٔ احسان ممنون کرد یا اینکه او را نسبت بانگلیسها وفادار نمود.»[۱۰]

ولی از طرف دیگر افغانستان در این تاریخ کاملا تحت نفوذ نظامی دولت انگلیس قرار گرفته بود و هرات نیز که یکی از ایالات مملکت افغانستان است خواهی نخواهی در تحت نفوذ انگلیسها در آمد. شاهزاده کامران یکنفر عیاش و دائم‌الخمر بود و یارمحمدخان هم بواسطهٔ خرابی اطراف و نواحی هرات در مدت یکسال محاصره، که در نتیجهٔ آن قحطی و فقر عمومی بوجود آمده بود نمیتوانست مخالفت های جدی و علنی بکند، علاوه بر اینها هرات محتاج یک مساعدت مالی بود که آنرا انگلیسها بدون حساب و شمارش میدادند. هنوز سال بآخر نرسیده بود که قریب به هشت لک[۱۱] روپیه بحکومت هرات پول داده بودند و یارمحمدخان ناچار بود در اینموقع بانگلیسها روی خوش نشان بدهد و با آنها تا اندازه ای کنار بیاید. بنابراین در این سال یعنی در سال ۱۸۳۹ میلادی (۱۲۵۵ هجری قمری) کمپانی شرقی هندوستان انگلیس دو معاهده یا یارمحمدخان و شاهزاده کامران منعقد نمود؛ یکی در ۹ ماه جولای و دیگری در ۱۵ اوت، اولی در تحت ۵ ماده، دومی در ۱۱ ماده و هر دوی این عهدنامه ها در جزء مندرجات کتابهای معاهدات و اسناد سیاسی[۱۲] که توسط اتچی‌سون در ده جلد جمع آوری شده در جلد نهم آن در صفحات ۲۳۴ تا ۲۳۷ ضبط شده است و لازم بود که هر دوی این عهدنامه‌ها در اینجا عیناً درج شود ولی بملاحظاتی تمام آن نقل نگردید و فقط مختصر اشاره‌ای بمواد اساسی آنها نموده میگذرم.

در مادهٔ اول معاهدهٔ نهم جون ۱۸۳۹ فرمانفرمای کل هندوستان، یارمحمدخان را وزیر پادشاه هرات شناخته او را واسطه بین دولت انگلیس و حکومت هرات میشناسد.

در مادهٔ دوم مقرر است هر چه دولت انگلیس پول بهرات میدهد توسط یارمحمدخان بدهد. او نیز متعهد میشود هرچه خرج میکند با حضور نمایندهٔ سیاسی دولت انگلیس باشد.

در مادهٔ سوم یارمحمدخان متعهد میشود که هیچ اقدامی بدون مشورت نمایندهٔ سیاسی انگلیس نکند و هر گاه نمایندهٔ انگلیس بدون اطلاع وزیر هرات یعنی یارمحمدخان در امور داخلی هرات دخالت کند این دلیل عدم دوستی بین مملکتین خواهد بود.

در مادهٔ چهارم نمایندهٔ سیاسی دولت انگلیس متعهد میشود که بدون رضایت وزیر یار محمدخان بیش از صد نفر نوکر افغانی نداشته باشد.

در مادهٔ پنجم مینویسد: از آنجائیکه سلطنت در خانوادهٔ شاه کامران ارثی است بهمینطور هم وزارت در خانوادهٔ یارمحمدخان ارثی خواهد بود و این تا موقعی است که قابل و لایق این اعتماد باشد، در صورتیکه برای این مقام لایق نباشد دولت انگلیس عوض معین خواهد نمود. محل مهر نجیب‌الله‌خان و امضای ماژور تود.

دو ماه بعد در همانسال، در تاریخ ۱۳ اوت ۱۸۳۹ ( مطابق دوم جمادی‌الثانی ۱۲۵۵) عهدنامه دیگر در ۱۹ ماده منعقد گردید. در این معاهده ماژور تود بنمایندگی دولت انگلیس و حکومت هندوستان معین شد و از طرف حکومت هرات خود کامران و ولیعهد و اخلاف او بنمایندگی تعیین شدند.

مادهٔ اول – عبارت از این بود که صلح دائمی بین انگلستان و هرات برقرار باشد.

مادهٔ دوم – دولت انگلیس کامران را بپادشاهی هرات میشناسد و سلطنت را در اعقاب او باقی میداند و نیز دولت انگلیس تعهد میکند در امور داخلی هرات دخالت ننماید.

مادهٔ سوم – نمایندهٔ سیاسی انگلیس در هرات متوقف باشد و اگر شاه هرات لازم بداند در دربار حکومت هندوستان یکنفر نماینده داشته باشد.

مادۂ چهارم – دولت انگلیس تعهد میکند به کامران پادشاه هرات، پول، صاحب‌منصب و مهمات از هر قبیل که برای دفاع لازم باشد بدهد تا از تجاوزات دول اجنبی جلوگیری کند.

مادهٔ پنجم – برای اینکه دولت انگلیس بتواند بتمام تعهدات خود عمل نماید پادشاه هرات تعهد میکند که اسیر گرفتن را موقوف کند و نگذارد اتباع او باین عمل مبادرت کنند.

مادهٔ ششم – پادشاه هرات کامران تعهد میکند با دولت انگلیس و شاه شجاع تشریک مساعی نماید تا اینکه بتوانند تمامیت ارضی خودشانرا در مقابل دول خارجی حفظ کنند و در ضمن، شاه کامران تعهد مینماید که بدون اطلاع شاه شجاع و دولت انگلیس با هیچ دولت خارجی داخل مبارزه و جنگ نشود.

مادهٔ هفتم – شاه کامران تعهدمیکند هر گاه در موضوع سرحدات هرات و کابل اختلاف حاصل شود بحکمیت و رأی دولت انگلیس مراجعه کنند و حکم آن دولت قاطع خواهد بود.

مادهٔ هشتم – شاه کامران تعهد میکند از مراوده و روابط دول خارجی بدون اطلاع و رضایت دولت انگلیس احتراز کند.

مادهٔ نهم – شاه کامران برای حمایت و دوستی دولت انگلیس تعهدمینماید که هیچیک از ملل اروپا را (اهل فرنگ) جز انگلیس بخدمات لشکری و کشوری خود اختیار نکند و هرگز اجازه ندهد یک اروپایی در مملکت هرات متوقف شود.

مادهٔ دهم – شاه کامران هر مانعی که در مقابل تجارت وجود داشته برطرف خواهد نمود.

مادهٔ یازدهم – مواد ده‌گانهٔ فوق تا زمانی که سلطنت در خانوادهٔ شاه کامران باقی است معتبر خواهد بود.

این عهدنامه در هرات تحریر گردید. امضاء «دارسی تود» نمایندهٔ سیاسی انگلیس در هرات، و در تاریخ ۱۶ مارس ۱۸۴۵ مطابق ۱۲۵۶ هجری بامضای فرمانفرمای کل هندوستان رسید.

با تمام این عهدنامه ها و با تمام این مساعدتها و بدنبال و بخشش مالی فراوان که در اندک مدتی قریب بیست لک روپیه باولیای امور هرات داده بودند باز قلوب شاه کامران و یارمحمدخان وزیر او هر دو بطرف ایران متمایل بود، چونکه سالها هر دو در تحت عواطف پادشاهان ایران بخوشی و عزت امرار حیات کرده بودند. اینک در مقابل اینهمه تحبیب‌های دولت انگلیس حاضر نبودند خودشان را از ایران که وطن اصلی آنها بود جدا نمایند.

هنوز مرکب معاهدهٔ انگلیسها با شاه کامران خشک نشده بود که یار محمدخان و شاه کامران هر دو کاغذ ارادت و بندگی بمحمدشاه نوشتند و از تمام قضایا شاهرا مطلع ساختند و اظهار اطاعت نموده دستور شاه را برای ادارهٔ حکومت هرات خواستار شدند.

آصف‌الدوله والی خراسان چند روز بعد سواد عهدنامهٔ انگلیسها را با حکومت هرات از فرستادهٔ یارمحمدخان در مشهد دریافت نمود.[۱۳]

در کاغذی که یارمحمدخان از قول خود و کامران به محمدشاه مینویسد گوید:

«ما چاکران آستان شاهنشاه اسلام پناه، اینکه انگلیسها را باین مملکت راه دادیم فقط از راه احتیاج بود. در حقیقت ما بپول آنها محتاج بودیم، در پیشگاه ذات مقدس ملوکانه پوشیده نیست که قلوب ما همیشه متمایل بپادشاه اسلام‌پناه است.»[۱۴] بنابراین همیشه آرزو داشتند شهریار ایران بار دیگر بهرات عزیمت نماید.

حضور صاحب‌منصبان انگلیسی در هرات سبب غیظ و غضب یارمحمدخان بود و از دخالت انگلیسها در امور آن مملکت تنفر داشت. الفاظ و عبارات مشعشع بشردوستی و توسل بعالم انسانیت انگلیسها در نظر او پوچ و یاوه بود، ترحم و دستگیری از ضعفا و حمایت از مظلوم که انگلیسها بدان تظاهر میکردند، هیچیک از اینها بخرج او نمیرفت. در حقیقت میتوان گفت که در افغانستان این شخص تنها مرد سیاسی فوق‌العاده باهوش بشمار میرفت.

یارمحمد خان نه تنها در هرات مانع از دخالتهای انگلیسها بود بلکه در بخارا و خیوه نیز علیه انگلیسها اقدامات میکرد و مردم آنجا را از نزدیک شدن به انگلیسها مانع میشد و اقدامات او در سایر نواحی افغانستان هم بی‌نتیجه نمی‌ماند و همه را علیه انگلیسها تحریک مینمود.

نمایندهٔ سیاسی انگلستان که مقیم دربار شاه شجاع‌الملک بود از رفتار و حرکات یارمحمدخان بجان آمده بفرمانفرمای کل هندوستان پیشنهاد نمود که موافقت کند یک عده قشون انگلیسی بهرات اعزام شود تا آن مملکت را نیز عملا ضمیمهٔ قلمرو شاه شجاع‌المک نمایند ولی لرد اوکلند با این نظر همراهی نکرد و در جواب باو دستور داد که با یارمحمدخان از در ستیز داخل نشود و او را بهر وسیله‌ای که هست در دست نگاهدارد، نتیجه این شد که عوض قشون یک مبلغ زیادتر دیگر پول برای یارمحمدخان فرستادند.[۱۵]

ولی یارمحمدخان در مقابل تمام این احسانهای بی‌انتهای انگلیسها، روی با دولت ایران داشت و قلباً مایل بود و اصرار داشت دولت ایران مجدداً بقضایای هرات، متوجه شود.

در اینموقع دولت انگلیس اصرار داشت که قلعه غوریان بتصرف حکومت هرات در آید و تأکید میکرد که یارمحمدخان فوری آنجا را از دست ایرانیان بیرون آورد. اما یارمحمدخان عذر می‌آورد و میگفت باید پول باشد که وسایل تصرف را فراهم آورد. انگلیسها دو لک روپیه مخصوصاً برای تصرف غوریان پرداختند. یارمحمدخان پول را گرفت و ساز سفر قشون هرات را برای قلعه غوریان آماده ساخت ولی در نهانی بفرمانده قشون ساخلوی ایران پیغام فرستاد که قلعه را محکم نگاهدارد و باک نداشته باشد؛ تمام افغانستان متعلق بدولت ایران میباشد و اگرچه انگلیسها اصرار دارند من آنجا را تصرف کنم حاشا چنین اقدامی بعمل نخواهد آمد.

عملیات یارمحمدخان در هرات رفته رفته بجایی رسید که نماینده سیاسی انگلیس یک راپرت جامع برای مطالعه اوضاع افغانستان تهیه نمود که بنظر فرمانفرمای کل هندوستان برسد. در آنجا خاطرنشان کرد و نوشت مادامی که قضیۀ هرات حل نشود و یارمحمدخان از دخالت در امور هرات ممنوع نشود ممکن نیست اشغال نظامی افغانستان عملی گردد، این شخص نه تنها در هرات و افغانستان بلکه در خیوه و بخارا و آسیای مرکزی محل پیشرفت سیاست ما میباشد و در خاتمه اظهار عقیده نمود هر گاه یک قشون کامل بهرات اعزام نشود که آنجا را ضمیمه مملکت شاه شجاع الملک نماید هیچ نتیجه مطلوبی از اشغال نظامی مملکت افغانستان نخواهیم گرفت و علاوه نمود که یک اقدام و کوشش جدی و مؤثر، ما را در مقامیکه فعلاً اشغال نموده‌ایم محکم خواهد نمود. امروز ما وسیلهٔ خوبی در دست داریم ولی اگر بخواهیم و میل داشته باشیم آنرا بکار ببریم هر گاه این قشون که من پیشنهاد میکنم بهرات اعزام شود و آنجا را متصرف بشویم دولت روس هم حاضر خواهد شد پیشنهادهای ما را راجع بمسائل خیوه قبول نماید.[۱۶]

در این تاریخ یکی از عوامل مهمی که دارای نفوذ بی‌حد و اندازه بود همان مذهب اسلام بود که در این ایام در میان سکنهٔ افغانستان و ممالک آسیای مرکزی نفوذ آن باعلی درجه رسیده بود و مردم این نواحی همه مسلمان با ایمان و در کیش اجدادی خود متعصب و بدان علاقمند بودند و غلبه بر این قوهٔ روحانی برای دولت اجنبی در آنروزها غیر قابل امکان بشمار میرفت و انگلیسها باین مسئله بمرور آشنا شده بودند و یکی هم از اقدامات این عهد آنها جلب نمودن علماء بود و حتی بعضی مأمورین سیاسی خودشان را هم از این طبقه انتخاب مینمودند.

در سال ۱۸۳۹ میلادی «مطابق ۱۲۵۵ هجری»، واسطه بین انگلیسهای افغانستان و خان خیوه یکی از علما بوده که این شخص مقدس‌مآب حامل مراسلات انگلیسها بخوارزم بوده و او را یکی از مجتهدین معروف افغانستان معرفی میکنند[۱۷]

خلاصه انگلیس‌های افغانستان توانستند به یارمحمدخان فائق آیند. حب وطنی او و علاقه بدین اجدادی و فهمیدن حقیقت و باطن سیاست انگلیس او را مانع شد از این که بتواند خود را حاضر نموده بوعده و وعیدهای انگلیسها که بدون حد و اندازه دربارهٔ او حاضر بودند انجام دهند مفتون شود و بالاخره هم از آنها برید و بکلی قطع روابط کرد و نمایندگان سیاسی و نظامی آنها را از هرات بیرون نمود.

بدبختانه باید در اینجا اعتراف کرد که دولت ایران و پادشاه وقت به تقاضای اولیای هرات وقعی ننهادند. در این ایام چشم شاه و درباریان آخوندمآب ایران چنان از انگلیس‌ها ترسیده بود که پس از مراجعت از هرات دیگر این جرأت را هم نشان ندادند که بعقب سرخود نگاه کنند و بدانند پشت سر آنها در افغانستان چه خبر است و انگلیس‌ها با افغانها چه معامله نمودند و افغانها چگونه جلو آنها در آمدند.[۱۸]

با اینهمه اصرار یارمحمدخان در هرات و آمدن سرداران و برادران دوست محمدخان بایران برای تقاضای مساعدت از آن دولت و التماس نمودن آنها که شهریار ایران بار دیگر متوجه افغانستان بشود، در مقابل تمام اینها، دربار ایران در این زمان کاملا کر و کور و لال بود. هر گاه بطرف افغانستان متوجه بودند میدیدند افغانها چه معامله با انگلیسها کردند، من بخلاصهٔ آن اشاره خواهم نمود، اگر چه این یک موضوع جداگانه است ولی تا اندازه‌ای مربوط بموضوع ماست. چه این تجهیزات و قشون‌کشی بافغانستان بموجب اعلامیهٔ فرمانفرمای کل هندوستان برای جلوگیری از ظلم و تعدیات دولت و ملت ایران بود که نسبت بمملکت افغانستان اعمال میکردند. در حقیقت این بهانه‌ای بود که حکومت هندوستان آنرا وسیله قرار داده بافغانستان در این تاریخ قشون فرستاد. ولی نیت باطنی از اعزام این قوا بافغانستان اشغال نظامی آن مملکت بود و در این تاریخ حکومت هندوستان وحشت فوق‌العاده داشت که مبادا خطراتی متوجه هندوستان شود.[۱۹]


  1. تاریخ جنگهای افغانستان تألیف جان ویلیام کی، جلد اول صفحهٔ ۴۴۹
  2. Lord Keene.
  3. The Information which he gave to Major Thomson the Chief engineer to the fortifications of Ghaznee, was So valuable and necessary that he was requested to attend upon in all his reconnoitering expeditions. He was precisely the man we wanted. He gave us all the informations we required. He taught us how to capture Ghaznee. «P.460»
  4. The jingling of the money hags and the gleanings of the bayonets of the British had restored him to the throne which, without these glittering aide, he had in vein striven to recover. «P.477».
  5. In diplomatic costume Macnaghten and Barnes accompanied the Suddozye puppet «P 478».
  6. کتاب جنگهای افغانستان تألیف جان ویلیام کی (صفحه ۴۷۹)
  7. The military occupation of Afghanistan was complete. Kaye vol. 2 P. 10
  8. کتاب فوق صفحهٔ ۴۹.
  9. In the history of human infamy there is nothing more infamy than the conduct of this man. P. 49
  10. ادوارد لدویج میتفورد Edward Ledwich Mitford یکی از مستخدمین کشوری دولت انگلیس بوده که بعد از مراجعت محمدشاه از هرات اول بطور ناشناس از ایران عبور نموده بخراسان و افغانستان رفته است در جلد دوم کتاب سفرنامه خود از چندین بار ملاقات و مهمانی در هرات در باب یارمحمدخان چنین مینویسد:
    «در این هیچ تردید نیست که یارمحمدخان خیلی باهوش و فهیم میباشد و مسلم است که همین هوش و فهم او، او را نسبت بمنافع ما (دولت انگلیس) دشمن خطرناک نموده است. این شخصی از عملیات ما در هندوستان مطلع است و میداند ما در آنجا چه میکنیم و فهمیده است که نتیجه دوستی و حمایت ما بطور کلی اشغال و تصرف است، از آنجا که میترسد مبادا نفوذ و اقتداری که بدست آورده است از دست بدهد، حاضر است بهر وسیله‌ای که ممکن است متوسل شود ولو اینکه هرات را مجددا بدولت ایران تسلیم کند. برای اینکه از ما جلوگیری نماید و نگذارد ما بهرات دست پیدا کنیم.»
  11. هر لک روپیه معادل صدهزار روپیه است.
  12. A Collection of Treaties, Engagements and Sanads by, Aitchison.
  13. این آصف‌الدوله بدبخت در دام سیاست انگلیس گرفتار آمد. من در فصول بعد بدان اشاره خواهم نمود.
  14. تاریخ جنگهای افغانستان تألیف «ویلیام کی» جلد دوم صفحه ۵۰
  15. تاریخ جنگهای افغانستان جلد دوم صفحه ۵۳
  16. کتاب فوق صفحهٔ ۵۶
  17. بجلد دوم تاریخ جنگهای افغانستان، صفحه ۵۱ مراجعه شود. این شخص در آنجا معرفی شده است. بعلاوه باین موضوع در آتیه بهتر و مفصل‌تر اشاره خواهد شد.
  18. بعد از آمدن محمدشاه ازهرات، الله‌یارخان آصف‌الدوله را هم انگلیسها گول زده و جلب نمودند.
  19. لرد کرزن نیز در کتاب خود راجع بایران در جلد دوم صفحه ۶۰۶ اشاره میکند که سال ۱۸۳۷ هم یکی از آن مواقعی است که ما از عدم مصونیت سرحدات هندوستان در وحشت بودیم. میگوید در سالهای ۱۸۳۳، ۱۸۳۷ و ۱۸۵۷ خطر ایران برای هندوستان خیلی بزرگ بود.