تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/برگردیم بیک سال قبل
۷ - برگردیم بیک سال قبل
درین سال (۱۳۳۴ قمری هجری) انقلابات و تشنج عجیبی در ایران پیدا شد. قبلا میدانستیم که حزب دموکرات و قسمتی از آزادیخواهان سایر احزاب در عهد ناصرالملک بفشار دولت روس گرفتار بودند و غالباً در حال تبعید و بازداشت بسر میبردند. جراید ملی «ایران نو» ارگان دموکرات و روزنامه «شوری» ارگان اعتدالیون و روزنامه «استقلال ایران» ارگان اتفاق و ترقی و «شرق» مستقل و بسیاری دیگر از جراید توقیف شدند. در ایالات نیز روزنامههای ملی «نوبهار» در مشهد و «شفق» در تبریز از طرف دولت یا بفشار روسها توقیف گردیدند.
بعد از افتتاح مجلس سوم حکومت مشروطه بار دیگر بوجود آمد.
جراید ملی از نو جان گرفتند، روزنامه «نوبهار» بمدیریت مؤلف در تهران بجای ایران نو دایر شد، روزنامه «شوری» بمدیریت ناصرالاسلام گیلانی بمساعدت حزب اعتدال دایر گشت، روزنامه «رعد» که از جرائد مستقل و متکی بحزبی نبود بمدیریت «سید ضیاءالدین طباطبائی» دایر گشت و جریدهٔ هفتگی بنام «عصر جدید» بریاست «متین السلطنه» راه افتاد، سوای اینها روزنامههای دیگر «ستارهٔ ایران» دموکرات و «بامداد روشن» هوادار اتحاد اسلام و جراید دیگر بوجود آمد.
از همهٔ این جراید فقط «رعد» و «عصر جدید» بهواداری صریح متفقین یعنی روس و انگلیس چیز مینوشتند، ولی باقی جراید نظر بسوابق حزبی و تأثر شدیدی که از عملیات روسهای تزاری و سکوت عمیق انگلستان در برابر مظالم حضرات داشتند طوری از متفقین رنجیده بودند که میتوان گفت اکثریت افراد احزاب و مطلق روزنامهنگاران از همان بدو امر و طلوع ستارهٔ جنگ بهواداری متحدین دل بستند و این احساسات یکباره عمومی شد، و تدابیر مأمورین ترک و آلمان و اتریش نیز مزید علت گردیده بانقلاب فکری و قلمی و عاقبت بقیام حزبی و مهاجرت پیوست.
⚬
⚬⚬
باید گفته شود که دولت تزاری بعد از عقد معاهدهٔ ۱۹۰۷ و تعیین مناطق نفوذ روس و انگلیس در ایران تصمیم گرفت که در منطقهٔ نفوذ خویش دست بکار شود و بمداخلات مستقیم در امور داخلی ایران آغاز کند!
چنانکه دیدیم بعد از قیام ستارخان در تبریز ببهانهٔ آوردن آرد و حفظ اتباع روس ، سالدات وارد آذربایجان کرد، و بعد از قضیهٔ شوستر و دادن اولتیماتوم در ۱۳۲۹ نیز قوائی بقزوین و استراباد و خراسان وارد کرد و بتحریک مفسدین در خراسان آشویی بر پا نمود و سید محمد طالبالحق برادر سید علی آقای یزدی مجتهد و یوسف خـان هراتی و جمعی دیگر را واداشت که در مسجد و صحن رضوی گرد آمده بر ضد حزب دموکرات و مشروطهخواهان و عاقبت بخلاف حکومت مرکزی و بهواداری محمدعلی میرزا که در استرآباد بود قیام کردند و گروهی بیگناه را کشتند و جمعی مسلح دور خود جمع کردند و افکار عوام را زهرآگین ساختند و امنیت را از خراسان سلب نمودند بحدی که حاکم از خلع سلاح آنان عاجز شد و دموکراتها که میتوانستند از آنها جلوگیری کنند بفشار روسها قبلاً تبعید شدند[۱] و چون میدان خالی شد خود روسها بر مفسدین تاختند و صحن و مسجد وحرم و گنبد را هدف توپ ساختند و بفجایع تاریخی دست زدند و از رؤسای اشرار یوسفخان را که اسناد در دست داشت در حین گریز فرستادند و کشتند و طالبالحق را بروسیه گریزانیدند![۲]
روسها علاوه بر این مفسدتها در امور داخلی نیز مداخله میکردند و مقدمات دستاندازی در منطقهٔ نفوذ خودرا فراهم میآوردند، خاصه که ناصرالملک و سایر رجال هم خود را تسلیم آنان کرده و در قبال تقاضاهای مأمورین روس و مستشاران بلژیکی (از قبیل مسیو مرنارد خزانهدار و همکاران دیگر او که با روسها متحد و همداستان بودند) مقاومتی بروز نمیدادند و ناصرالملک صریح میگفت که ایران رفته است و امیدی ببقای استقلال و تمامیت ملکیهٔ این کشور نمیتوان داشت! و حتی از این سخنان یأسآمیز و زهردار با شاه جوان نیز گفته میشد و شاه را بجمع مال و نومیدی از مردم و مملکت تشویق و راهنمونی میکرد!
با این مقدمات در واقع کمتر کسی از عقلا بود که امیدی ببقای کشور داشته باشد و مداخلات دولت روس امید را در قلوب حساسترین فرد ایرانی میکشت و فقط معجزی میتوانست ایرانرا از شر مداخلات روسیه و از زیر بار یأس و سخنان زهرآگین زعمای بدبخت و مأیوس نجات دهد ـ و این معجز جنگ بینالملل بود!
آری جنگ بینالملل احساسات فشرده و فسردهٔ مذکور را منبسط و گرم کرد و خبر فتوحات سربازان آلمان در روسیه ایرانیان حساس را که از روسها ناامید و از انگلستان رنجهخاطر بودند بهواداری متحدین وادار کرد!