تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/حزب سوسیالیست
۲۹ـ حزب سوسیالیست
درین بین حزب جدیدی از موتلفین قصر شیرین یعنی دموکرات و اعتدال قدیم در تهران چنانکه گفتیم موجود شد و نام خود را «سوسیالیست» نهاد. انقلابیهای قدیم و اعتدالیهای پیشین با هم گرد آمدند و جوانانی متجدد نیز با آنها یکی شدند و این حزب تقریباً جای دموکرات قدیم را گرفت زیرا دموکرات قدیم بدست خودش خفه شده و دفن گردیده بود و این آقایان روی آن خاک ریخته بودند!
اینجا دو حزب طبعاً پیدا شد: ۱ـ سوسیالیزم متمایل بمسلک و سیاست کمونیزم روسیه، ۲ـ باقی افرادیکه بعنوان نمایندگی مجلس چهارم در تهران گرد آمده بودند و بسیاست خارجی وشمول در طرفداری روس یا انگلیس بنظر احتیاط نگاه میکردند، و غالب رجال سیاسی و بسیاری از نویسندگان و دموکراتها و اعتدالیهای قدیم درین دسته بودند و اکثریت مجلس را چنانکه دیدیم بنام «اصلاحطلبان» بوجود آورده و در خارج مجلس هم نفوذ حقیقی و کاملی پیدا کرده بودند.
☆ ☆ ☆
اقلیت مجلس را عناصری از حزب تازهٔ سوسیالیست و عدهای از رفقای قدیم من بوجود آورده، و اکثریت مجلس را اصلاحطلبان در دست گرفته بودند. و این اکثریت و اقلیت هم چون پایهاش بر مسلک و مرام نبود بعد از یکسال گاهی بهم میخورد، یعنی اقلیت با دستهٔ دیگری سازش میکرد و از آنها قُر میزد و از ناراضیان استفاده کرده دولت را میانداخت، باز افراد اکثریت قدیم دست و پا کرده رفقای قُر زدهٔ سابق را جلب کرده و از افراد موتلف یا اقلیت هم چندتائی ربوده دولت افتاده را بروی کار میآوردند.
تشنجی عظیم پس از یکسال در مجلس چهارم از این راه پیدا شد، نامزد اصلاح طلبان آقای قوامالسلطنه و مرحوم حسن پیرنیا بود و نامزد سوسیالیستها مرحوم مستوفیالممالک یعنی لیدر حقیقی دموکراتهای قدیم و رقیب ناصرالملک بود.
خلاصه، در مجلس چهارم سال ۱۳۰۰ ـ ۱۳۰۱ حزبی بنام «سوسیالیست» از جمعی لیدرهای دو حزب دموکرات و اعتدال بوجود آمد، اتئلافی که در مهاجرت (با کمال عداوتی که ایندو حزب با هم داشتند) بین آنها منعقد گردید، در این تاریخ منجر بایجاد این حزب شد.
اما چنان نبود که تمام آزادیخواهان شامل اینحزب شوند، چه در آنوقت بعضی از عناصر عاقل و درسخواندهٔ ملی طالب اصلاحات فوری اداری از قبیل قشون و مالیه و معارف شده بودند و اصول حزبسازی و فرقهبازی و جار و جنجال لیدرها و پادوها و هتاکی جراید که ببدترین وضعی باشارهٔ حزب سوسیالیست براه افتاد همه را خسته کرده بود، ایجاد مرکز ثقلی برای مملکت و بوجود آوردن حکومت نافذالکلمهٔ مقتدر و بسط امنیت و رونق تجارت و کشاورزی منتهای آمال و مرام وطنخواهان قرار داشت.
بنابراین آزادیخواهان بطور عموم توجهی بحزب جدید بروز ندادند و حتی سزاوار ندانستند که در قبال آنحزب یکحزب دیگری بسازند، چه اکثریت مجلس و اکثریت مردم از تجار و کسبه و طلاب و معلمان مدارس و حتی رنجبران متمایل برجالی بودند که برای اصلاحات مذکور آماده میشدند و مردم از حرکتها و ظاهرسازیهای مرامی خسته شده بودند.
اما این حقایق مانع از آن نیامد که حزب سوسیالیست تشکیل شود، جمعی از رفقا نشسته آنحزب را ساختند و سیاست خارجی خود را هم بر طبق مرامنامهٔ مزبور تعیین کردند و بروسها نزدیک شدند و جرایدی هم راه انداختند و در مجلس نظر باینکه در اقلیت بودند شروع بانتقاد نمودند و بدیهی است که پایهٔ انتقاداتشان بمناسبت حزبی که ساخته بودند بر خلاف «اشرافیت» بود و بدین نغمه بمخالفان خود حمله میکردند و بار دیگر ازین رو بازار جنجال وهجوم جراید گرم گردید!
در واقع دوباره دو حزب قدیم دموکرات و اعتدال پیدا شد، ولی ایندفعه طبیعی نبود، زیرا انقلاب ایندو حزبرا بوجود نیآورده بود بلکه انقلاب روسیه موجب تغییر عقیدهٔ عدهای از حزببازان قدیم شده بود و از طرف دیگر سایر ملیون از اعتدال و دموکرات هم دست از خصومت قدیم برداشته و چنانکه گفتیم بنام اصلاحات فوری که خیلی هم دیر شده بود گرد هم جمع گردیده همکاری میکردند، بهمین سبب حزب مزبور تنها ماند و در قبال او حزبی درست نشد، فقط سوسیالیست مؤسس دعوائی گشته بود که مدعیعلیه واقعی نداشت، زیرا هم خود آنحزب و هم دیگران میدانستند که مطلب از چه قرار است و چه کسی گلوی مملکت را گرفته است، شاید اگر این آقایان آن روزهائیکه دموکراتها را نگذاشتند کاری صورت بدهند، (۱۳۳۵ـ۱۳۳۶) در تهران اینحزب را تشکیل داده بودند بجائی میرسید و همهٔ احرار با آنها همدست میشدند، اما قدری دیر بود و در واقع اسباب و ابزار کار برای سردار سپه درست میشد...
☆ ☆ ☆
روابط علمای روحانی و طبقهٔ بازاری با حزب «سوسیالیست» بهم خورد و دو دستگی بزرگی در شهر بوجود آمد و پیداست که «اصلاحطلبان» از اینوضع بنفع خودشان و بر زیان «سوسیالیستها» استفاده میکردند.
اینجا باید اقرار کرد که فاصلهٔ بین یک نهضت مرتجعانه (روحانی) و «اصلاحطلبی» بسیار قلیل مینمود، استعداد قسمتی از افراد اکثریت برای قبول حلیهٔ «فاناتیزم» و استعمال این سلاح قدیمی بر ضد حریف خیلی شدت داشت و سهلترین وسیلهای برای خُرد کردن حریف بود، اما مرحوم مدرس اعلی اللّه مقامه که جزء سردستگان حزب «اصلاحطلب» قرار داشت اهل اینحرفها نبود، وسعت مشرب او در سیاست او را از طبقهٔ «فاناتیک» بکلی جدا ساخته بود، مدرس خود را مرد سیاسی و عالم برموز تمدن میدانست، بنابراین یکبار هم اجازه نداد که رفقای او این اسلحهٔ کهنه را بکار بزنند، نطقهای مدرس در آرشیو مجلس ملی موجوداست، او هیچوقت متوسل بحربهٔ دین وسلاح مذهب نگردید، و کمال ملاحظه را در این باره مبذول میداشت خاصه که اعتماد او در مجلس چهارم و در میان افراد اکثریت بکسانی بود که باانفکاک قوهٔ سیاسی از روحانی موافق بودند و نمیتوانست بخلاف عقیده آنها سیاستی بدست گیرد و خودش هم چنان که گذشت اینکاره نبود، یعنی از مجلس سوم مزهٔ مضار این سیاست را درک کرده بود[۱]...
۲۵ـ سید حسن مدرس اعلیاللّه مقامه |
معهذا رفقای ما «سوسیالیستها» مضایقه نداشتند که با حربهٔ «آزادی»، بر ضد «ارتجاع» مبارزه کنند و جراید آنها هـم ببهانهٔ هجوم به «آخوندبازی» و «کهنهپرستی» باکثریت نیش بزنند، یا آنها را انگلوفیل بخوانند[۲].
☆ ☆ ☆
باری دو حزب «سوسیالیست» و «اصلاحطلب» که نخستین، ترکیبی از لیدرهای دموکرات قدیم و اعتدال، و ثانی هم از دموکراتها و باقیماندهٔ اعتدالیها و بیطرفها بودند، در مجلس چهارم مشغول کار شدند و اکثریت مجلس با «اصلاحطلبان» بود که اشخاص فعال و مهمی که بعدها دیدیم مانند مرحوم «مدرس» و «آشتیانی» و «بهبهانی» و «تیمورتاش» و «فیروز» و «داور» و غیره در میانشان یافت میشد.
مرام ایندو حزب چه بود؟
چنانکه گفته شد «اصلاحطلبان» نظرشان روشن ساختن روابط ایران باروسیهٔ شوری وسایر دول متحابه و آوردن مستشار برای وزارت دارائی از امریکا و حفظ بیتالمال از دستبردهای احتمالی و وضع قانون استخدام و نظام اجباری بود و بدین مسائل نیز موفق شدند.
این جمعیت بدون تشکیلات منظم حزبی و بدون تناسب مسلکی از افراد متفرق
و بقایای احزاب قدیم بوجود آمده بود، در مرکز و ایالات تشکیلاتی نداشت، ولی در مجلس و در تهران با کمال عقل خود را اداره کرده بود.
- ↑ مرحوم مدرس در نجف اشرف و اصفهان تحصیل کرده بود، و در آغاز مشروطیت در اصفهان توقف
داشت و بهواداری مشروطه مشهور بود و از طرف علمای نجف جزء «طراز اول» معین شده بود. روزیکه
وکلای مجلس از اصفهان بطرف تهران برای شرکت در مجلس دوم حرکت میکردند، دیده شد که سیدی
ضعیف اسبابهای ساده و مختصر خود را در گاری تکاسبه نهاده و خود هم بر آن مرکب ساده سوار شده بطرف
تهران برای شرکت در مجلس حرکت کرد!
این مرد عجیب «سید حسن مدرس» بود!
بتهران آمد و در مجلس دوم جزء حزب اعتدال بود، و در بین مجلس دوم و سوم در دیکتاتوری ناصرالملک در یکی از مجالس عمومی که دولت و نایبالسلطنه بمنظور سیاسی تشکیل داده بودند سیدحسن مدرس نطقی کرد که مجلس بآن بزرگی برهم خورد و نطق او بهواداری قانون اساسی و برضد خیال ناصرالملک بود، مرحوم سپهسالار تنکابنی در مجلس به مدرس حمله کرد و مدرس بتعرض از مجلس برخاست و مجلس تق و لق شد، و خواستند او را توقیف کنند و میسر نشد.
ازینروز شهرت سیاسی مدرس شروع شد و در انتخابات تهران وکیل شد و وارد مجلس سوم گردید، در مجلس سوم با اعتبارنامهٔ من بجرم هواداری من از تربیت و تعلیم نسوان و باتکای لایحهای که از طرف جمعی از ملاهای درجهٔ دوم مشهد برضد من بمجلس رسیده بود مخالفت کرد و مدت ششماه اعتبارنامهٔ مرا معطل کرد لیکن در روز رأی نظر بمقاومت اعتدالیون و دموکراتها و بیطرفان در برابر تکفیر و حملات دینی، با آنکه رأی مخفی گرفته شد اعتبارنامهٔ من قبول شد و مخالفان شکست خوردند! - ↑
در آغاز سقوط قاجاریه که مدرس و من در اقلیت بودیم و تقریباً سیاست رجال تهران میرفت روشن
بشود من با وزیر مختار دولت شوروی رفیق «داویتیان» ملاقاتهای زیاد میکردم، و با اعضای سفارت و افراد
مهم آن زمان مانند آقا بگوف و آقای چایکین و وابستهٔ نظامی و غیرهم روابط دوستانه داشتم، شبی از
سید حسن مدرس صحبت بمیان آوردیم، و من از رویهٔ او تمجید میکردم، آقای وزیر مختار گفت:
«مدرس نوکر انگلیس است!» گفتم شما در اشتباهید، و دلایلی آوردم که مدرس نه آخوند است نه اجنبیپرست. وزیر مختار گفت: هر کس که نوکر ما نباشد ما او را نوکر انگلیس میشناسیم!
این سخن پرمعنی فقط و فقط یکی از نتایج سوء هتاکی و تهمت زدن جراید بود که اعضاء مفید مملکت را در نظر اجانب خوار کرده بودند!