تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/شمهای از کارهای سید ضیاءالدین
۲۲ - شمهای از کارهای سیدضیاءالدین
الکسندرخان مدیر تجارتخانهٔ تومانیاس مأمور شد بانک استقراضی را بموجب معاهدهٔ دولتین ایران و روس تحویل بگیرد.
در همین ماه ۲۱ حوت ۱۲۹۹ غره رجب ۱۳۳۹-۱۱ مارس ۱۹۲۱ تصویبنامهای از هیئت دولت گذشت که اصلاحاتی در اصول محاکمات شده بود.
روز دوشنبه ۱۱ رجب ـ اول فروردین، شاه در شهر بسلام عام نشست، درین سلام غیر از افراد نظامی و پلیس و دولت کسی از رجال و اعیان وجود نداشت و مستوفیالممالک ومشیرالدوله و سپهدار و موتمنالملک و غیره که آزاد بودند هیچکدام بسلام حاضر نشدند.
سردار معظم خراسانی با وزیر مختار انگلیس مستر نرمان در باب کودتا و سید صحبتی کرده بود و ظاهراً بسید خبر بردند و او را توقیف کرد.
احمد شهریور میگوید:
«از فرمانفرما هشت کرور تومان پول نقد خواستند و چون نداد تضییقاتی در حق او کردند و در غذا و فرش و اسباب خواب سخت گرفتند و باز هم نم پس نداد، بنا براین در صدد برآمدند که دوسیهٔ خیانت برایش مرتب کرده محاکمهاش کنند، ولی قبل از اینها سید رفتنی شد!...»
در آغاز سال جدید بعد از آنکه قرارداد ۱۳۳۸-۱۹۱۹ از طرف دولت ایران و انگلیس هر دو لغو شد قرار شد مستشار از دول متفرقه برای وزارتخانها بیاورند و انگلستان پلیس جنوبرا بدولت ایران واگذار کند و قوای قزوین را هم مراجعت بدهد و قوای خراسان نیز دیری بود بازگشته بود و روز ۱۹ رجب مطابق ۹ فروردین ۱۳۰۰ شمسی ماژور مسعودخان وزیر جنگ بسوی قزوین حرکت کرد برای اینکه قزاقانی که در تحت سرپرستی انگلیسها بودند تحویل بگیرند و بعضی مهمات هم قرار بود از طرف نیروی جنگی انگلستان به وزیر جنگ تحویل داده شود و گفته شد که روز ۲۲ دیماه اوایل آوریل نیروی انگلیس ایران را تخلیه خواهند کرد و بعد قرار شد تا نیمهٔ ماه آوریل حرکت کنند، وقرار شد ۲۵ هزار قبضهٔ تفنگ و قدری توپ در بینالنهرین بدولت بفروشند ولی اینمعامله صورت نگرفت.
در این ماه آقای دکتر مصدقالسلطنه والی فارس مورد سوء ظن دولت قرار گرفته تلگرافاتی میانهٔ او و رئیس دولت مخابره شده بود و احتمال میداد که نسبت باو سوء قصدی شود استعفا داد و از فارس عزیمت کرده وارد خاک بختیاری شد و در آنجا پناه گرفت و دست دولت باو نرسید.
اما قوامالسلطنه والی خراسان تلگرافی بسید مخابره کرده بود که از مفاد بیانیهٔ رئیسالوزرا معلوم نمیشود که دولت ایران دارای چه اصول و رژیمی است. و راست هم گفته بود، بعلاوه چند روز قبل از اینکه او را توقیف کنند جمعی از معاریف شهر را جمع کرده گفته بود که محتمل است بالشویکها مانند گیلان بار دیگر بخراسان روی آورند و خداوردی در خاک روسیه آرام ننشسته است و قوای موجودهٔ خراسان کافی نیست و لازم است قوائی ملی تهیه شود و در آن مجلس صورتی تهیه شد که پولی برای تهیهٔ ذخیره و تفنگ و لباس سرباز جمعآوری گردد و بدولت پیشنهاد کرد که قوای موجود کافی نیست و اگر دولت اجازه دهد اهالی حاضرند در حدود ۱۰۰۰ سرباز بخرج خود آماده نمایند.
روز ۱۳ نوروز والی و جمعی از رجال بقریهٔ ملکآباد سه کیلومتری شهر مهمان بودند، عصر که درکالسگهای بشهر برمیگشتند حسبالامر رئیسالوزرا مرحوم کلنل محمدتقی خان رئیس ژاندارم خراسان (که قبلا با قوامالسلطنه عهد و پیمان یگانگی بسته بودند و قوامالسلطنه کمال اعتماد را بمشارالیه داشت) مصمم بدستگیری والی شد و اسمعیل بهادر صاحبمنصب ژاندارم را مأمور کرد که والیرا دستگیر کند.
همین که کالسگهٔ والی از دروازه ارک داخل و محاذات سربازخانه یعنی کاروانسرائی که ژاندارمها در آنجا منزل داشتند رسید، جمعی ژاندارم را امر داد جلو کالسگه را گرفتند و خود جلو رفته مطلب را بوالی حالی کرد و او را پیاده کرده بداخل کاروانسرا برده در اطاقی توقیف نمود، و بلافاصله خانهٔ او را محاصره کرد واسبها و فرشهای او و سایر اسبابهایشرا ضبط کردند، و هر کس از اعیان که همراه او بود و از دنبال او وارد شهر شدند گرفتار گشتند و در ظرف یکهفته جماعتی از رجال شهر را دستگیر کردند و روزنامهٔ تازهبهار که تحت مدیریت آقای ملکزاده برادر مؤلف دایر بود نیز توقیف و خود او حبس شد، و گروهی از تجار و آزادیخواهان و دموکراتها را هم حبس کردند و بعینه همان نقشهای که رئیس دولت در مرکز پیش گرفته بود او نیز در خراسان اجرا کرد و الحق که این رویه خلاف سیاست و خلاف منطق بود چه کلنل محمدتقیخان غیر از سید ضیاءالدین بود و سوابق و لواحق ساده و وجههٔ روشن محمدتقیخان و ایمانی که او داشت ضرورت اجرای این نقشه را برای او و سیاست شخصی او مدلل نمیداشت، و لازم بود که محمدتقیخان از ساعت اول بعد از توقیف والی برنجانیدن سایر طبقات مشهد طبق نقشهٔ تهران دست نزند، اینحرکت او موجب شد که سیاست او بعدها در مشهد با افکار عمومی ملایم نیفتاد و نتوانست افکار خراسانرا متوجه خود نماید و در قیامیکه بخلاف حکومت و مجلس چهارم کرد تنها ماند و موفق باداره کردن خراسان نگردید.
باری والی حبس شد و بزودی او را تحتالحفظ بتهران فرستادند و در تهران بامر شاه و دولت حبس شد، و بعد از رفتن سید ضیاءالدین حکم ریاست وزرائی او را در محبس باو دادند!
روابط خارجی سید بعد از تصمیم (خواستن مستشار از دول اروپا و آمریکا) خوب شده بود و در مجلس شام شب شنبه سلخ شعبان در وزارت خارجه که از سفرای دول متحابه بعمل آمد و بجای مشروب «دوغ» سر سفره آورده بودند نطقهای خوبی از طرف سفرا بعمل آمد مخصوصاً مسیو کالدول سفیر امریکا که شیخ السفرا بود نطق مهم و عارفانهای کرد و وعدههای خوب داد.
روزشنبه سلخ رجب رضاخان در قصر قاجار مانوری داد و شاه وسفرا و درباریان حضور داشتند و شاه از رضاخان که سردار سپه لقب گرفته بود اظهار رضایت کرد.
۲۳ حمل اکبر میرزا صارمالدوله والی غرب دستگیر شد و در حین دستگیری زد و خوردی از روی اشتباه بین سواران کلهر که در دستگیری والی با ژاندارم متحد بودند در عمارت حکومتی رویداد و معلوم نشد علت فرمان شلیک کردن ژاندارم بکلهرها مبنی بر چه بوده است، و خلاصه چند نفر از خانزادگان و افراد کلهر در شلیک ژاندارم بقتل رسیدند و شهرت کرد که کلهرها بحمایت صارمالدوله با ژاندارم طرف شدهاند ولی حقیقت غیر ازین است و آنها با رئیس خود بحمایت ژاندارم و برای دستگیری والی بعمارت حکومتی آمده بودند و والی را رئیس کلهر دستگیر کرده و یخهٔ او را از پشت گرفته و کشیده بود معذلک ژاندارم در صحن عمارت بطرف سواران کلهر که در دالانی گرد آمده بودند شلیک کرد و آنها خواستند از درب دیگر بیرون بروند از آنطرف هم یکدسته ژاندارم حمله کرده و از کلهرها هشت نفر کشته پانزده نفر مجروح شدند!
صارمالدوله هم توقیف و بمرکز اعزام گردید.
روز ۸ شعبان اعلامیهٔ دولت دایر بر تخلیه قزوین از قوای انگلیس منتشر گردید، و جای آنها را ژاندارم و قزاق گرفته و منجیلرا سنگر بستند.
سردار معزز حاکم بجنورد خداوردی کرد را با ۲۸ تن اتباعش که امان داده و از کلنل محمدتقیخان برای آنها امان گرفته بود خلع اسلحه کرد و بقوچان بپست ژاندارم تحویل داد.
روز ۱۵ شعبان در سلام عید میلاد صاحب الزمانع رضا خان سردار سپه بسمت وزارت جنگ معرفی شد.
سه شنبه ۱۶ خبر انفصال رئیس دولت معلوم و فرصت برای اشخاص ناراضی که مترصد قیام بودند رسید، من هم که در دزآشوب متوقف بودم این خبر را شنیدم و خبر رفتن سید و ریاست وزرائی قوامالسلطنه محقق گردید.
صبح ۱۶ جمع کثیری از حبسشدگان در مسجد شاه و صحن بهارستان متینگها بر ضد سید دادند، وعاظ و پیشنمازها نطق کردند.
سید یعقوب شیرازی و شکوهالسادات (حضرتی) و حسینزاده ناطقین بودند، مردم در شهر بسید بد میگفتند و بر ضد ارامنه که سید هوادار ایشان معرفی شده بود گفتگوها میشد، جمعی هم بسوی خانهٔ سید رفتند و نسبت بدو سوء قصد داشتند قوای دولتی آنها را متفرق کرد، فردای آنروز هم باز جماعتی از جمله آقای تدین در صحن بهارستان گرد آمدند و نطقها کردند، انقلابی نیمه طبیعی و نیمه عمومی بر ضد سید بوجود آمد که تحریکات شاه و وزیر جنگ و محبوسین و قسمتی از مردم موجد آن بود، و عوامفریبیهای دولت فایدهٔ نبخشید!
سید ضیاءالدین روز چهارشنبه ۱۷ رمضان مطابق ۴ جوزا ۱۳۰۰ چهار ساعت بظهر باتفاق اپیکیان ارمنی که مردی نویسنده و هوشمند و از دوستان سید بود و ریاست تشکیلات بلدیه را بعهده داشت و ماژور مسعودخان وزیر مشاور و وزیر جنگ سابق و کلنل کاظمخان که حاکم نظامی تهران بود و اخیراً رئیس ارکانحرب شده بود با عدهای مستحفظ قزاق در سه اتومبیل بسوی قزوین حرکت کردند که از راه بغداد باروپا بروند.
☆ ☆ ☆
دستخط شاه روز ۴ جوزا ۱۳۰۰ دایر بعزل سید ضیاءالدین بعموم ایالات و حکام مخابره گردید:
«نظر بمصالح مملکتی میرزا سید ضیاءالدین را از ریاست وزراء منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیئت وزراء جدید هستیم، باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات بعمل آورید و مطالب مهمه را مستقیماً بعرض برسانید». «شاه»
علت سقوط سید ضیاءالدین از تاریخ احمد شهریور:
۱ـ نداشتن حزب و جمعیتی که فوراً وزارتخانها و دوایر را در دست بگیرد و مجلسرا راه بیندازد.
۲ـ نداشتن سابقهٔ وجاهت ملی که لااقل هواداران قوی در میان صلحا ازو حمایت کنند (من درین قسمت تردید دارم که وجاهت ملی عامل واقعی پیشرفت قائدی تواند شد ـ چه بمحض ریاست وجاهت متزلزل میشود پس نمیتوان اینمعنی را اصلی کلی پنداشت ـ مؤلف).
۳ ـ سوء انتخاب، جماعتی را انتخاب کرد و بتجربه معلوم شد که چندان پایبند باخلاق نبودند و باز در میان آنها کسیرا برگزید که در سیاست و پیشرفت مقصود خود بهیچ مانع و رادعی پای بند نمیکرد، معلوم است چگونه مرد فاضلی میتواند با این قبیل دوستان کار کند؟
۴ ـ حبس کردن همهٔ معاریف و زنده گذاشتن آنها.. که اگر آنها را کشته بود باز امید ماندن و بقا برایش نبود زیرا سایر قسمتهای کارش خراب بود و برای قتل اینهمه مردم که نه عموماً سرمایهدار و نه عموماً کمونیست و نه عموماً دموکرات و نه عموماً آخوند بودند و مطابق هیچ مسلک و مرامی ممکن نبود آنها را یکدفعه از بین برد عذری نداشت.
۵ ـ رنجانیدن رضاخان، فیالمثل چنانکه احمد شهریور مینویسد:
«سید گاهگاهی از دَرِ سمت شمسالعماره وارد دربار شهری میشد و دَر مخصوصرا برای خود انتخاب کرده بود برای دخول... و قدغن کرده بود بدربان که کسیرا از این دَر راه ندهد، اتفاقاً روزی رضاخان میل میکند از همان دَر وارد شود دربان دَر را باز نمیکند و عذر خود را هم میگوید، این کار برضاخان بر میخورد و امر میکنند از دَر دیگر جماعتی رفته در بانرا کتک مفصلی زده دَر را باز میکنند و فحش زیادی بسید میدهد.
رضاخان بعد از آنکه وزیر جنگ شد، وزارت جنگی او هم زورکی بود و در هیئت وزرا بماژور مسعودخان تندی کرده بود و حتی میگویند صندلی او را تصاحب کرده بود[۱]، و پس از وزارت جنگ دیگر بهیئت وزرا حاضر نشد و همواره در قصر قاجار میان سربازان زندگی میکرد، فرمانفرما را هم مرخص کرد که برود بفرمانیه و ملک شمیران خودش، و روزیکه در قصر قاجار مانوری داده و شاه را مهمان کرده بود، قزاقها بسید احترام نکردند و من خود (مؤلف اینکتاب) از یکتن از شاهزادگان شنیدم که گفت: شاه که رد شد قزاقها ما را هم که نوکر شاه بودیم راه دادند ولی سید و وزرایش عقب ماندند و از لای صف قزاقها خود را بدنبال شاه انداختند و ابداً کسی بآنها اعتنائی نکرد!
معلوم میشود که رضاخان خود را بشاه چسبانیده بود و بسید اعتنائی نمیکرد، بدیهی است مردم و کسان محبوسین و سیاسیون همه بسید بد میگفتند، در باریانهم بسید بدگوئی میکردند و او در دربار مدافعی نداشت، و این بدگوئیها در دماغ سادهٔ رضاخان که ذاتاً خودخواه و سادهلوح و زود باور بود چه تأثیری میبخشیده است؟
- ↑ آقای کیهان این اخبار را تکذیب میکنند.