تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل بیست و پنجم
--( فصل بیست و پنجم )--
مذهب مسیح علیهالسلام
حضرت عیسی علیهالسلام در زمان امپراطوری اگوست ولادت یافته و در زمان امپراطوری تیبر بواسطهٔ مجمع یهودیان اورشلیم محکوم بقتل شده باجازهٔ حاکم رومی مصلوب گردید و در اینوقت معتقدین او که حواریون خوانده میشدند بیش از دوازده نفر نبودند و خود آنحضرت اظهار داشته بود که دین من در بدو امر بر حسب ظاهر محقر خواهد بود ولی بحواریون امر فرموده که بروید و تمام ملل را تعلیم نمائید. حواریون خود را رسول[۱] خوانده برسالت پرداختند و همهجا انجیل[۲] را اعلام نمودند و معنی انجیل بشارت است. بنا بر اعتقاد عیسویان بشارت مزبور عبارت از این بود که خداوند بشکل عیسی متشکل شده و بزمین آمده که هرکس معتقد او میشود از هلاکت نجاتش دهد.
حواریون همه یهودی بودند و اکثر در اورشلیم ماندند. عیسویان اولی هم از طائفه یهود بودند و آداب یهود را معمول میداشتند از قبل ختنه و احتراز از گوشت حیواناتیکه بطریق یهود ذبح نشده باشند و سایر مردم را که عیسوی و یهودی نبودند اجانب میخواندند.
یکی از عیسویان جدید که از یهودیان رومی بود و زمان حضرت عیسی را هم درک نکرده بود موسوم به پل[۳] یا پولس در بلاد یونان و آسیای صغیر بنای گردش را گذاشت و بشارت علاوه بر یهود بسایر ملل هم میداد و بایشان میگفت خون حضرت عیسی شما را بهم نزدیک کرده و دو قوم را یک قوم ساخته است پس کفار میتوانستند عیسوی شوند بدون اینکه آداب یهود را اختیار کنند. یهودیان ملل غیریهودی را همیشه از خود خارج میداشتند لکن عیسویان همهکس را میپذیرفتند دین جدید عبارت بود از اینکه شخص معتقد بحضرت عیسی باشد و او را پسر خدا بداند که بدنیا آمده تا بواسطهٔ شهیدشدن مردم را نجات دهد و میبایست رفتار او را تقلید نموده احکام او را پیروی کند (باعتقاد ما حضرت عیسی فقط پیغمبر بوده و عیسویان حقیقی باید او را از جانب خداوند مبعوث بدانند لکن عیسویان عموماً حضرت عیسی را خدا و پسر خدا میخوانند). اعمال و اقوال حضرت عیسی در کتبی که بزبان یونانی نوشته شده منقول است و آن کتب بهمین مناسبت که حاوی بشارت است بانجیل موسوم گردیده است.
حضرت عیسی که مسیح لقب دارد در نزد عیسویان استاد خداوندگار و نجاتدهندهٔ مردم خوانده میشود و میگویند آمد که سلطنت خدا را برقرار کند. یهود تصور میکردند او داعیهٔ سلطنت دارد و روی صلیب او از روی استهزا نوشته بودند عیسی از اهل ناصره پادشاه یهود. لکن آن حضرت این قسم سلطنت در نظر نداشت و گفته بود سلطنت من در این دنیا نیست. بنابراین عیسویان نه تغییر حکومت در نظر داشتند نه تغییر در وضع هیئت اجتماعیه یعنی هر ترتیبی که در بین مردم معمول بود قبول داشتند و اهمیت باین امور نمیگذاشتند زیرا که منتظر بودند عنقریب سلطنت خداوند برقرار شود و عموم مؤمنین در نزد خداوند مجتمع گردند.
شخص عیسوی برای اینکه در نزد خداوند تقرب یابد و لایق سلطنت خداوند شود لازم نیست قربانی کند و آداب و رسوم دقیقه مثل مشرکین و یهود بجا آورد بلکه باید درصدد تکمیل خود باشد و از کلمات حضرت عیسی است که کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل میباشد (مقصود از پدری که در آسمان است خداوند است).
لازمهٔ کامل بودن اولا محبت و دوستداری است چنانکه عیسی فرموده است باید خدا را از صمیم قلب دوست بداری و بابناء نوع هم مثل خودت محبت بورزی و لازمهٔ محبت ورزیدن بدیگران خیر رسانیدن بایشان است. جوانی میخواست حضرت عیسی را متابعت نماید آنحضرت باو گفت برو اموال خود را بفروش و بفقراء قسمت کن. خلاصه اولین فضیلت عیسویان باید احسان باشد و احسان شامل دشمنان هم باید بشود چنانکه فرموده است اگر کسی بطرف راست صورت شما سیلی بزند طرف چپ را باو عرضه بدارید. سابقاً گفتهاند دوست خود را دوست بدار و با دشمن عداوت کن من بشما میگویم دشمنان خود را هم دوست بدارید و بکسی که با شما عداوت دارد احسان کنید تا فرزندان پدر آسمانی خود باشید که او نور خورشید را هم بر اخیار میتاباند هم بر اشرار. بر طبق همین فرمایش آنحضرت را وقتیکه بصلیب کشیده بودند بر قاتلین خود دعا میکرد و میگفت خداوندا بر ایشان ببخش زیرا که نمیدانند چه میکنند.
حضرت مسیح هیچوقت بین مردم تفاوت نگذاشته و بجهت نجات همهٔ طوائف و قبایل قبول شهادت نموده و بحواریون خود امر کرده که تمام را تعلیم کنند زیرا که تمام مردم در ترد خداوند یکسان هستند پس مساوات یکی از اصول دین مسیح است.
دیگر از تعلیمات حضرت مسیح حب فقر میباشد و خود شهر بشهر سفر میکرد در حالتیکه هیچچیز مالکک نبود و میفرمود کسیکه از هرچه دارد صرفنظر نکند از تبعهٔ من نخواهد بود. در بند خوراک و لباس نباشید. گلهای صحرا نه کار میکند نه زحمت میکشد مهذا رونق لباس آنها بیش از تمام تجمل سلیمان میباشد. مرغان هوا را نظر کنید که نه تخم میپاشند و نه خرمن برمیدارند ولی پدر آسمانی شما بآنها غذا میرساند.
حضرت عیسی مریدان خود را به ترک علائق دنیوی از مال و جاه و قدرت و قوم و خویش ترغیب میکرد و میگفت اگر کسی بطرف من آید و پدر و مادر و زن و فرزند و برادر و خواهر خود را ترک ننماید از تبعهٔ من نخواهد بود.
دیگر از تعلیمات آنحضرت تواضع است مخصوصاً توجه تام بفقرا و مرضی و نسوان و اطفال و کسانیکه در نظر مردم بیقدر میباشند مینمود. مریدهای خود را از میان فقرا اختیار میکرد و بایشان میگفت مهربان و قلبا متواضع باشید. یک روز مردان بحث داشتند که کدام یک با آنحضرت در آسمان محشور خواهند بود فرمود گردنفرازترین شما آنست که خدمت دیگران نماید زیرا هرکس خود را بالاتر میبرد تنزل میکند و هرکس خود را تنزل میدهد بالا میرود. اطفال را بسیار دوست میداشت و میفرمود بهشت خداوند متعلق بکسانی است که باطفال شبیه باشند.
مجمع عیسویان در قدیم - چون حضرت عیسی و حواریون بیشتر بفقراء و ضعفا توجه داشتند عیسویان در اوایل امر تا مدتی فقط فقرا و کارگران و مزدوران و غلامان بودند و این جمله در بلادی که بزبان یونانی تکلم مینمودند و حتی در شهر روم هم ابتدا مسیحیان فقط در میان یونانیها بودند و بهمین جهت نوشتجات مقدس عیسویان از قبیل انجیل و رسائل و کتیبههای مقبرهها همه بخط و زبان یونانی است و اصطلاحات دین مسیح هم از یونانی مأخوذ است.
در هر شهری مسیحیان بجهت اجرای آداب دینی خود حوزهای داشتند و حوزه و مجمع در زبان یونانی لفظی است که ما باندک تحریف کلیسا تلفظ میکنیم پس معنی حقیقی کلیسا هیئت جامعه عیسویان است و اعضاء این مجمع حکم افراد یک خانوادهٔ بزرگ داشتند و با یکدیگر برادرانه رفتار میکردند و رسم مواخاة و مواساة را معمول مینمودند. هیئت مسیحیان یک شهر را کلیسای آن شهر مینامیدند و مجموع تمام عیسویان عالم را کلیسای کاتولیک[۴] یعنی کلیسای عمومی میخواندند.
آدابی که در این مجامع مجری میداشتند اوایل خیلی ساده بود. دعا میخواندند و تسبیح و تحلیل خداوند میکردند. انجیل یا رسائل حواریون را بصوت جلی قرائت مینمودند یا یکی از اعضا بجهت تفسیر و توضیح کتاب مقدس یا برای موعظه و ترغیب حاضرین باطاعت خداوند نطق و بیان میکرد. رسم مخصوص که معمول میداشتند این بود که بیادگار آخرین غذائی که حضرت عیسی با حواریون خورده و بعد از آن مصلوب شده بود بهیئت اجتماع غذائی ساده بخورند و بعد از آن شکر خداوند را بجا آورده با یکدیگر مصافحه مینمودند و این رسم را سن[۵] یا اکاریستی[۶] مینامند.
کسیکه تازه میخواست دین مسیح قبول کند و داخل حوزهٔ عیسویان شود میبایست بدواً عقاید ایشانرا تعلم نماید. در حین تعلم بر در حوزه قرار گرفته ادعیه و سرودها و قرائت را اصغا میکرد ولی حق نداشت جزء جماعت شود و در غذاهای آخر آن شرکت کند. بعد از آنکه تعلیمات بانتها میرسید غسل تعمید مینمود و اظهار میکرد که از دین سابق دست کشیدم. بعد از این مراسم حق ورود بکلیسا یعنی مجمع مییافت و جدیدالولاده[۷] خوانده میشد. در هر یک از بلاد کلیسا مجمع کوچکی بود و بطریق مجمعهای یونانی آنزمان ترتیب داده شده و دو قسم رؤسا داشت بعضی راهنمای مؤمنین در رفتار و کردار بودند و کسانی را که بد حرکت میکردند توبیخ و سرزنش مینمودند زیرا که برای نگاهداشتن عیسویان بیک طریق زندگانی که مخالف طریق سایر مردم بود میبایست با کمال دقت مراقب نظم و ترتیب باشند. نزاعهای بین عیسویان را هم آنها فیصل میدادند زیرا که عیسویان نمیبایست نزد قضاة مشرکین رفته مدعی یکدیگر شوند. کمکم تعلیم آداب دین باشخاص جدید و موعظهٔ مؤمنین هم برعهدهٔ آن رؤسا قرار گرفت و غالباً ایشانرا بچوپان تشبیه میکردند که گلهٔ مؤمنین را از شر گرگان محفوظ میدارند و این رؤسا مشایخ نامیده میشدند و کلمهٔ یونانی آن بعد از تحریف بزبان فرانسه لفظی شده که ما آنرا کشیش[۸] ترجمه میکنیم.
قسم دیگر از رؤسای مجمع عیسویان آنها بودند که اموال حوزه را اداره میکردند. صدقاتی را که مؤمنین میآوردند میگرفتند و بمحتاجین از اخوان از قبیل فقرا و ایتام و بیوهها تقسیم میکردند. این رؤسا را مدیر مینامیدند و لفظ یونانی آن با اندک تحریفی که در زبان فرانسه شده دیاکر[۹] میباشد. رئیس کل را ناظر میخواندند و لفظ یونانی آن با اندک تحریف عربی اسقف و در فرانسه اوک[۱۰] شده و امروز در میان ما خلیفه مصطلح است زیرا که در واقع خلیفه و جانشین حواریون محسوب میشود و آن زمان خلیفه هم بر مدیران ریاست داشت هم رئیس انجمن کشیشها بود. بعبارة اخری کلیهٔ امور مجمع عیسویان با او بود و سمت نمایندگی مجمع را هم داشت.
هر بلدی کشیشها و مدیرها و یک نفر اسقف یا خلیفه داشت و چون شهر روم پایتخت دولت و معظمترین بلاد بود و اسقف آن شهر خلیفهٔ پطرس[۱۱] که بزرگترین حواریون عیسی است محسوب میشد لهذا خلیفهٔ شهر روم از سایر خلفا محترم و معتبرتر بود.
کشیشهای دین مسیح در بدو امر هرکدام بجهت معاش خود حرفهای داشتند. بعضی چوپانی میکردند، برخی نساجی یا کارهای دیگر و با سایر مردم تفاوتی نداشتند لکن کمکم مؤمنین رعایت حال ایشان را لازم دانستند. در مجامع ایشان را مقدم داشتند و احترام گذاشتند تا آنجا که طبقهای جداگانه از طبقات ناس شدند و در نظر مردم نسبت بخداوند اختصاص و تقرب خاص یافتند چنانکه برای کلیهٔ آن جماعت اسم مخصوص وضع شد که معنی آن مهم خداوند[۱۲] میباشد و حال آنکه سایر مومنین را رعایا[۱۳] نامیدند.
عقوبت مسیحیان - در بدو امر یهودیان بعقوبت مسیحیان پرداختند و دولت روم کاری بعقاید رعایای خود نداشت لکن بعضی آداب مذهبی را رومیها بموجب قانون میبایست مرعی بدارند مثلا در جشنهای عمومی که بنام خداوندان گرفته میشد حاضر شوند، هنگام مرافعه بنام خداوندان قسم یاد کنند، اگر حاکم و قاضی باشند در موقع قربانی که باید در ابتدای هر امر راجع بعامه بعمل آید حاضر شوند و شخصاً بنام اگوست خداوند و ربةالنوع روم کندر هدیه نمایند. لکن مسیحیان در این آداب و رسوم شرکت نمیکردند بواسطهٔ اینکه آن را کفرآمیز و بجهت پرستندگان خدای حقیقی ناشایسته میدانستند بنابراین دولت روم نه بعنوان مذهبی بلکه بعنوان مخالفت قانون ایشان را معاقب میساخت.
مردم بلاد روم هم از مسیحیان تنفر داشتند بواسطهٔ اینکه در جشنها و تماشاها و ضیافت حاضر نشده و از عموم ناس کناره میگرفتند و غالباً ایشان را جادوگر و ساحر تصور مینمودند.
مسیحیان مابین یکدیگر مجامع مخفی داشتند و خارجیان را میان خود راه نمیدادند لهذا گمان میرفت که در آن مجامع اعمال ناشایستهٔ ممنوعه مرتکب میشوند و مثلا اطفال را میکشند و میخورند. بنا بر این ملاحظات مسیحیان غالبا گرفتار صدمه و عقوبات بودند چنانکه از مأئه اول تا مأئه چهارم میلادی ده مرتبه اقدام بآزار و اذیت ایشان شده و دفعات آخری از همه شدیدتر بوده است. از جمله عقوبتهائی که مسیحیان میدان دیدهاند یکی در زمان نرن امپراطور بود و او بعد از آنکه شهر روم آتش گرفت نسبت آن را بمسیحیان داد و در صورتیکه هیچ دلیلی بر این مسئله نیافتند بسیاری از ایشان را بعنوان دشمن نوع انسان بقتل رسانیدند. بعضی را در پوست سباع دوخته نزد سگها انداختند تا آنها را دریدند. بعضی دیگر را قیرآلود کرده در باغ نرن واداشتند و زنده آتش زدند و بمنزلهٔ مشعل قرار دادند.
اول کسیکه نسبت بمسیحیان حکم کلی داد طراژان بود و او اجتمامات مسیحیان را انجمنهای سری خطرناک دانسته ممنوع ساخت. او مجازات تخلف از این حکم را قتل قرار داد و فرمود درصدد جستجوی مسیحیان نباید بود. هرگاه کسی را متهم بعیسویت کردند و ثابت شد باید مجازات شود اما اگر کسی مدعی شد که من عیسوی نیستم و نماز خداوندان ما را بجا آورد او را باید رها کرد و متعرض نشد و اما تهمتی که نسبت بشخصی زده شود و تهمتزننده معلوم نباشد بهیچوجه نباید طرف اعتنا قرار داد. باری بموجب حکم طراژان همواره مسیحیان محکوم بقتل شدند و غالباً اقدام از جانب حکام و قضاة نبود بلکه مردم تقاضا مینمودند. مثلا هر وقت مرضی شایع میشد یا قحطی رو میداد یا زلزله واقع میشد گمان میکردند خداوندان بسبب وجود مسیحیان غضبناک شده و بلا نازل کرده لهذا جمع شده فریاد میکردند که عیسویان را طعمهٔ شیران باید نمود و مسیحیانی که محکوم بقتل میشدند بر وفق رسم آن زمان مجازات میدیدند یعنی اگر از افراد ملت روم بودند سرشان را میبریدند و اجانب را بدار میزدند یا میسوزاندند یا در میدانهای تماشا طعمهٔ سباع مینمودند و گاهی اوقات شکنجه و عذاب هم میکردند.
در گل یعنی فرانسه مجمعی از مسیحیان یافتند و آنها را دستگیر کرده بمحبس بردند و مردم فریاد کرده بآنها سنگ میزدند و دشنام میدادند. حاکم محل ایشان را به محکمه طلبید و حکم کرد هرکدام مسیحی باشند بقتل باید برسند. پس بنای شکنجه و عذاب ایشان را گذاشتند تا اقرار کنند که در مجمعهای خود اطفال را میخورند. زنی که کنیز بود قوت قلب غریبی ظاهر ساخت و با وجود شکنجه و عذاب همواره میگفت من مسیحی هستم در انجمنهای ما کار بدی نمیشود. بعضی را برای اینکه بحرف درآورند داغ میکردند و معذلک حرف نمیزدند. یک روز که بعضی از مسیحیان را بمیدان تماشا آوردند بنا بخواهش مردم صندلی آهنی آورده با آتش سرخ کردند و مسیحیان را روی آن نشانیدند و بوی گوشت کباب شده در محوطه منتشر کردند و شرح عقوبات و بلیاتی که بمسیحیان در آن ایام وارد آوردند طولانی و مایهٔ جگرسوزی است.
اما عیسویانی که محکوم بقتل میشدند شادی میکردند که بآسمان میروند و مقام شهادت مییابند و بهمین جهت عیسویان روز عید شهدای خود را در روز مرگ ایشان میگیرند نه روز ولادتشان و چند مرتبه اتفاق افتاد که جماعتی از مسیحیان بصرافت طبع رفته اظهار میکردند که ما عیسوی هستیم و یک نوبت حاکم بایشان جواب داد بدبختها بروید اگر به مردن عشق دارید خود را از بلندی بیندازید یا با طناب خود را خفه کنید، مرا برای چه بزحمت میاندازید.
مقابر مسیحیان - عیسویان اموات خود را مانند یهود زیر خاک دفن میکردند لکن در شهرهای معظم چون زمین قیمت زیاد داشت سردابها حفر کرده قبرستانهای خود را در آن سردابها قرار میدادند و در بعضی بلاد مخصوصا در شهر روم سردابهای مقابر عیسویان بسیار مفصل و دارای حجرات و طبقات روی هم قرار گرفته بود و در واقع شهری در زیرزمین بنا شده که بعدها محلهٔ قبور[۱۴] نامیدند و چون رومیها مقابر را محترم میداشتند و تعرض بقبرستان را جایز نمیدانستند عیسویان از این بابت آسوده بودند و قبرستانهای خود را پنهان نمیکردند. شهدای خود را در همین سردابها مدفون میساختند و در اعیاد و جشنها بزیارت آنها میآمدند و از قرار مذکور در بعضی مواقع که دولت روم زیاد بآزار و تعقیب میسحیان اصرار داشته ایشان بجهت فرار از آن بلیات یا اجرای آداب و عبادت خود بآن سردابها متوسل میشدند و متحصن میگردیدند.