تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل بیست و یکم
--( فصل بیست و یکم )--
- امپراطورهای فلاوین -
نزاع بین افواج - بعد از قتل نزن افواج پرتورین حاکم اسپانیا را که گالبا[۱] نام داشت بامپراطوری اختیار کردند ولی او پیرمردی بود صرفهجو و در کارها سخت میگرفت. توقعاتی که درباریان و لشکریان از او داشتند بعمل نیامد لهذا لشکریان با یکی از خواص نرن که اتن[۲] نام داشت و با افواج بمهربانی رفتار میکرد سازش نمودند و او را امپراطور خواندند و گالبا را پس از هفت ماه سلطنت بقتل رسانیدند.
اما افواج سرحدات تمکین امپراطوری را که منتخب افواج پرتورین بود ننمودند و قشون سرحد رود رن سردار خود را که موسوم به ویتلیوس[۳] بود امپراطور خواندند و بجانب ایطالیا حرکت کردند. در شمال این مملکت بین اتباع اتن و شورشیان جنگ واقع شد. اتن مغلوب گردید و خود را بهلاکت رسانید و سلطنت او سه ماه بیشتر دوام نکرده بود.
ویتلیوس که درین موقع بسلطنت رسید در مدت هفت ماه امپراطوری جز صیت پرخوری و غارت اثری از خود نگذاشت. بیشتر اوقات مشغول اکل بود. در یک روز چندین نوبت مهمان میشد و چون غذای زیاد میخورد استفراغ میکرد که باز بتواند بخورد. خوراکی ترتیب داده بود از جگر ماهی و مغز طاووس و قرقاول و زبان بعضی از طیور و این قبیل چیزها. مختصر در مدت قلیل سلطنت چندین کرور بمصرف شکم رسانید.
بالاخره لشکری که در فلسطین بودند نسبت باین امپراطور طغیان کرده سردار خود وسپازین[۴] را بامپراطوری برداشتند و بسیاری از افواج دیگر هم با ایشان همرای شدند. جنگ درگرفت و عاقبت شهر روم بتصرف مخالفین درآمد ویتلیوس را گرفته پس از تخفیف و توهین بسیار بقتل رسانیدند و جسدش را برود تیبر انداختند (سنه ۶۹).
وسپازین - وسپازین مؤسس سلسلهٔ جدیدی از امپراطورها میباشد که معروف بفلاوین[۵] هستند زیرا که اسم خانوادهٔ ایشان فلاویوس[۶] بوده و این سلسله مرکب از خود آن امپراطور و دو پسرش میباشد که مجموعاً بیست و هفت سال سلطنت کردهاند.
وقایع مهمهٔ سلطنت وسپازین فتنهٔ ژرمانی و شورش یهود است بشرح ذیل:
چون لشکر رومی که حافظ سرحد رود رن بود برای امپراطور کردن سردار خود ویتلیوس بایطالیا آمد محافظت حدود رن سست شد و قبایل ژرمانی بنای طغیان گذاشتند و یکی از رؤسای سواران طایفه باتاو[۷] که سیویلیس[۸] نام داشت ریاست شورشیان را اختیار نمود. ابتدا چنین عنوان میکرد که میخواهم وسپازین را بامپراطوری رسانم ولی بعد از آن که وسپازین بامپراطوری مستقر شد از اطاعت او هم تن زد و نسبت بدولت روم عصیان ورزید.
شورش مردم ژرمانی اهالی گل را نیز بجنبش آورد و یکی از معتبرین آن ناحیه که سابینوس[۹] نام داشت ادعای سلطنت کرد و یک چند این فتنهها اسباب قتل و غارت و اغتشاش بود تا اینکه وسپازین بعد از غلبه بر ویتلیوس لشکر معتبری روانه نمود و بزحمت زیاد غائله را رفع کرد یعنی سیویلیس از در صلح و اطاعت درآمد و سابینوس بعد از آنکه شهر خود را سوزانید در سردابی پنهان شد و مدت نه سال در آنجا بسر برد و در این مدت زوجهٔ او که اپونین[۱۰] نام داشت نیز با او مصاحبت می کرد. بالاخره رومیها بمکان او پی بردند و او را روانهٔ روم کردند. زوجهاش نیز از عقب او رفت و چون وسپازین حکم قتل سابینوس را داد آن زن تمنا کرد که او را هم بمصاحبت شوهر روانهٔ جهان دیگر نمایند و خواهش او مقبول افتاد.
خرابی اورشلیم - دولت یهود منقرض شده و مملکت ایشان جزء ایالات روم گردیده لکن ملت یهود باقی بود و همواره خود را قوم خداوند و دین و مذهب خویش را تنها دین و مذهب حق دانسته و منتظر بودند که مسیح موعود ظاهر شود و ایشان بر تمام اقوام دنیا غلبه یابند. در اکثر بلاد واقعه در مشرق دریای مدیترانه یهودیان بودند و با آنکه زبان یونانی حرف میزدند از قومیت خود خارج نشده و بر هر فردی از افراد ایشان واجب بود که در عمر خود اقلا یکدفعه برای زیارت مسجد اقصی یا اورشلیم یعنی بیتالمقدس رفته آداب لازمه را بعمل آورد و جمیع خانوادههای یهودی هر سال میبایست مبلغی برای مخارج معبد مزبور بفرستند.
امپراطورهای روم رعایت جانب یهودیان را منظور داشته رومیان را از ورود بمسجد اقصی منع میکردند و چون ساختن تصاویر انسان و حیوان در مذهب یهود ممنوع است تصاویر و مجسمههای خود را به بیتالمقدس نمیفرستادند و روی مسکوکاتی که در مملکت یهود میبایست رائج باشد تمثال خویش را بر او نقش نمیکردند. معذالک بعضی از یهود اطاعت رومیان را که اجنبی و کافر میدانستند گناه میپنداشتند و بعضی اوقات درصدد عصیان برمیامدند و در گوشه و کنار با رومیها و موافقین ایشان مخالفت میکردند تا اینکه در اواخر سلطنت نرن طغیان عمومی شد و جماعتی از یهود مسلح شده وارد اورشلیم گردیدند و معبد و قصر سلطنتی را تصرف کرده لشکریان رومی و رؤسای طرفداران روم را بقتل رسانیدند.
در همان اوقات در بلاد یونانی مردم بقتل یهود اقدام کردند لهذا یهود هم در مملکت خود کمر بهلاک اجانب بستند و فتنه شدید شد. حاکم سوریه هم که با دسته لشکری بجهت دفع فتنه بطرف اورشلیم رفت از عهده برنیامده مجبور بمراجعت گردید و یهود بیشتر جری شده تمام مملکت قدیم یهودیه را در تحت تسلط خود درآوردند. بنابراین امپراطور نرن وسپازین را که از سرداران بود با پنجاه هزار قشون بتسخیر یهودیه فرستاد و او بتدریج و تأنی مشغول تصرف قلاع گردید. یهود لشکر نداشتند و نمیتوانستند جلو دشمن را بگیرند معذالک ایستادگی کردند و در هیچ موقع تسلیم نشده تن بهلاکت در دادند و وسپازین در مدت دو سال کلیهٔ نواحی اطراف اورشلیم را بتصرف درآورد. در این اثنا سردار مزبور بامپراطوری منتخب شد و با لشکر خویش بروم رفت و باینجهت شهر اورشلیم مدت سه سال در تصرف شورشیان باقی ماند لکن دراین مدت بین ایشان اختلاف افتاد و با یکدیگر بنای زد و خورد را گذاشتد. بالاخره وسپازین پسر خود تیتوس[۱۱] را با شصت هزار نفر بمحاصرهٔ بیتالمقدس فرستاد و این امر پنج ماه طول کشید. شهر مزبور بسیار محکم و حصین بود لکن جمعیت زیاد داشت و آذوقه کم. بزودی قحظ و غلا بروز کرد. جمعی کثیر از گرسنگی مردند و گروهی بخیال فرار افتادند و گرفتار رومیان شده بهلاکت رسیدند. عاقبت تیتوس در حصار شهر رخنه کرده داخل شد و چند روز در کوچههای شهر بزد و خورد پرداخت. در بعضی محلات خانهها را یک یک پس از محاربه مسخر نمود. عاقبت قصر سلطنتی و معبد را بطریق یورش گرفت شهر را منهدم کرد و معبد را آتش زد. تمام سکنه بقتل رسیدند یا باسیری و غلامی رفتند و تیتوس فقط هفتصد نفر از ایشان را نگاه داشت که با اشیاء و نفایس معبد جزء تشریفات نصرت خویش قرار دهد (۷۰).
از آنوقت یهود دیگر مرکز معینی نداشته در اکناف عالم متفرق میباشند ولی با نداشتن رئیس و معبد و مرکز باز قومیت خود را از دست نداده بمذهب قدیم باقی هستند و خود را قوم خدا میدانند.
احوال وسپازین - خانوادهٔ این امپراطور اصلا ملاک بوده و چندان ذیشأن نبودند ولی وسپازین هیچوقت از اصل و نسب خویش عار نداشت و درباریان را که از روی تملق میخواستند نسب او را بالا ببرند استهزا میکرد و خانهٔ دهاتی را که پدرش در آنجا بسر برده و خود او در طفولیت آنجا زندگی کرده همانطور که بود نگاه داشت. ساده و بدون تجمل زندگانی میکرد همیشه برای پذیرائی عارضین حاضر بود و حاجب نداشت. نصیحت و رأی ناصحین را میشنید. متعرض کسانیکه از او بد میگفتند نمیشد امنیت را برقرار کرد لشکریان را مجدداً بنظم عادت داد. در اصلاح حال ولایت میکوشید و کلنیها بنا نمود و شهر روم را مرمّت کرد و کاپیتل را دوباره ساخت و قنوات را اصلاح نمود و طرق و شوارع تأسیس کرد و افواج را ترتیب داد و تماشاخانهٔ موسوم به کلیزه[۱۲] را بنا نمود و با اینهمه مخارج چون صرفهجو و درسترفتار بود امور مالیهٔ دولت را هم مرتب کرد و تا روز آخر عمر خود بکار اشتغال داشت و در وقت مردن هم سعی کرد که سرپا بایستد و گفت امبراطور باید هنگام مرگ سرپا باشد (سنه ۷۹).
تیتوس - پسر وسپازین که تیتوس نام داشت جانشین او شد و او قسم خورده بود که دست خود را بخون نیالاید و بهمین جهت بعنوان توهین عظمت متعرض هیچکس نشد و دو نفر از بزرگان را که بر ضد او کنکاش کرده بودند و حکم قتل ایشان داده شده بود عفو فرمود. برای مردم روم اسیاب تماشا و جشنهای عظیم فراهم آورد و خود را محبوبالقلوب عامه ناس قرار داد. حال او از این فقره بخوبی معلوم میشود که یک روز برحسب اتفاق بخشش و انعامی نکرده بود شب با تأسف بمصاحبین خود میگفت یک روز از عمرم را به بیحاصلی گذراندم و تلف کردم.
اما این امپراطور نادرالوجود بیش از دو سال و دو ماه سلطنت نکرد و از وقایع عهد او آتشفشانی شدیدی است که از کوه وزوو[۱۳] ظاهر گردید در صورتیکه اقلا دوهزار سال بود اثری از آن دیده نشده بود و سه شهر از بلاد ایطالیا که نزدیک کوه مزبور بود یعنی هرکولانم[۱۴] و پمپی[۱۵] و استابیس[۱۶] در آن موقع زیر خاکستر و مواد آتشفشاں مدفون و مفقوالاثر گردید تا در اواسط مائهٔ هیجدهم میلادی کم کم بعضی از آن آبادیها را از زیر خاک بیرون آوردند و آثار و اوضاع قدیمه را مشاهده کردند.
دمیسین - بعد از تیتوس برادرش دمیسین[۱۷] امپراطور شد و او خوشاندام و در اوایل سلطنت خوشرفتار بود و بعدالت کار میکرد اما خودپسندی فوقالعاده داشت چنانکه واداشت او را خداوندگار خواندند. کمکم همین خودپرستی، و بیمهری او منجر به جور و ظلم گردید. چون نسبت بسناتورها محبتی نداشت آنها هم به او مودت نمیورزیدند بلکه بعضی درصدد قتل وی برآمدند لهذا دمیسین بنای اعدام سناتورها را گذاشت و برای قتل ایشان بهانههای غیرموجه بدست میآورد مثلا یکی را بهانه گرفت که عید امپراطور آتن را در خانهٔ خود گرفته دیگری را اعتراض کرد که نقشهٔ عالم در اطاق خود گذاشته. خطیبی را تلف کرد بعلت اینکه خطابهای در مذمت ظلم و جور انشاد کرد و قس علی ذلک.
دمیسین مراقب اقوال و اعمال مردم نیز بود چنانکه هیچکس جرات نمیکرد در اندرون خانهٔ خود حرفی بزند از ترس اینکه مبادا آن حرف بواسطهٔ خفیهنویسها بگوش امپراطور برسد و اسباب مهلکهٔ گوینده شود چون بلشکریان پول زیاد میداد اموال صاحبان مکنت را ضبط میکرد. بالاخره کار ظلم او بجائی رسید که همه از او بری شدند و کسان خود او بهلاکتش رسانیدند (سنه ۹۶).
انجام تسخیر جزیرهٔ انگلیس در زمان این امپراطور و بواسطهٔ اگریکولا[۱۸] که از سرداران او بود واقع گردید اما آن سردار محض اینکه هنرمندی و شئونات او اسباب سوءظن و کجخیالی امپراطور نشود هیچگونه تشریفات و سر و صدائی برای فتوحات خویش قرار نداد.
از اعمالیکه از دمیسین نقل میکنند اینست که یک روز اعضاء سنا را تماماً وعده گرفت لکن تمام عمارت را سیاهپوش کرد و چراغهای قبرستانی روشن نمود و همه قسم لوازم موت فراهم کرد. خوراکها را هم مناسب عزا ترتیب داده بود و در هنگام مراجعت سناتورها بمنازل خود غلامهای ناشناس با ایشان همراه کرد و چون بخانه رسیدند دیدند یک نفر مامور از جانب امپراطور آنجا حاضر است. با تفاصیلی که دیده بودند و سوابقی که از حالات امپراطور داشتند یقین کردند که حکم قتل ایشانرا آورده است ولی بعد از آنکه ترس و تزلزل بسیار تحمل کردند معلوم شد مامور مذکور غلامی است زیبا که بجهت تفریح امپراطور از ترسانیدن سناتورها خود را بشکل ملکالموت ساخته و اکنون امپراطور آن غلام را بایشان بخشیده است.