تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل نهم

فصل نهم

--( تسخیر حوزهٔ مدیترانه )--

( جنگ با فیلیپ پادشاه مقدونیه ) در ناحیهٔ شرقی دریای مدیترانه سه دولت بزرگ بود که از تجزیهٔ دولت اسکندر کبیر صورت گرفته و سلاطین آنها هم یونانی و از اولاد سرداران اسکندر بودند. سه دولت مذکور یکی مقدونیه[۱] بود که داعیهٔ تسلط بر یونان هم داشت. دیگری سوریه که مابقی آسیا نیز ضمیمه آن محسوب میشد و سیمی مصر بود و از این جمله مقدونیه بروم نزدیکتر بود و باینواسطه قبل از سایرین با رومیها منازعه پیدا کرد. هنگامیکه انیبال بایطالیا لشکر کشیده بود فیلیپ پادشاه مقدونیه بر ضد روم با سردار کارتاژی متحد شد اما چون یونانیها از فیلیپ تنفر داشتند درین موقع با او همراهی نکردند و بعد از نه سال کوشش و زد و خورد بیهوده با روم مصالحه کرد لکن دست از تعرض یونانیها و سواحل آسیا برنداشت. ایشان وحشت کردند و از روم استمداد نمودند. بعد از ختم جنچ پونیک مجلس سنا چنین مقتضی دید که با فیلیپ جنگ را از سر گیرد. مردم روم که از محاربه خسته شده بودند رأی نمیدادند. مجلس سنا مردم را نصیحت و موعظه کرد که اگر از حالا از فیلیپ جلوگیری نکنیم عنقریب مبتلا به بلیه‌ای نظیر انیبال خواهیم شد. عاقبت ملت روم جنگ را تصویب کرد و درین مورد دولت روم متحد و معاون بسیار داشت. ماسینیسا و کارتاژ و یونانیهای آسیای صغیر و جزایر و بعضی از یونانیهای یونان هرکدام قسمی کمک برای روم میفرستادند. یکی آذوفه میرسانید بعضی سوار میفرستادند برخی کشتی تهیه میکردند اما در دو سال اول پیشرفتی برای رومیها حاصل نشد و سپاهیان ملالت پیدا کردند تا اینکه سردار جوانی موسوم به فلامی‌نینوس[۲] مامور فرماندهی اردوی رومی که در اپیر[۳] مقابل اردوی مقدونیها بود گردید و ایشانرا غافل کرده ناگاه بر آن جماعت حمله برد و غلبه یافت و اخل ولایت تسالی[۴] شد و باینواسطه جماعتی از یونانیها هم که با فیلیپ همراه بودند مجبور شدند دست از او بردارند و مطابق میل روم رفتار کنند.

فیلیپ تنها ماند و ناچار شد از رعایای خود برای محاربهٔ با روم لشکر فراهم کند لهذا جوانان شانزده ساله را هم در فوج داخل کرد و بدینوسیله بیست و پنجهزار قشون تهیه نمود. تلاقی فریقین در تسالی در محلی واقع شد موسوم به سینو سفال[۵] یعنی رؤس‌الکلاب و مناسبت این اسم آن بود که محل مذکور دارای تلال و پشته‌های چند شبیه بسر سگ بوده و وجود همین پشته‌ها برای لشکریان مقدونی مضر واقع شد زیرا که دسته‌های آنها کثیرالعدد و مجتمع بود و برای حرکت و جولان خود زمین مسطح و هموار لازم داشتند و در اراضی ناهموار سینوسفال ناچار نظام آنها بهم میخورد و از یکدیگر جدا میشدند و پراکنده میگردیدند. اما دسته‌های لشکر رومی چون هریک قلیل‌العدد بودند این حال را پیدا نمیکردند و در هر حال با هم اجتماع داشتند و باری مقدونیها نتوانستند با سپاهیان رومی برابری کنند فراری شدند و هشت هزار نفر از ایشان بقتل رسید و پنجهزار نفر گرفتار گردیدند و حال آنکه از رومیان بیش از هفتصد نفر بهلاک نرسید. پس از اینواقعه فیلیپ خواهش مصالحه نمود. دولت روم قبول کرد باین شرط که سفاین جنگی خوبش را تسلیم نماید و از اینکه در یونان متصرفات داشته باشد صرف نظر کند و با دوستان روم دوست و با دشمنان او دشمن باشد (سنه ۱۹۷).

بعد از اینواقعه فلامی‌نینوس بیونان رفت و در کرنت[۶] در موقعی که یونانیها بجهت جشن اجتماع کرده بودند اعلان کرد که دولت روم مردم یونان را از تحث تسلط فیلیپ مقدونیه درآورده و آزاد و مستقل گردانید. آن مردم از شنیدن این حرف منتهای وجد و سرور را پیدا کردند و چنانکه در تاریخ یونان مذکور است به فلامی‌نینوس اعزاز و اکرام فراوان نمودند.

( جنگ با انطیوکوس سیم ) پادشاه سوریه انطیوکوس سیم[۷] از سلسلهٔ سلوسید[۸] بواسطهٔ بعضی فتوحات و مسافرتها که در اقطار بعیدهٔ آسیا از قبیل باختر و هندوستان نموده خود را بسیار مقتدر و باعظمت دانسته جانشین حقیقی دارا و اسکندر می‌پنداشت و لقب کبیر اختیار کرده سواحل آسیای صغیر را متصرف شد و از هلسپن[۹] یعنی بوغاز داردانل[۱۰] گذشته مشغول تسخیر بلاد طراس[۱۱] گردید. دولت روم برای او پیغام داد که باید اروپا را تخلیه کنی و متعرض یونانیها نشوی. جواب داد من کاری برومیها و ممالک ابشان ندارم آنها هم نباید در کارهای من و ممالک مشرق مداخله کنند.

در این اثنا انیبال بدربار انطیوکوس آمد و علت آن این بود که بعد از جنگ دویم پونیک آن مرد بلندهمت در کارتاژ مشغول اصلاح امور و قوت دادن دولت و فراهم کردن لشکر و سپاه گردید. مجلس سنای روم دید عنقریب کارتاژ باز دولتی مقتدر خواهد شد خوف کرد و از آن دولت انیبال را مطالبه نمود اما چون انیبال رومیها را میشناخت و مترقب چنین امری بود همیشه یک کشتی برای فرار حاضر داشت لهذا به آسیا آمد و بخدمت انطیوکوس رفت و از قراری که حکایت میکنند به آن سلطان اظهار کرد که اگر لشکر بمن بدهی بایطالیا میروم و با دولت روم محاربه از سر میگیرم. انطیوکوس راضی نشد که انیبال اینکار را صورت دهد و این شرف و افتخار او را حاصل گردد. از طرف دیگر یونانیهای اتولی[۱۲] که با رومیها همراهی کرده و با فیلب محاربه نموده بودند از دولت روم رنجیدند بواسطه اینکه ولایت تسالی را بایشان واگذار نکرده بود لهذا رئیس ایشان نزد انطیوکوس رفت و او را از همراهی یونانیها مطمئن نمود و باخراج رومیها از یونان وادار کرد و دولت روم در اینوقت مشغول نزاع با قبایل کل پیش کوه و مردم اسپانیا بود و نمیتوانست متعرض انطیوکوس شود اما این پادشاه بقدری در تهیه لشکر تأنی و تاخیر کرد که رومیها از گرفتاریهای خود فارغ شدند. عاقبت پادشاه سوریه لشکر مختصری بیونان برد و تسالی را متصرف شد ولی باز یکسال تمام ببطالت گذرانید. رومیها سپاهی به تسالی فرستاده آنرا پس گرفتند و انطیوکوس به ترموپیل[۱۳] رفت و آنجا متحصن شد اما رومیها از همان راهی که دویست و نود سال قبل از آن ایرانیها بر یونانیها فائق آمدند رفتند و اتباع پادشاه سوریه را گرفتار و فراری نمودند و انطیوکوس از اروپا به آسیا رفت لشکر روم هم او را تعاقب نمود. سردار روم در این موقع برادر سیپیون فاتح زاما بود و آن سردار نامدار در این جنگ نیابت برادر کوچکتر خود مینمود. باری رومیها از مقدونیه و طراس عبور کرده داخل آسیای صغیر شدند. نزدیک شهر منیزی[۱۴] جنگ واقع شد. سپاه روم سی هزار نفر و همراهان انطیوکوس از قرار مذکور هفتاد هزار نفر بودند معذلک رومیها غلبه کردند و پنجاه هزار نفر از کسان انطیوکوس تلف شدند و پادشاه درخواست صلح نمود و متقبل شد تمام فیلها و سفاین جنگی خود را تسلیم کند و پانزده هزار تالان در مدت دوازده سال بپردازد و بعد از آن متعرض جزایر یونانی نشود و به آسیای صغیر هم تجاوز نکند و وعده داد انیبال و بعضی دیگر از مستشاران خود را که بر ضد دولت روم بودند نیز تسلیم نماید (سنه ۱۸۹). برادر سیپیون افریقائی که این پیشرفت را حاصل نمود جون بروم مراجعت کرد ملقب به سیپیون آسیائی گردید.

( جنگ با پرسه پادشاه مقدونیه ) چون دولت روم فیلیپ و انطیوکوس را که معتبرترین سلاطین آنزمان بودند مغلوب کرد مقتدرترین دول گردید و بنابراین بنای مداخله در منازعات ملل مشرق گذاشت.

آن ایام در ابتدای خاک آسیای صغیر دو دولت یونانی تشکیل یافته بود یکی موسوم به بی‌تینی[۱۵] دیگری موسوم به پرگام[۱۶]. پادشاه بی‌تینی که پروزیاس[۱۷] نام داشت با اومن[۱۸] پادشاه پرگام محاربه کرد و بر او غلبه یافت و علت پیشرفت او این بود که بدستورالعمل و رأی انیبال کار کرده بود زیرا بعد از آنکه انطیوکوس برومیها وعده داد انیبال را بایشان تسلیم کند دلاور کارتاژی از نزد پادشاه سوریه فرار کرده بدربار پروزیاس رفت. رومیها چون سراغ انیبال را در بی‌تینی یافتند فلامی‌نینوس را به آنجا فرستادند که او را از پروزیاس مطالبه کند و بگیرد. انیبال قبل از وقت احتیاطاً در خانه‌ای منزل کرده بود که هفت مخرج داشت تا اگر لازم شود بتواند فرار کند. فلامی‌نینوس این نکته را ملتفت شد و در تمام مخارج پاسبان گذاشت. انیبال چون دید راه نجات ندارد گفت باید رومیها را از اضطراب و وحشت برهانیم آنگاه سمّ شدیدی که به همراه خود داشت خورد و راه جهان دیگر گرفت (سنه ۱۸۳).

اما فیلیپ پادشاه مقدونیه در صدد کینه‌جوئی از رومیها بود و اسباب محاربه فراهم میاورد لکن اجل مهلتش نداد. پسرش پرسه[۱۹] که جانشین او شد نیز مانند او با رومیها عداوت داشت بنای تهیهٔ پول و لشکر و آذوقه گذاشت. جهل و پنجهزار سپاه و آذوقه ده ساله جمع کرد و با قبایل و سلاطین همسایهٔ خود متحد شد و بیونان رفت اما اومن پادشاه پرگام با او دشمن بود لهذا بروم رفته خیالات او را مکشوف کرد. در ضمن مراجعت به آسیا در یونان سارقین به اومن حمله بردند. رومیها پرسه را محرک سارقین خواندند و باو اعلان جنگ کردند. مدت دو سال پرسه با روم مقاومت کرد و پیشرفت حاصل نمود. سال سیم لشکر رومی خود را بمقدونیه رسانید و نزدیک شهر پیدنا[۲۰] در جلگهٔ واقع مابین دریا و جبال جنگ عظیمی درگرفت. مقدونیها بکلی مغلوب شدند و بیست هزار نفر از ایشان بهلاکت رسیده بازده هزار نفر گرفتار گردیدند و از رومیها بیش از صد نفر بقتل نرسید (سنه ۱۶۹).

پرسه بعد از جنگ پیدنا دیگر نتوانست در مقدونیه بماند. بکشتی نشسته بجزیرهٔ ساموطراس[۲۱] رفت و در معبدی متحصن شد. سفاین رومی جزیره را محاصره کردند لکن برای گرفتن پرسه نمیخواستند بمعبد توهین نمایند اما پرسه هم درصدد فرار بود. شخصی باو وعده داد که یک کشتی آورده شبانه او را با عیال و اطفال و خزائن از جزیره بیرون ببرد. چون خزائن را در کشتی بار کرد منتظر مسافرین نشده براه افتاد و پرسه با زن و فرزندان سرگردان مانده بمعبد مراجعت نمود اما فرزندان او را گماشتهٔ خود او از راه خیانت برده تسلیم رومیان کردند. پرسه چون چنین دید از زندگی و آزادی بیزار شده باختیار تسلیم دشمن گردید. سردار رومی در این جنگ پل امیل[۲۲] نام داشت و او از جانب مجلس سنا بمردم مقدونیه اعلام کرد که بعد از این دولت مقدونیه وجود نخواهد داشت و آن مملکت منقسم بچهار قسمت خواهد بود و سکنهٔ هر قسمت با سکنهٔ قسمتهای دیگر رابطه نباید داشته باشند و معادل نصف مالیاتی که به پرسه میدادند باید بروم بدهند و حربه و اسلحه نداشته باشند و دوستان پرسه و صاحبمنصبان و حکام قلاع با فرزندان خود بایطالیا بروند.

بعد از آن برای اینکه لشکریان روم از این جنگ بی‌بهره نباشند و فایده‌ای عاید ایشان شده باشد بلاد مملکت اپیر را خراب کردند و سکنهٔ آنرا بغلامی فروختند و قیمت آنها را مابین سپاهیان تقسیم کردند.

چون پل امیل از این سفر بروم مراجعت کرد تشریفات نصرتی برای خود فراهم آورد که نظیر آن دیده نشده بود. مدت آن تشریفات سه روز بود. روز اول دویست و پنجاه عراده وارد شهر شد تمام مملو از مجسمه‌ها و پرده‌های نقاشی که از یونان آورده بودند. روز دوم عراده‌هائیکه حامل اسلحه و مغفر و سپر و جوشن و تیر و ترکش و نیزه و شمشیر و امثال آن بود و دنبال آنها ظروف عظیمه پر از پول که هر یک را جچار نفر حمل میکردند و جامها و صراحیها و قدحها و نظایر آن. روز سیم شیپورچیها می‌آمدند و مینواختند و دنبال ایشان صد و بیست رأس گاو بود بجهت قربانی که شاخهای آنها را طلا گرفته و زینت کرده بودند. پشت سر آنها پسرهای جوان با البسهٔ فاخر حامل ظروف طلا و نقره و مرصع. بعد از آن عرادهٔ سلطنتی پرسه که اسلحه و تاج او را در آن بار کرده بودند و دنبال عراده پسرها و دختر برسه و خدام ایشان و عقب آنها خود پرسه ملبس بلباس سیاه و بعد از او اهل دربار او همه پیاده میرفتند و اشک میریختند و دنبال آنها چهارصد تاج طلا حمل میشد که بلاد یونان بعنوان مبارکباد برای پل امیل فرستاده بودند و بعد از آن خود پل امیل می‌آمد سوار عرادهٔ نصرت ملبّس بلباس زردوزی ارغوانی یک شاخهٔ زیتون در دست و لشکریان او هم از پشت سر او حرکت میکردند و سرود میخواندند (شاخهٔ زیتون نزد یونانیها و رومیها علامت فتح و ظفر و افتخار و دانش و صلح و امنیت و وفور نعمت بوده است).

سردار منصور بترتیب مسطور بالای کاپیتل رفت و حسب‌الرسم برای ژوپیتر قربانی کرده و غنائمی که بخزانهٔ روم تفویض نمود چنان دولت را غنی کرد که بعدها از رومیها بجهت مخارج جنگ مطالبهٔ مالیات ننمودند. اما پرسه را بزندان انداختند و آن پادشاه از قرار مذکور در محبس از گرسنگی بهلاکت رسید.

جون پرسه از میان رفت و دولت او منقرض گردید دولت روم در تمام حوزهٔ مدیترانه اعتبار و اقتدار کامل یافت و سلاطین مجبور باظهار موافقت و همراهی با آن دولت گردیدند چنانکه پادشاه بی‌تینی بروم رفت و آستان مجلس سنا را بوسید و اعضاء آن مجلس را خداوندگار خواند و خود را آزادکردهٔ ایشان نامید و پاشاه پرگام هم خواست بروم برود او را نپذیرفتند.

پادشاه سوریه انطیوکوس چهارم میخواست مصر را مسخر کند و تصاحب نماید. ماموری از جانب دولت روم باردوی او رفت. پادشاه باو سلام داده دست خود را دراز کرد که با او مصافحه کند. مأمور روم او کرد و بدون سلام و تعارف نامهٔ مجلس سنا را که حکم بمتارکهٔ جنگ بود باو داد. پادشاه آنرا خوانده گفت باید قدری در این باب فکر کنم بعد جواب میدهم. مأمور روم با چوبی که در دست داشت روی زمین دایره‌ای دور انطیوکوس رسم کرد و گفت تا جواب ندهی نباید از این دایره پا بیرون گذاری. آنطیوکوس را رعب گرفت و گفت میل مجلس سنا را متابعت خواهم کرد. آنوقت مأمور روم با پادشاه مصافحه کرد و تعارف بجا آورد.

در یونان هرکس را که از پرسه طرفداری کرده بود رومیها بقتل رسانیدند یا بایطالیا مهاجرت دادند. حاصل اینکه هرچند در این موقع دولت روم ممالک یونان و مقدونیه و آسیای صغیر و غیرها را تملک نکرد در واقع بر آن ممالک تسلط و صاحب‌اختیاری یافت و اول دولت گردید.

( جنگ سیم کارتاژ ) -- دولت کارتاژ از عظمت و اقتدار افتاد لکن باز شهری بود باثروت و آباد و رومیها دست از عداوت با آن برنمیداشتند. ماسینیسا پادشاه نومیدی که با رومیها متحد و با کارتاژیها همسایه بود مکرّر متعرّض ایشان شد و ببهانه‌های مختلف بایشان حمله کرد و هر دفعه که کارتاژیها بروم شکایت بردند و اجازهٔ محاربه با پادشاء نومیدی خواستند رومیها اجازه ندادند و با ماسینیسا همراهی کردند. وقتی یکی از رجال روم معروف به کاتن[۲۳] از جانب مجلس سنا در کارتاژ مأموریتی پیدا کرد و ثروتِ آن مملکت را دید رشک و حسدش بحرکت آمد. چون بروم مراجعت نمود مقداری انجیرهای درشت که از افریقا آورده بود در دامن خود ریخته بمجلس سنا برد و باعضا نشان داد و گفت خاکی که این انجیرها را میدهد زیاده از سه روز را از روم فاصله ندارد چرا باید در تملک آن مسامحه نمود و از آن ببعد هروقت در هر باب از او رأی میخواستند بعد از آنکه جواب میداد میگفت از این گذشته رأی من آنست که باید کارتاژ را خراب کرد.

عاقبت جماعتی در کارتاژ عازم جنگ روم شدند و با یونانیها و مقدونیه متحد گردیدند اما کارتاژیها از روم ترسیدند و آن جماعت را اخراج کردند و مأمور بروم فرستاده اعتذار جستند. اعضای سنا بایشان گفتند باید غرامت بدهید. هرچه سئوال کردند آن غرامت چیست جواب دادند خودتان باید بدانید. آنگاه هشتاد هزار نفر لشکر رومی در افریقا پیاده شد و کارتاژیها چون قوهٔ مقاومت نداشتند برای سرداران رومی پیغام دادند که هرچه شما بگوئید ما حاضریم. جواب آمد که استقلال شما را محفوظ خواهیم داشت لکن باید حربه و مایلزم جنگی خود را بما تسلیم کنید. کارتاژیها سفاین و اسلحه و آلات حربی خود را دادند. سرداران رومی چون دیدند اکنون کارتاژها بکلی بیقوه و بی‌اسباب شده‌اند مقصود آخری خویش را اظهار کردند و آن این بود که باید شهر کارتاژ را رها کرده بفاصلهٔ ده میل راه بدرون خشکی بروید و نتیجه این میشد که دست کارتاژیها بکلی از دریا کوتاه شده از تجارت که مایهٔ ثروت و مکنت ایشان بود محروم میگردیدند. مردم کارتاژ دیدند رومیها با ایشان حیله و تزویر کرده‌اند غضبناک شده طرفداران روم را که در شهر ایشان بودند بقتل رسانیدند و دروازه‌ها را بستند و با کمال عجله مشغول ساختن حربه و اسلحه شدند و معابد را کارخانه کردند. از قراری که معروفست درین موقع بجهت آلات جنگی محتاج بطناب شدند زنهای کارتاژی گیسوهای خود را بریده با آن طناب ساختند و حاصل اینکه دفعهٔ ثالث مابین کارتاژ و روم جنگ درگرفت و چون سرداران روم آمدند که کارتاژ را متصرف شوند دیدند اهالی برای مدافعه حاضر شده و خیال ایشان بسهولت انجام‌گرفتنی نیست. بنای محاصرهٔ شهر را گذاشتند و مدتی معطل ماندند و کاری از پیش نبردند. عاقبت کنسولی جدید بفرماندهی لشکر روم آمد و او سیپیون‌امیلین[۲۴] پسر پل امیل و پسرخواندهٔ پسر سیپیون افریقایی بود و نظام لشکری را که از میان رفته بود دوباره برقرار کرد و محاصره را تجدید نمود و بواسطهٔ حفر خندق و ساختن سد و این قبیل اعمال رابطهٔ کارتاژ را با خارج بکلی مقطوع ساخت. آنگاه بمنهدم ساختن قوای کارتاژیها در خارج مشغول شد تا بهار در رسید. در این ضمن مردم کارتاژ مبتلا به قحط گردیدند. عاقبت سیپیون فرمان یورش داد و رومیها داخل شهر شدند اما مدت شش شبانه‌روز در کوچه‌ها با کارتاژیها زد و خورد کردند. روز هفتم اهالی تسلیم شدند و سیپیون ایشان را بجان امان داده فقط بعنوان غلامی و بندگی بفروش رساند. رییس کارتاژیها در این موقع اسدروبال نام داشت و او با جماعتی از لشکریان در یکی از معابد متحصن شده بود لکن اتباع خود را غافل کرده نزد سیپیون رفت و تسلیم شد و سردار رومی او را زنده گذاشت تا جزء تشریفات نصرت خویش قرار دهد. اتباع اسدروبال معبد را آتش زدند و بهلاکت رسیدند و از قراریکه حکایت کرده‌اند زن ننگی را که شوهر او حاصل کرده بود نتوانست بر خود هموار کند اطفال خود را بالای معبد برد و از آنجا بشوهر خطاب کرده فریاد زد ای ارذل ناس برو تشریفات نصرت دشمن منصور را مزین کن و در روم اجر بی‌ناموسی خود را بگیر. بعد از این گفته فرزندان خویش را بقتل رسانیده خود را هم در آتش حریق معبد انداخت.

حریق شهر کارتاژ هفده روز طول کشید و مجلس سنای روم حکم کرد آنشهر را خراب کنند. پس آنرا با خاک یکسان نمودند و زمین آنرا شیار کردند و یکنفر کاهن آمده لعنت کرد کسی را که بعدها در آن نقطه سکنی نماید و دولت روم ولایتی را که شهر کارتاژ در آن واقع بود تملک کرده ایالت افریقا نامید (سنه ۱۴۶). هنگامیکه رومیان مشغول تخریب ابنیهٔ کارتاژ بودند سیپیون‌امیلین که انجام این مهم بدست او واقع شد بالای بلندی ایستاده تماشا میکرد لکن وجد و سروری از او ظاهر نمیشد. همانا بی‌اعتباری و بیقراری شوکت و قدرت دنیوی را بخاطر آورده در عاقبت کار شهر روم فکر میکرد و شنیده شد که شعری از همر[۲۵] شاعر معروف یونانی (اومپروس) میخواند که مضمون آن اینست روزی بیابد که شهر متبرک طروا[۲۶] نیز منهدم گردد و پریام[۲۷] و قوم باحشمت او هلاک شوند.

( تملک مقدونیه و یونان ) در مقدونیه شخصی موسوم به آندریسکوس[۲۸] با لشکر مختصری آمده ادعا کرد که من پسر پرسه میباشم و از زندان رومیان گریخته‌ام. مقدونیها باو گرویدند و برضد رومیها برخاستند و دو سال زد و خورد کردند. عاقبت آندریسکوس مغلوب و گرفتار شد و مجلس سنا مملکت مقدونیه را جزء متصرفات روم و از ایالات آندولت قرار داد (سنه ۱۴۶). در همانسال مردم یونان بخصوص اهل کرنت[۲۹] نیز بر ضد رومیها بلند شدند لکن مغلوب مومیوس[۳۰] کنسول رومی گردیدند و آن سردار وارد کرنت شد و سکنه را بغلامی فروخت و آنشهر را که آبادترین و متمول‌ترین بلاد یونان بود غارت کرد و مجسمه‌ها و پرده‌های نقاشی فراوان و ظروف طلای بسیار که در زیبائی شهره عالم بود از آنجا بروم حمل کرد و از جهل و بی‌بصیرتی رومیها در باب این نفایس چیزها نقل کرده مثلا گفته‌اند لشکریان رومی صفحات نقاشی گرانبها را نطع بازی قرار داده بودند و مومیوس وقتیکه میخواست بمأمورین حمل آن اشیاء سفارش کند میگفت مراقب حفظ این اموال باشید و هرگاه آنها را ضایع کند خود شما را مجبور و مکلف باصلاح و ساختن آنها خواهم نمود.

باری مملکت یونان نیز جزء متصرفات روم محسوب شد و بعدها باسم ایالت آکائی[۳۱] موسوم گردید.

( تصرف اسپانیا ) در بدو امر که رومیها باسپانیا رفتند بمردم آن مملکت چنین عنوان نمودند که مقصود ما اینست شما را از زیر دست کارتاژیها بیرون آوریم. بعد از آنکه جنگ دویم پونیک بانتها رسید دولت روم دو نفر حاکم با دو دسته قشون در اسپانیا گذاشت یکی در شمال شرقی و دیگری در جنوب شرقی و ابشان ساحل جلگهٔ اندلس را که قدما بتیک[۳۲] میگفتند متصرف شدند و لکن داخلهٔ اسپانیا که محل سکنای قبایل کوهستانی موسوم به ایبر[۳۳] بود مستقل ماند. زنهای این قوم کار و زراعت میکردند و مردان ایشان بجنگ اشتغال داشتند و بسیار شجاع و پرهیزکار و غیور بودند و مرگ را بر بندگی ترجیح میدادند.

حکام رومی که باسپانیا مأمور میشدند چون یکسال بیشتر بحکومت باقی نبودند برای تحصیل غنیمت و شرف و افتخار بیجهت اقدام بجنگ مینمودند و ایطالیائیها هم بواسطه بعد مسافت و صعوبت محاربات در کوهستان چندان راغب باین جنگ نبودند لهذا کشمکش رومیها با قبایل اسپانیا متجاوز از هفتاد سال طول کشید و در اوایل امر لشکریان روم چندین مرتبه مغلوب شدند و بهلاک رسیدند و نزدیک بود اهل اسپانیا بکلی رومیها را از آن مملکت خارج کنند. یکچند بعضی کنسولهای روم با آن قبایل بملایمت و دوستی رفتار کردند و ابشانرا مطمئن و آرام نمودند لکن این حال دوام نکرد و چندین قبیله از قبایل اسپانیا یکمرتبه شورش کردند و مدت بیست سال زد و خورد طول کشید و چندین مرتبه لشکریان روم مغلوب شدند طوری که دیگر هیچکس برای رفتن باسپانیا حاضر نمیشد.

در همین اوقات در کوهستانهای شمال غربی اسپانیا که امروز پرتقال خوانده میشود قوم معروف به لوزیتانی[۳۴] بنای مخالفت با رومیها گذاشته دو دسته لشکر ابشان را هلاک کردند ولی بعد از دو سال کشمکش سرداری رومی موسوم به گالبا[۳۵] ایشانرا فریب داده تکلیف کرد که اراضی بایشان واگذار کنند پذیرفتند. گالبا ایشانرا منقسم به دسته کرده گفت اکنون که صلح کردیم حربه‌های خود را ترک کنید چنین کردند آنگاه آنها را محاصره محاصره کرده بقتل رسانید (سنه ۱۵۰).

یکنفر از جماعت مذکور که از این قتال فرار کرده بود جمعیتی دور خود گرد آورده بمخالفت رومیها برخاست و او از قرار منقول شبانی بود کوهستانی زرنگ و شجاع موسوم به ویریات[۳۶] و مدت ده سال با لشکریان روم مقاومت کرد و چندین دفعه آنها را شکست داد و جمع کثیری از ایشان بقتل رسانید و مصیبتها بر رومیها وارد آورد و خفّتها و ذلّتها بایشان داد و عاقبت دسته قشونی رومی را در کوهستان گرفتار کرد و سردار روم را واداشت مصالحه نوشته امضا کند و قوم لوزینانی را آزاد و مستقل بخواند اما رومیها باز نقض عهد کردند و چون بمردانگی از عهده ویریات برنمیامدند حیله بکار بردند و بعضی از دوستان او را با خود همدست نمودند و ایشان بعنوان مذاکرات صلح نزد ویریات رفتند و با خنجر او را هلاک ساختند و بعد از آن مردم لوزینانی مغلوب شدند و مقهور گردیدند (سنه ۱۳۹).

در شمال اسپانیا بعد از اینکه مدت ده سال جنگ متارکه بود باز زد و خورد شروع شد و یکی از قبایل آن مملکت مدت ده سال از تمام لشکریان روم جلوگیری نمود در صورتیکه یک شهر کوچک بیشتر نداشت و آن شهر نومانس[۳۷] بود که فقط خندق و حصار چوبی مختصری داشت و دفاع‌کنندگان آن نیز عدهٔ قلیلی بودند در ضمن مخاصمت هم برومیها اظهار کرده بودند که ما برای مصالحه حاضریم وغرامت و گروگان میدهیم اما سردار رومی اسلحه و حربه ایشان را نیز مطالبه میکرد. زیر بار نرفتند و باز چندی مقاومت کردند. جون لشکریان روم از بابت سردی هوا و کمی آذوقه صدمه زباد میدیدند سردار جدید رومی تکلیف مصالحه نمود و ایشان پذیرفتند و اسرائیکه گرفته بودند رد کردند و گروگان نیز دادند ولی چون حاکم جدید آمد آن مصالحه را باطل نمود و بشهر نومانس حمله برد اما مغلوب شد. سردار دیگر آمد لشکریان او هم محصور و گرفتار گردیدند و قسم خوردند که استقلال نومانس را قبول کنند. مجلس سنا این مصالحه را هم باطل کرد و سرداری را که معاهده بتوسط او شده بود برهنه و دست‌بسته به نومانس روانه نمود که تسلیم اهالی کند قبول نکردند و سردار را پس فرستادند. عاقبت دولت روم معتبرترین سردارهای خود را برای دفع این غائله روانه کرد و او سیپیون خراب‌کننده کارتاژ بود. ابتدا به برقرار کردن نظم و ترتیب لشکر پرداخت. اشخاص غیرلازم از قبیل خدّام و تجار و غیب‌گویان را که در اردو ازدحام کرده بودند خارج کرد. مواشی و عرّاده‌ها و تخت خواب و سایر آلات و ادوات تن‌پروری را نیز موقوف نمود و سپاهیان را مجبور کرد که مثل خود از روی کاه بخوابند و آنها را بکار واداشت و مشق داد و پخته و آزموده کرد. آنگاه با شصت هزار نفر بمحاصرهٔ نومانس پرداخت و از همه طرف راه آذوقه را بر اهالی آن شهر بست تا گرفتار قحط و بی‌قوتی گردیدند و هرچه خواستند سیپیون با ایشان محاربه کند قبول ننمود. چون دیدند بلیه‌ای که بر ایشان وارد شده لاعلاج است مصمم شدند بواسطه هلاک خود را از چنگ رومیان نجات دهند یعنی غیرت ایشان قبول نکرد تسلیم شوند. همه یکدیگر را بقتل رسانیدند و بیش از پنجاه نفر از ایشان گرفتار سیپیون نشدند. در هر حال سردار رومی شهر را خراب کرد چنانکه امروز مکان آنهم بدرستی معلوم نیست و این واقعه آخرین جنگ معتبر اسپانیا بود (۱۳۳).

( تسخیر پروانس )[۳۸] رومیها بکشتی‌رانی در وسط دریا راغب نبودند و میخواستند حتی‌الامکان از کنار سواحل راه پیمایند چنانکه هروقت میخواستند کشتی باسپانیا بفرستند بجای اینکه دریای مدیترانه را قطع کنند از کنار سواحل ایطالیا و فرانسه که آنزمان موسوم به کل بود کشتی‌رانی میکردند یا اینکه لشکریان خود را از راه خشکی باسپانیا میبردند اما در این مسافرت در کنار خلیج ژن[۳۹] و سواحل جنوب گل[۴۰] از جانب قبایل و سکنهٔ آن نواحی مزاحمت میدیدند.

سکنهٔ کوهستان کنار خلیج ژن موسوم به لیگور[۴۱] بودند. رومیها درصدد دفع ایشان برآمدند و قریب پنجاه سال برای این مقصود کشمکش کردند و مکرر بلیات سخت کشیدند و عاقبت چهل هزار نفر از ایشانرا وادار کردند که بولایت سامنیوم مهاجرت نمایند و در آنجا اراضی بایشان داده مستقر نمودند. بعد از آن بقیه آن جماعت را متدرجاً بدرون کوهستان راندند و ولایت لیگوری[۴۲] را نا جبال الپ متصرف شدند و از حرکات قبیحه رومیان این بود که یک نفر از سرداران ایشان برای تحصیل اسرا و فروختن آنها بیکدسته از این قبایل که بکلی بیطرف بوده و صدمه‌ای برومیها وارد نیاورده بودند حمله کرد هرکس را در صدد مدافعه برآمد بقتل رسانید و سایرین را فروخت و با وجود اینکه مجلس سنا بملامت و سرزنش او پرداخت و حکم کرد اسرا را رها کند نپذیرفت و اعتنا نکرد (سنه ۱۷۰).

اما نسخیر سواحل گل باینطریق واقع شد که شهر مارسیل[۴۳] که اصلا از آبادیهای یونانیها بود در سواحل دریا بعضی کوچ‌نشینها داشت و قبایل کوهستانی جبال الپ متعرض آنها میشدند بنابرین میبایست از قبایل مذکور جلوگیری نماید. از آنطرف دولت روم هم برای آسایش خیال خود میخواست سواحل مدیترانه را تماماً در تحت تسلط خویش داشته باشد لهذا روم و مارسیل با یکدیگر در این باب متفق شدند و رومیها باهالی مارسیل در محاربه با قبایل مجاور دریا کمک کردند و شهری در آن ناحیه بنا نموده مهاجرین رومی به آنجا فرستادند و آن شهر اکس[۴۴] است که قدیمتربن بلاد رومی گل میباشد.

این مسئله منجر بنزاع رومیها با بعضی از قبایل گل گردید و متعبرین طوائف کلوا که در این مورد با روم زد و خورد کردند البرژ[۴۵] و ارورن[۴۶] نام داشتند. عاقبت اقوام مزبور مغلوب و مقهور شدند و مجلس سنا در خاک کل کنار دریای مدیترانه ایالتی تشکیل داد از دریاچه ژنو[۴۷] تا جبال پیرنه و آنرا ایالت رومی[۴۸] نامید و بمناسبت همین لفظ آن ناحیه بعدها باسم پروانس[۴۹] موسوم گردید و دولت روم برای مراقیت متصرفات جدید خود در طرف جبال پیرنه شهری رومی باسم ناربن[۵۰] بنا کرد.


  1. Macédoine
  2. Flamininus
  3. Epire
  4. Thessalie
  5. Cynocéphalie
  6. Corinthe
  7. Antiochus
  8. Séleucides
  9. hellespont
  10. Dardanelles
  11. Thrace
  12. Etolie
  13. Thermopyles
  14. Magnésie
  15. Bithynie
  16. Pergame
  17. Prusias
  18. Eumène
  19. Persée
  20. Pydna
  21. Samothrace
  22. Paul Emile
  23. Caton
  24. Sepion Emilien
  25. Homère
  26. Troie
  27. Priam
  28. Andriscus
  29. Corinthe
  30. Mummius
  31. Achaïe
  32. Betique
  33. Ibères
  34. Lusitaniens
  35. Galba
  36. Viriate
  37. Numance
  38. Provence
  39. Gênes
  40. Gaule
  41. Ligures
  42. Ligurie
  43. Marseille
  44. Aix
  45. Allobroges
  46. Arvernes
  47. Génève
  48. Province Romaine
  49. Province
  50. Narbonne