تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل چهاردهم
--( فصل چهاردهم )--
احوال سیلا
کسیکه بعد از ماریوس دارای مقام او شد سیلا[۱] نام داشت و او از یکی از خانوادههای معتبر اعیان بود لکن بیبضاعت شده و ایام جوانی خود را بعیش و عشرت و در مصاحبت مقلدین و بازیگران گذرانیده و مردی شدیدالخلق بود. چهرهای قرمز داشته با لکههای سفید و هرگاه غضبناک میشد صورتش دهشتناک میگردید. ابتدای امر صندوقدار ماریوس بود و در جنگ ژوگورتا دخیل بود. پس از آن جزء لشکری بود که با قبائل سمبر محاربه نموده و بعدها در جنگ متحدین فرمانده دسته قشونی شده سرداری باکفایت محسوب گردید و درصدد برآمد که خود را محبوب لشکریان نماید و بمقصود نایل شد لکن وسیلهای که بکار برد تازگی داشت یعنی سپاهان هرچه میکردند متعرض ایشان نمیشد چنانکه یک روز جمعی از لشکریان بر صاحبمنصب خود عصیان کردند و او را کشتند و سیلا ابداً بخیال سیاست و مجازات ایشان نیفتاد. باری بعد از جنگ متحدین بکنسولی منتخب شد و برای جنگ با مهرداد[۲] مأمور آسیا گردید.
( احوال مهرداد ) کنار دریای سیاه در آسیای صغیر ولایتی بوده که رومیها آنرا پنتوس[۳] میگفتند و فرنگیها پن[۴] میخوانند. در زمان دارای اول ایرانیها این ولایت را متصرف شدند و جزء ایالت دولت ایران گردید. در زمان اردشیر دویم حاکم آن ولایت مهرداد نام داشت و او مهرداد اول است. کمکم حکومت آن ناحیه در خانوادهٔ مهرداد موروثی شد و نوعی استقلال پیدا کرد و در عهد اسکندر کبیر نوادهٔ مهرداد اول که مهرداد دویم نام داشت در آنجا حکومت میکرد و او بعد از اسکندر بکلی مستقل شده عنوان پادشاهی اختیار نمود و سلطنت پن تا مأئه اول قبل از میلاد همواره در خانوادهٔ او باقی ماند و پادشاهی که دولت روم با او نزاع پیدا کرده سیلا را بمحاربهٔ او فرستاد مهرداد هفتم میباشد.
سلاطین مزبور نسب خود را بشاهنشاهان ایران میرساندند و مذهب ایرانی داشتند اما وزرا و لشکریان ایشان یونانی بودند و در دربار ایشان بزبان یونانی تکلم میشد و در بدو امر در کوهستان کنار دریا مسکن اختیار کرده ولی بتدریج بطرف ساحل رفتند و یکی از بلاد یونانی کنار دریای سیاه را که سینوپ[۵] نام داشت محل اقامت خود قرار دادند.
مهرداد هفتم در سمت مشرقزمین آخرین حریف معتبر رومیان بود. پدرش در طفولیت او درگذشته و اشخاصیکه قیمومیت ویرا داشتند میخواستند او را از میان بردارند و خود صاحباختیار شوند. در سن چهارده این مسئله را ملتفت شد و در کوهستان تحصن جست و حکایت کردهاند که برای اینکه مبادا بدخواهان او را مسموم کنند مزاج خویش را متدرجاً بجمیع سموم عادت داد تا هیچ زهری باو کارگر نشود. باری در سن بیست جوانی بود خوشاندام و رشید و باصولت و ابهت. در سواری و تیراندازی مهارت داشت و زبان یونانی و بسیاری از السنهٔ آسیائی را میدانست. بعضی از اوقات خویش را بشکار و عیش و عشرت با رفقای خود میگذرانید و گاهی در معیت اهل فضل و ادب بسر میبرد. با این حال بشهر سینوپ مراجعت کرد و رشتهٔ امور را بدست گرفت و لشکری ترتیب داده بتوسعهٔ مملکت خویش پرداخت. در آنزمان در ساحل شمالی دریای سیاه در کنار شبهجزیرهٔ قرم[۶] بلادی بود که یونانیها بنا نموده و سابقاً بواسطهٔ تجارت گندم بسیار آباد بود لکن قبایل وحشی سیت[۷] که با آنها همسایه بودند متعرض آنها شده از ایشان خراج میگرفتند. مردم آن بلاد به مهرداد متوسل شدند و او لشکری بدانجانب فرستاده وحشیان را دور کرد و باینواسطه بلاد یونانی شمال دریای سیاه نیز بتصرف مهرداد درآمد. بعد از آن ولایت کلشید[۸] را که در منتهاالیه دریای سیاه در پای کوه قفقاز واقع است با ارمنستان صغیر مکه مملکتی است کوهستانی و از جانب جنوب شرقی بر بحر اسود مشرف میباشد نیز متصرف شد و قلمرو او شامل سه ولایت گردید که از یکدیگر مجزی بودند لکن از راه دریا بهم اتصال داشتند. از شبهجزیرهٔ قرم گندم تحصیل میکرد از ولایت کلشید چوب و قطران برای سفاین اخذ مینمود و قبایل وحشی جلگههای وسیع رود دن[۹] و دانوب با او متحد بودند و از ایشان سپاهیان پرقوه و رشید میگرفت.
در آسیای صغیر در آن عهد ولایت پرگام[۱۰] که از دول قدیمهٔ یونانی بود بتملک روم درآمده ولی مابقی آن خاک مابین سلاطین جزء و اقوام کوچک منقسم بود و در سواحل بعضی بلاد یونانی هم وجود داشت. مهرداد چندین سال با اقوام مزبور زد و خورد کرد و آنها را مطیع خویش ساخت. مجلس سنای روم چون دید مهرداد عنقریب دارای قدرت و شوکت زیاد خواهد شد باو حکم کرد فتوحات خویش را رها کند لکن مهرداد گرفتاری روم را در جنگ منحدین مغتنم شمرده محاربات را امتداد داد و مأمور سنا را که به مملکت او حمله برده بود مغلوب و گرفتار نمود و توهین و تخفیف زیاد بر او آورد آنگاه او را بقتل رسانید و معروف است که چون آن مأمور رومی مثل اکثر مباشرین روم متعدی و حریص و طماع بود برای قتل او طلای مذاب در دهانش ریخته گفتند بخور تا سیر شوی. بعد از آن مهرداد با یونانیهای آسیای صغیر که در تحت تبعیت روم بودند سازش کرد و آن جماعت هم از تعدی و شدت عمل پوبلیکنها و عمال رومی بجان آمده بودند زیرا که بهیچوجه ابقا بجان و مال کسی نمیکردند. اگر اتفاق میافتاد که بدبختی باندازهٔ طمع ایشان مال نداشت او را مثل غلام میفروختند ولایتها را غارت میکردند و رؤسای بلاد را برای جلب نفع شکنجه و عذاب مینمودند. باین جهت یونانیهای آسیا یکمرتبه تماماً بر رومیها شوریدند و هرچه از ایشان یافتند بقتل رسانیدند چنانکه گویند هشتاد هزار نفر ایطالیائی در آن موقع کشته شدند و نعشهای ایشان را هم مدفون نساختند و اموالشان را ضبط کردند. آنگاه مهرداد مدت پنج سال مالیات را بمردم بخشید و در ولایت پرگام اقامت گزید و مردم آتن[۱۱] نیز از همراهی با روم دست برداشته با مهرداد متحد شدند و متعرض متصرفات و تجار رومی گردیدند و بعد از این وقایع بود که سیلا مأمور محاربهٔ با مهرداد گردید (سنه ۸۸).
( فتنهٔ روم ) سیلا لشکری در کامپانی فراهم کرد. مهبای رفتن بود لکن ماریوس میخواست این مأموریت را از او گرفته خود دارا شود لهذا با شخصی موسوم به سولپیسیوس[۱۲] که آنوقت در انجمن ملی بواسطهٔ زور تسلط پیدا کرده متفق شد و واداشت مردم روم سیلا را از مأموریت آسیا خلع کردند و با آنکه ماریوس آنوقت هیچ عنوانی نداشت سرداری لشکر آسیا را باو دادند و ماریوس سیلا را مجبور کرد از شهر روم خارج شود اما لشکریان سیلا را بسرداری خود میخواستند تمکین ماریوس را نکردند و رو بشهر روم آوردند و با حربه در آنجا داخل شدند و این اول دفعه بود که لشکری از حصار روم عبور میکرد و حال آنکه این عمل بموجب قوانین مذهبی ممنوع بود. باری اتباع ماریوس خواستند دفاع کنند سیلا حکم کرد خانههای ایشان را آتش زدند. سولپیسیوس بقتل رسید و مجلس سنا ماریوس و بعضی از همراهان او را دشمن دولت و ملت خواند. ماریوس از شهر روم فرار کرده بعد از تحمل مصائب چند بافریقا رفت و دربارهٔ فرار او و صدمات و خفتهائیکه تحمل نموده تفاصیل و حکایات بسیار منقول است.
سیلا بعد از آنکه ماریوس را از روم طرد کرد قبل از آنکه برای انجام مأموریت خویش حرکت کند اسباب فراهم آورد که طرفداران خود او بمشاغل و مناصب منتخب شوند لکن بعد از آنکه سیلا از روم بیرون رفت کنسولها با یکدیگر نساختند و یکی از ایشان که سینا[۱۳] نام داشت با طرفداران ماریوس همدست شد و او را از افریقا طلبید و ماریوس و سینا با لشکری بجانب روم آمدند و بعد از زد و خوردی وارد آنشهر شدند و سناتورهای معتبر را بقتل رساندند و مردم را واداشتند تا سیلا را دشمن ملت خوانده ماریوس را به کنسولی انتخاب نمودند لکن ماریوس سال بعد درگذشت و صاحباختیاری روم به سینا تعلق گرفت و او مردم را اغوا کرد تا فرمافرمائی جنگ با مهرداد را بیکی از طرفداران خود او تفویض نمودند.
( جنگ سیلا با مهرداد ) سیلا چون از روم حرکت کرد ابتدا بیونان رفت تا آن مملکت را که با مهرداد سازش نموده مجدداً مسخر نماید. لشکر مهرداد که از آسیا بیونان آمده بود در ولایت بئوسی[۱۴] اردو داشت و مردم آتن هم طرفداران روم را بقتل رسانیده دسته لشکری را که مهرداد برای ایشان فرستاده بود بشهر برده ساخلوی خویش قرار دادند لهذا سیلا بمحاصرهٔ آتن و بندر پیره[۱۵] پرداخت و یکسال در آنجا معطل شد تا آذوقهٔ اهل شهر آتن بانتها رسید بطوریکه چرم کفشها و علف و نعش اموات را هم خوردند. عاقبت سیلا مطلع شد که یکی از نقاط حصار درست محفوظ نیست آنها را خراب کرده شبانه لشکریان خویش را وارد شهر نمود و چون سکنه او را استهزاء کرده بودند اجازهٔ قتل و غارت ایشانرا داد و نصف مردم آن شهر تلف شدند. آنگاه بجانب بندر پیره آمد آنرا هم بیورش گرفت. پس از آن بولایت بئوسی رفته ناگهان در نزدیکی شهر کرونه[۱۶] بقشون مهرداد حمله برد و ایشانرا مغلوب نمود. مهرداد لشکر دیگر از راه دریا به بئوسی فرستاد. در جلگهٔ ارکومن[۱۷] اردو زدند. سیلا خواست ایشانرا گرفتار نماید باو حمله کردند و رومیان بنای فرار را گذاشتند. سیلا بجانب ابشان شتافته فریاد زد هرگاه از شما سئوال کردند سردار خویش را کجا رها کردید بگوئید در ارکومن او را تنها گذاشتیم. رومیها چون این بشنیدند بغیرت آمدند مراجعت نموده باردوی دشمن حمله بردند. لشکر مهرداد اکثر هلاک شدند و سیلا بر یونان کاملا مسلط گردید (سنه ۸۶).
( مراجعت سیلا بروم ) چون سیلا دید که از روم لشکری با سردار دیگر بطرف آسیا میاید و مدعی او میباشد اظهارات صلحجوئی مهرداد را پذیرفته با او معاهده بست و مهرداد از یونان و ولایت آسیائی دولت روم و ممالکی که مسخر کرده بود صرف نظر نمود و متعهد شد مبلغی پول و هفتاد فروند کشتی با عمله و آذوقهٔ لازمهٔ آنها بسیلا بدهد.
اما مدعیانی که سینا برای سیلا تراشیده و بطرف آسیا فرستاده بود با یکدیگر سازش نکردند و از عهدهٔ نگاهداری لشکریان نیز برنیامدند و اتباع ایشان به سیلا ملحق شدند و او کسان خود را بواسطهٔ تعدی و اخاذی از اهل ولایت متمول کرد و سپاهیان را از مال غارت و چپاول سیر نمود و باین تدبیر ایشان تعلق خاطر کامل باو پیدا کردند. آنگاه با چهل هزار نفر بایطالیا رفت. دشمنانش لشکری فراهم کردند و درصدد جلوگیری او بر آمدند لکن سپاهیان به آسانی راضی بمحاربهٔ با سیلا نمیشدند. بسیاری از ایشان سرداران خود را رها کرده بسیلا ملحق گردیدند و آنها که ایستادگی نمودند بزودی مغلوب شدند و این اول دفعه بود که دو لشکر رومی روبروی یکدیگر ایستاده مخاصمه کردند. باری چون معاندین سیلا از دفع او مأیوس شدند بعضی از سناتورها را که بر ایشان دست یافتند بقتل رسانیدند واز روم خارج شدند و سیلا بدون زحمت وارد شهر گردید. آنگاه لشکری از اتروری بمخاصمت سیلا آمد و زد و خوردی هم کرد لکن متفرق گردید. بعد از آن یکی از معاندین سیلا جماعتی از قبایل سامنیت را که دشمن دبرینهٔ روم بودند جمع کرده بجانب روم آمد و سیلا بمدافعه پرداخت و این شدیدترین محاربات سیلا با مدعیان بود. عاقبت ایشان هم مقهور شدند و تماماً بقتل رسیدند و حکایت کردهاند که هشت هزار نفر از اسرای آن جماعت را بروم برده در آنجا سر بریدند. در همان حین که جلادان مشغول اعدام نفوس بودند سیلا در مجلس سنا تقریر مطلب میکرد صدای ناله و فریاد آن بیچارگان بگوش سناتورها رسید مضطرب شدند و علت هنگامه را پرسیدند. سیلا در کمال آرامی و آسودگی خاطر گفت چیزی نیست چند نفر اشرارند که حکم بسیاست ایشان کردهام.
بعد از آنکه تمام مدعیان سیلا مقهور و مغلوب شدند و تسلط او کمال یافت لشکریان خویش را در شهر روم بقتل و غارت مردم علیالخصوص کسانیکه از فرقهٔ مخالفین او بودند واداشت. پس از چند روز یکی از طرفدارانش گفت خوبست کسانی را که مایل بقتل آنها هستی معین کنی تا دیگران بیجهت هلاک نشوند. لهذا سیلا صورتی از اسامی اشخاص کشتنی ترتیب داده اعلان کرد هرکس اسمش در آن فهرست[۱۸] بود قتلکنندگان در اتلاف او مجاز بودند و اموال او هم پس از قتل ضبط میشد و سیلا بهمان یکصورت اکتفا ننمود و دو نوبت دیگر هم باز این عمل را مکرر کرد و لشکریانش همواره درصدد جستجوی بیچارگانی بودند که قتل ایشان اجازه داده شده و اگر کسی آنها را پنهان میکرد مقصر میشد و پس از آنکه بقتل میرسیدند سرهای ایشانرا بخانهٔ سیلا میآوردند و نزدیک فوروم عرضه میدادند و کسانیکه محکوم بقتل میشدند مخصوصاً سناتورها یا راکبین طرفدار رعایا بودند لکن درین ضمن سیلا و دوستانش بغرض شخصی و بنا بر سابقهٔ عداوت هم بسیاری اشخاص را بکشتن دادند و جماعتی را نیز محض ضبط اموال و املاک ایشان تلف کردند.
( قوانین سیلا و عاقبت کار او ) چون سیلا در روم مختار مطلق بود مجدداً رتبهٔ کنسولی اختیار کرد و عنوان جدیدی برای خود قرار داد و آن این بود ( دیکتاتور مأمور انشاء قوانین و تنظیم اساس دولت ) و مدت دو سال بوضع قوانینی اشتغال داشت که بمناسبت اسم او قوانین کرنلین[۱۹] نامیده شده زیرا که اسم حقیقی او لوسیوس کرنلیوس سیلا[۲۰] بود.
در محارباتیکه سیلا با مدعیان خود نموده دو قوم از اقوام ایطالیا را منهدم و نابود ساخته بود یکی قبایل سامنیت و دیگری قوم اتروسک. پس اراضی این اقوام را ضبط کرده در آنجا آبادیها جهت لشکریان خویش ترتیب داد و از آنوقت اتروری بکلی مملکتی لاتینی شد و زبان اتروسک هم متروک گردید.
اما کار مهم سیلا وضع قوانین جدیده است برای دولت روم که بموجب آن قوانین میخواست مجدداً تسلط مجلس سنا و نجبا را برقرار نماید و قدرت را از مجلس ملی و وکلای رعایا سلب کند زیرا که از زمان گراکوسها آن مجلس و وکلا با نجبا و اعیان تنازع نموده و کشمکش کرده بودند و اصول قوانین سیلا از این قرار است:
اولا وکلای رعایا حق نداشته باشند به ملت تکلیف وضع قوانین نمایند.
ثانیا ملت حق نداشته باشد هیچ قانونی وضع کند مگر بعد از آنکه مجلس سنا آن را تصویب کرده باشد.
ثالثا هرکس رتبهٔ وکالت رعایا داشته حق نداشته باشد بعدها برای هیچ شغل و منصبی منتخب شود و مقصود از این قانون این بود که مردمان معتبر وکالت قبول نکنند.
رابعا چون عدهٔ سناتورها بواسطهٔ کشتارهای اخیر کم شده بود سیلا سیصد نفر از راکبین را بدرجهٔ سناتور رساند تا مجلس سنا خالی نباشد.
خامسا سناتورها در مرافعات جنایتی حق محاکمه داشته باشند.
سادسا سانسور موقوف باشد و از آن بعد هرکس دارای شغل و منصب بوده چون مدت منصوبی او منقضی میگردید بالاستحقاق سناتور محسوب میشد.
بعد از آنکه سیلا بطریق مذکور قدرت سنا را دوباره برقرار کرد برای فتوحات و پیشرفتهای خود تشریفات نصرت فراهم آورد و جشنها گرفت و اطعامها کرد. آنگاه از دیکتاتور استعفا نموده از مردم کناره گرفت و در خانهٔ ییلاقی خویش با مصاحبت مقلد و مطرب بعیش و عشرت پرداخت و برای محافظت خود از شر معاندین جمعی قراول و مستحفظ ترتیب داده بود لیکن چیزی نگذشت که دنیا را نیز وداع گفت. نعش او را بروم برده در شاندومارس دفن کردند و این عبارت را که خود او دستورالعمل داده بود بر روی قبر او نقش نمودند ( هیچکس بقدر من بدوستان خود خیر نرسانیده و دشمنان خویش آزار نکرده است ) و حقیقت چنین بود. وفات او در سنه ۷۹ قبل از میلاد بوده است.