دکتر فاستوس/صحنه ۱
پیشخوان - ما در دشتهای نبرد «ترازیمن»[۱] که خداوند جنگ قوم کارتاژ را بزور آزمائی میطلبید گام نمیزنیم، در دربار پادشاهان نیز که همه سخن از هوسبازی در میان است و در پیشگاه عشق کشوری قربانی میشود کاری نداریم. ذوق شاعری ما نیز در شرح کارهای قهرمانی و دلاوری پهلوانان در آسمان عظمت و جلال بپرواز درنمیآید.
ای سروران معظم کار ما تنها این است که شرح زندگانی فاستوس را از خوب و بد بمقام نمایش درآوریم. از صبر و بردباری شما در قضاوت این خدمت یاوری میطلبیم و تمجید و آفرین شما را بزرگترین افتخارات خود میشماریم.
میخواهیم شما را از عاقبت کار فاستوس آگاه سازیم که در آلمان در شهر «رودس» بدنیا آمد. پدر و مادرش از خانوادهٔ اصیل نبودند. همینکه بسن شباب رسید به دانشگاه «ورتامبورگ» رفت و در آنجا خویشاوندانش بتربیت او پرداختند. کم کم در علم حکمت و الهیات مشهور گشت و به لقب دکتری مباهی شد و در مباحثه و استدلال در علوم معقول زبانزد خاص و عام گردید، تا روزیکه غرور و خودبینی در وی راه یافت و طایر فکرش بلندپروازی آغاز نهاد و زمام اختیار از کف وی در ربود و قضای آسمان به فنای او همت گماشت و او را دستخوش دمدمههای ابلیس ساخت.
اینک این آدمیزاده که از دانش خویش سرمست است سر در پی سحر و جادوگری نهاده و خاطرش جز به نیرنگ بچیزی نمیگشاید و دل بدین کار خوش کرده است. هم اکنون او را در کتابخانهٔ خویش خواهید دید.صحنهٔ اول
کتابخانهٔ فاستوس
فاستوس پشت میزی که کتابهای متعدد روی آن ریخته نشسته است و با بیحوصلگی بسیار کتابها را یکی پس از دیگری ورق میزند و از هر یک سطری میخواند. فاستوس- ای فاستوس همهٔ خرد و دانشی را که سالیان دراز فرا گرفتهای رویهم بریز و ببین ثمر آنچه بدان بر خویشتن میبالی چیست؟ اینک که در علم و هنر باستادی رسیدهای هنگام آنست که فایدهٔ هر فنی را از حکمت تا سحر بمیزان عقل خویش بسنجی و معلوم کنی که هر گاه این زندگانی را با ارسطو و آثار وی بپایان آوری چه سودی ترا نصیب خواهد گشت؟ آیا غرض از منطق چیزی جز مهارت در استدلال نیست؟ و این علم باعجاز دیگری توانائی ندارد؟ اگر چنین باشد پس کتاب منطق را فرو بند، زیرا همهٔ اسرار این فن را دریافته و در آن استاد گشتهای و شایستهٔ هوش تو فنی بزرگتر و گرانمایهتر است. دفتر تدبیر منزل را نیز بکناری نه و با جالینوس حکیم همکاسه شو زیرا ارسطو فرمود «هرجا فلسفه انتها پذیرد علم طب آغاز میشود.»
آری فاستوس برو طبیب باش و از برکت هنر خویش بر ثروت مادّی خویش بیفزای و داروئی برای یکی از اینهمه دردهای آدمی یافته و نام خود را جاودانی ساز. میگویند غایت منظور طب سلامت مزاج انسان است. اگر این سخن درست باشد پس تو بنهایت آرزوی خویش رسیدهای، زیرا مگر نه آنست که سخنان تو مانند امثال سایره ورد زبانهاست و نسخههای مجرب ترا بر الواح بزرگ نقش کردهاند و از برکت آنها شهرها از بلاهای آسمانی مانند طاعون و امثال آن نجات یافته و هزاران مرضی هایل را با پیروی از دستورهای تو از میان بردهاند؟
اما آیا توانستهای بآدمی زندگانی جاودان بخشی یا مردهای را دوباره بعالم حیات برگردانی؟ پس تا چنین توانائی در تو نباشد در این پزشکی عظمت و افتخاری نیست و از اینرو از طب نیز چشم بپوش و اینهمه سخن که از تجربه و قیاس میخوانی جزو اباطیل بشمار!
ژوستینین کجاست؟ (کتابی را برداشته میخواند) «هرگاه یک شیئی واحد بدو نفر هبه شود یکنفر باید عین آن شیئ و دیگری قیمت عادلانه آنرا دریافت کند.» عجب سخنان فرومایه و ناسودمند! (باز میخواند) «هیچ پدری نمیتواند فرزند خویش را از ارث محروم کند مگر آنکه فلان و فلان .» این است لب مطالبی که در کتب حقوق مدنی مسطور است و بآن قوانین عمومی نام میدهند. مطالعه این کتب برای فرومایگان مزدور شایسته است که هدفی جز قطع و فصل امور عادی حیات و دعاوی حاصله از تملک در اهم معدود ندارند و برای چون منی سخت خسته کننده و ناچیز است. وقتی علوم و فنون را رویهم اندازه میگیری باز علم حکمت را از همه بهتر میبینی. پس قدری انجیل رژم را بدقت مطالعه کنیم. (میخواند) «پاداش گناه مرگ است.» عجب! (باز میخواند) «و اگر بگوئیم در ما هیچگونه گناهی نیست خود را گول زدهایم و از راستی دور گشتهایم.» پس اگر چنین باشد ما بارتکاب گناه مجبوریم و مرگ ما حتمی است و باید تا ابد خویشتن را باغوش مرگ بسپاریم. میگوید «هرچه میخواهد خدا آن میشود.» این چه عقیدهایست؟ نه، از حکمت نیز کیفیتی حاصل نمیشود و آدمی را در مطالعهٔ آن حالی دست نمیدهد پس کتاب حکمت را نیز باید بوسیده و کناری نهاد.
این کتاب سحر که از ماوراءالطبیعة گفتگو میکند و آنچه در جفر و رمل و نظایر آنها نگاشته آمده سزاوار خواندن و کنجکاوی است. فاستوس آرزومند فهم اسرار خطوط و دوایر و رموز اعداد و طالع و سعد و نحس اشیاء است. آه، عجب جهانی پر از مسرت و فوائد و نیرو و عظمت و افتخار پیش کسانی که از این هنر سررشته دارند گشاده است! آری هرچه میان دو قطب زمین در حرکت و جنبش است زیر فرمان من خواهد بود. فرمان کشورمداران تنها در قلمرو خودشان اطاعت میشود ولی بر باد وزان تسلطی ندارند و ابرهای انبوه را از یکدیگر پراکنده نمیتوانند ساخت. اما قلمرو آنکه در سحر و افسون هنرمند است تا هرکجا طایر فکر آدمی پرواز کند منبسط و ساحر توانا خداوندی بسیار نیرومند است. پس تو ای فاستوس از این پس همهٔ توانائی خویش را در بدست آوردن فن خداوندی مصروف ساز . (واگنر وارد میشود)آها واگنر از قول من به والدس و کرنلیوس سلام برسان و خواهش کن فوراً بمن سری بزنند.
واگنر - اطاعت میشود. (خارج میشود)
فاستوس - صحبت این دونفر برای من از تنها نشستن و فکر کردن سودمندتر است و راهنمائی آنها در کاری که میخواهم شروع کنم حلّال هر مشکلی است.
(فرشتهٔ خوب و فرشتهٔ بد داخل میشوند)
فرشتهٔ خوب - ای فاستوس این کتاب را بکنار بگذار و بآن نگاه نکن زیرا ترا اغوا خواهد کرد و گمراهت خواهد ساخت و خشم خداوند را بر سرت فرو خواهد آورد. بیا کتاب مقدس را مطالعه کن و از خواندن این کتاب دست بکش!
فرشتهٔ بد - فاستوس بخوان و سررشته این فن بسیار بزرگ که همهٔ اسرار طبیعت را در پیش تو میگشاید بدست آور تا در زمین همان مقام را پیدا کنی که ربالارباب در آسمان دارد. تا بر عناصر چیره باشی و همه چیز بفرمان تو باشد. (خارج میشوند)
فاستوس - دل من از عشق این هنر لبریز است. آیا بهتر آن نیست که ارواح هرچه اراده کنم پیش من حاضر نمایند. هر نکته مجهول را برای من روشن بسازند و هر نقشهٔ که بکشم آنرا بیچون و چرا اجرا کنند؟ من بآنها امر خواهم کرد که از هندوستان برای من طلا بیاورند و اعماق دریاها را برای بدست آوردن مرواریدهای آبدار جستجو نمایند. همه گوشه و کنار این دنیای جدید را که تازه پیدا شده است بکاوند و میوههای دلپذیر و هرچه به ذائقهٔ شهریاران پسندیده آید برای من حاضر بسازند. من بآنها فرمان خواهم داد که اسرار هر فلسفهای را پیش من فرو خوانند و راز درون پادشاهان کشورهای بیگانه را با من در میان نهند. بفرمان من گرداگرد آلمان دیواری از برنج خواهند کشید و مسیر رودخانهٔ رن را تغییر میدهند تا گرداگرد شهر ورتامبورگ بگذرد. من امر میکنم همه کلاسهای دانشگاه را از پارچهٔ ابریشمی آکنده کنند تا همهٔ دانشجویان لباس فاخر بپوشند. من از زری که این ارواح خواهند آورد سپاهی گران گرد خواهم کرد و شاه «پارما» را از این کشور بیرون خواهم نمود و مانند فرمانروای مطلق بر همه ایالات و شهرها پادشاهی خواهم کرد. بلی این ارواح را وادار خواهم ساخت که اسباب و سلاح تازه جنگی که هر یک از کشتی آتشی بندر آنورس هولناکتر باشد اختراع کنند.
(والدس و کرنلیوس داخل میشوند)
ها، والدس و کرنلیوس بیائید و مشورت خود را از من دریغ ندارید. دوستان عزیزم والدس و کرنلیوس، بدانید که حرفهای شما عاقبت در من اثر خود را کرد و من مصمم شدهام که در علم سحر بتجربه و آزمایش بپردازم. اما این را هم بگویم که تصمیم من تنها در اثر صحبت با شما نیست بلکه میل دل من نیز عنان اختیار را از من ربوده و در مغز من هیچ فکری باقی نگذارده است جز هوس آموختن علم سحر. امروز پیش من فلسفه کراهتانگیز و تاریک جلوه میکند. علم حقوق و علوم طبیعی را شایسته و مناسب مغزهای سبک و هوشهای عادی میبینم. حکمت الهی از هر سهٔ این علوم پستتر، ناخوشآیندتر، خشکتر، فرومایهتر و زشتتر است. تنها علم سحر است که شوق فرا گرفتن آن سراسر وجودم را فرا گرفته است. پس دوستان من بیائید و مرا در تحصیل این علم یاری کنید. خواهید دید که من، من که با منطق و موضوع و محمولهای پیچ در پیچ و برهانهای، قطعی کشیشهای کلیسای آلمان را همواره مغلوب کردهام و سر حلقهٔ دانشمندان دانشگاه ورتامبورگ در حوزهٔ درس من برای شنیدن طرق حل مباحث علمی و معضلات فلسفه هجوم میاوردند و مانند ارواح خبیثه که در جهنم دور «مرزاوس» شاعر یونانی گرد میآمدند اینها نیز مثل پروانه دور شمع فروزان دانش من حلقه میزدند، از «اگریپا» که اروپائی را با قدرت ساحری در مقابل خود به تعظیم و احترام وادار ساخته بود هنرمندتر و استادتر خواهم شد.
والدس- فاستوس این کتابهای سحر و هوش خودت و تجربیاتی که ما داریم همهٔ جهان را بپرستش ما وادار خواهد ساخت. همانطور که وحشیان دنیای جدید حکم ثروتمندان اسپانیائی را بیچون و چرا اطاعت میکنند عناصر و موالید طبیعت نیز فرمان ما را گردن خواهند نهاد و مثل شیران درنده هروقت اراده کنیم بخدمتگزاری ما خواهند پرداخت یا مثل سواران آلمانی در رکاب ما حرکت خواهند کرد و مثل غولهای اسکاندیناوی همواره در ملازمت ما خواهند بود. گاهی مانند زنان یا دخترانی که هنوز شوهر نکردهاند چهرههای زیبا و قشنگ خود را که از سینهٔ ربةالنوع عشق شفافتر و شهوتانگیزتر است بما عرضه خواهند داشت. از شهر ونیز برای ما کشتیهای ذخائر خواهند آورد و از امریکا پشم طلائی که هر سال در خزانهٔ فیلیپ انبار میشود، برای ما بارمغان میآورند. اما همهٔ اینها بشرط این است که تو در عزم خود راسخ باشی و در عقیده خود تزلزلی راه ندهی.فاستوس - والدس، همانقدر که تو بزندگی علاقه داری و عشق به حیات در تو قوی است منهم در این عشق یکدل و یکجهتم. پس یادآوریهای تو دیگر لزومی ندارد.
کرنلیوس - اعجاز و خرق عادتی که سحر میکند ترا از همهٔ علوم دیگر بیزار خواهد ساخت. کسی که نجوم بداند و به زبانهای بیگانه آشنائی داشته باشد و خاصیت و کیفیت هر سنگ و فلزی را بشناسد لوازم اولیهٔ سحر برای او فراهم است. پس فاستوس ، شک نداشته باش که تو از مشاهیر ساحران خواهی شد و مردم پیش تو برای مشکل-گشائی بیش از آنکه یونانیان به کهنه معبد «دلف» مراجعه میکردند، خواهند آمد. ارواح بمن گفتهاند که میتوانند آب دریاها را بخشکانند و گنجینههائی که در عمق دریاها در کشتیهای شکسته مدفون است بیرون بیاورند. آری، همهٔ آن گنجهائی را که پدران ما در دل خاک نهفتهاند برای ما کشف خواهند کرد. حالا بگو بدانم ما سه نفر باید از این ارواح چه بخواهیم؟
فاستوس - آه چقدر رو حم از شادی پر میزند. بیائید قدری علم ساحری بمن بیاموزید تا من گوشهٔ باغی را پیدا کنم و آنها را بکار بندم و خود را غرق مسرت و شادمانی بسازم.
والدس - عجله کن و خودت را بگوشهٔ خلوتی در باغ برسان و با خودت کتابهای راجر بیکون و البرتوس ماکنوس و تورات و انجیل را بیاور. اسباب و وسایل دیگری را که لازم است من وقتی از اینجا خارج شویم بتو خواهم گفت. کرنلیوس - والدس اول کلمات مربوط به سحر را باو یاد بده و پس از آن تشریفات این کار را باو بفهمان تا خودش تنها تجربه کند.
والدس - بسیار خوب اول باید اصول این فن را بتو بیاموزم. همینکه آنها را یاد گرفتی قدرت تو در سحر از خود من هم بیشتر خواهد شد. فاستوس - پس بیائید غذا را با هم صرف کنیم و پس از صرف غذا به آموختن رموز این فن مشغول شویم زیرا من میخواهم امشب پیش از اینکه چشم برهم گذارم قدرت خود را در این علم امتحان کنم. آری من امشب اگر خطر مرگ هم داشته باشد دست بکار سحر و ساحری خواهم زد. (خارج میشوند)
- ↑ Trasiméne