دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو
داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو
رفت و جز خون جگر کاری دگر نگشاد ازو
ناله و فریاد من رفت از زمین تا آسمان
ناله از دل میکند فریاد ازو فریاد ازو
در پی دل چند گردم کاب رویم ریخت دل
دست خواهم شست ازین پس هرچه باداباد ازو
مینشاند باد سرد دل چراغ عمر من
حاصل عمرم نگر چون میرود بر باد ازو