رباعیات خیام (تصحیح فروغی و غنی)/خاکی که بزیر پای هر نادانی است
۳۰
خاکی که بزیر پای هر نادانی است | کفّ صنمی و چهرهٔ جانانی است | |||||
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است | انگشت وزیر یا سَرِ سلطانی است |
رباعی ۳۰– در باب رباعی ۷ توجّه دادیم که یک از وجوهی که خیّام تنبیه بر مرگ میکند اینست که شاه و گدا در این امر یکسانند و گفتیم خیّام چندین رباعی در این معنی خاص دارد از جمله آنها یکی همین است.
گویندگان دیگر نیز در اشعار فراوان باین معنی توجّه کردهاند قصیده معروف خاقانی (هان ایدل عبرت بین از دیده نظر کن هان) تماماً از این توجّه نتیجه شده است شیخ سعدی میفرماید:
یکی بر تُربتی فریاد میکرد | که اینان پادشاهان جهانند | |||||
بگفتم تختهٔ برکَن ز گوری | ببین تا پادشه یا پاسبانند | |||||
بگفتا تخته برکَندن چه حاجت | که میدانم که مُشتی استخوانند |
خواجه حافظ هم این معنی را بارها متذکّر شده است و در جای مناسبتر یاد آوری خواهیم کرد.