زینت‌المجالس/جزء چهار: فصل هشت

فصل هشتم از جزو چهارم در فایده شکرگذاری که سبب ازدیاد نعمت و باعث زوال نقمت است

آورده‌اند که مردی غلامی داشت و با غلام بباغ رفته خیاری دو نیم ساخت نیمی بغلام داد و نیمی از برای خود نگاه داشت غلام آن را از روی رغبت بخورد و چون خواجه از آن خیار بچشید بغایت تلخ بود گفت ای غلام خیار بدین تلخی را چگونه خوردی گفت ای خواجه شیرینی بسیار از دست تو چشیده‌ام شرم داشتم که باینقدر تلخی اظهار کراهت کنم خواجه گفت ترا آزاد ساختم که شکر نعمت اینست که تو گذاردی.

حکایت: کعب الاحبار گفت نوبتی در کوههای شام می‌رفتم

چون هوا گرم شد لحظهٔ توقف نمودم تا سورت حرارت هوا شکسته گردد در این اثنا پناه بسایهٔ بردم مردی را دیدم که هر دو دست و هر دو پای و هر دو چشم نداشت و زبانش بشکر نعمت الهی گویا بود:

آمد آن شکرگذاریم بگوش گفتم ای پیر خرف گشته خموش چه نعمتست خداوند را در حق تو که شکر آن می‌گذاری باری محنت بسیار در ظاهر تو مشاهده می‌کنم چو این سخن گفتم بانگ بر من زده گفت دور شو از من ای بطال کدام نعمت از این زیاده تواند بود که خداوند تعالی در حق من فرموده که مجموع آلات معصیت را از من گرفته و آنچه دولت و معرفت است ارزانی داشته چشم از من گرفته است تا در حرام ننگرم و دست از من استده است تا دست بناشایست دراز نکنم و پایم گرفته تا به جائی که نباید رفت نروم دلم داده است تا او را جل ذکره شناسم و زبانم داده تا بذکر او گویا باشم من خجل شدم و دانستم که او از جمله عباد مخلصین است