سلمان ساوجی/جمشید و خورشید/سحرگاه ازل کز پرده عرض
سحرگاه ازل کز پرده عرض
قضا میداد نور و سایه را عرض
قدر بنوشت بر اطراف چترش
که السلطان ضل الله فی الارض
خرد گرد فلک چندانکه گردید
کسی بالاتر از چترش نمیدید
فلک را گفت بردی ای کمان قد
چو ابروی بتان پیشانی از حد
تنزل کن ز جای خویش زیرا
که ضل چتر سلطانیت اینجا
چرا بالا نشستی گفت از آن رو
که او چشم جهانست و من ابرو