سندبادنامه/مقدمه
در پیرامون سند باد نامه
ایران در روزگار باستان دارای تمدنی درخشان بوده، علم و حکمت و ادبیات منظوم و منثور داشته است. ابنالندیم، ابوالفرج محمد بن اسحاق الوراق بغدادی، در الفهرست هفتاد کتاب را نام میبرد که از زبان پهلوی بعربی نقل شده و در سدهٔ چهارم هجری اصل و ترجمهٔ هر یک موجود و میان آنها بسیاری از نسخ علمی و اجتماعی و فلسفی بوده است که بفرمان شاهنشاهان ساسانی از یونانی و سنسکریت به پهلوی نقل کردهاند.
دورهٔ ساسانیان، که ۴۱۶ سال امتداد یافته است، در تاریخ علمی و ادبی و اجتماعی ایران اهمیتی بسزا دارد. اردشیر پاپکان دانشمندانی را برای آوردن کتابهای سودمند بکشور چین و شبه جزیرهٔ هند فرستاد. پسرش شاپور، که در جنگ با دولت روم پیروز شد، امپراتور واله ریئن Valérien را با لشکریانش اسیر کرده بایران آورد، از آمیزش با دانشمندانی که میان ایران بودند بفرهنگ غرب متمایل گشته، نخبهٔ کتب علمی و ادبی یونان و روم را خواست و فرمود بزبان پهلوی ترجمه کرده در مخزنی بگذارند که مستعدین طلاب استفاده و استنساخ کنند. انوشیروان دانشگاهی برای علوم ریاضی و طب و جراحی و گیاه شناسی در جندیشاپور تأسیس کرد. جمالالدین ابوالحسن علی بن یوسف الشیبانی القفطی میگوید: «جندیشاپور از روی قسطنطینیه در خوزستان پی افکنده شده بود[۱] و در بدو تأسیس دانشگاه سالی چند پزشکان رومی تعلیم طب و جراحی و گیاهشناسی میدادند». چون انوشیروان با دین و مذهب کسی کار نداشت دانشجویان سریانی از بلاد اطراف بجندیشاپور میآمدند و ترسایان نسطوری[۲] هم در دانشگاه آن شهر تدریس میکردند. فرهنگ هند بزبان پهلوی تعلیم داده میشد و علوم یونانی بلسان آرامی.[۳]
ادوارد برون Edward G. browne مستشرق انگلیسی، در تاریخ ادبیات ایران، مینویسد: «ولع انوشیروان بمباحثات دینی و مناظرات فلسفی و اطلاعات جامع علمی و ادبی و تاریخی او و لذتی که ازین مجالس میبرد روزگار درخشان مأمون عباسی[۴] و مزایای علمی و اخلاقی وی و محاضرات و مناظراتش را با حکماء و متکلمین و علماء ادیان بیاد میاورد».
خسرو انوشیروان واپسین ستارهایست که در افق ایران باستان درخشید. از خصائص او ترویج و حمایت علم و ادب بود. مشعل فروزان دانش را در دست داشت، روح نوینی در کالبد ایرانیان دمید، ذوقها را بهنرهای زیبا تربیت کرد، ایرانیان را محسود امم جهان ساخت. – در عصر همایون وی دنیای ایران از امن و راحت در آرایش بود و دل و جان خلق در آسایش. ابنالندیم میگوید: «ایرانیان پیش از پیدایش اسلام با علوم یونانی آشنا شده و در روزگار باستان برخی از کتب طب و ریاضی و فلسفه را بپهلوی ترجمه کرده بودند که عبدالله بن المقفع نخبهٔ آنها را در صدر دولت عباسی، بعربی نقل کرد.
ژوستینیئن Justinien امپراتور متعصب روم در سال ۵۲۹ میلادی ببستن مدارس فلسفی شهر آتن و طرد استادان فلسفه از قلمرو روم فرمانداد. هفت تن از پیروان فلسفه افلاطونی نوین بدربار «تیسفون» پناهیدند. انوشیروان که دلباختهٔ علوم عقلی بود مقدمشان را گرامی داشته و خود هر گاه فراغتی مییافت با ایشان بمناظره مینشست. کمال ادب و بلاغت و تبحر شاهنشاه ایران در فلسفه مایهٔ شگفتی میهمانان میشد.
ابو محمد عبدالله بن المقفع، روزبه پسر داذویهٔ پارسی، کتب و رسائل سودمند از پهلوی بعربی ترجمه و تألیف کرده است: ادبالصغیر در فلسفهٔ اجتماع، درة الیتیمة[۵] یا ادب الکبیر در نصح و ارشاد، رسالة فی الاخلاق که نسخهٔ خطی آن در کتابخانهٔ نور عثمانیه در استانبول هست، سه کتاب از منطق ارسطو با رسالة ایساغوجی Isagoge که فرفوریوس Porphyre بعنوان مدخل بر مبحث منطق حکیم نامی یونان نبشته است، خوتای نامک در سیرهٔ شاهنشاهان ایران و روش جهانداری ایشان که در روزگار یزدگرد سوم تألیف شده و عبدالله بن مسلم بن قتیبة دینوری در عیون الاخبار از آن نقل کرده است، کتاب التاج در سیرهٔ انوشیروان، آییننامه در نظامات و شرائع و عرف و عادات ایران و گوی و چوگانبازی و تیراندازی و تفأل و تطیر. – مسعودی گوید: انه کتاب کبیر یقع فی آلاف من الصفحات.
ابن الندیم، در کتاب الفهرست، نام کسانی که ادبیات و علوم ایران را از پهلوی بتازی نقل کردهاند آورده است: ابن المقفع، آل نوبخت بویژه نوبخت و پسرش فضل، موسی و یوسف فرزندان خالد، ابوالحسن علی بن زیاد التمیمی، حسن بن سهل، ابوجعفر احمد بن یحیی البلاذری، اسحق بن یزید، احمد بن یحیی بن جابر، جبلة بن سالم، محمد ابن الجهم برمکی، هشام بن قاسم، موسی بن عیسی الکردی، زادویه پسر شاهویهٔ اسبهانی، محمد بن زادویه، بهرام پسر مردانشاه مؤبد نیشابور، محمد بن بهرام بن مطیار اسپهانی، عمر بن الفرّخان.
کتابهای پهلوی را، که نخبهٔ آن در عصر زرین تمدن اسلامی بتشویق خلفاء صدر اول عباسی و وزراء ایرانی ایشان بعربی ترجمه شده است، میتوان به پنج بخش کرد: امور دینی، سیاست و کشورداری، فنون جنگی، طب و بیطاری، قصص و حکایات بزمی و رزمی. یک قسمت از کتبی که ابن الندیم نام میبرد متعلق بادبیات است[۶].
احمد امین مصری در «ضحیالاسلام» مینویسد: «وقد دامت الدولة الساسانیة نحو اربعة قرون، خلف فیها علماً کثیراً، و أدباً وفیراً. و اکثر ما نقل الینا فی العصر العباسی، من الأدب و العلم، و الاساطیر و التاریخ، انما یرجع الی هذه الأسرة».
زبان پهلوی از پارسی باستان مشتق است، یعنی در کلمات و ترکیب کلام پارسی باستانی بمرور زمان تغییراتی راه یافته و در پایان روزگار هخامنشیان بصورت لهجهٔ پهلوی در آمده، چنانکه زبان پهلوی نیز متدرجاً بپارسی کنونی تبدیل گشته است.
پهلوی، پس از روی کار آمدن دولت اشکانی، زبان درباری و رسمی ایران گردیده است. – اصل کلمهٔ پهلوی «پهلو» و نام قوم اشکانی بوده است . پهلوی ساسانی با پهلوی اشکانی اندک تفاوتی دارد. زبانی شیرین و ملائم طبع است. رابطهٔ جملهها ساده بوده است تا بتوان با چند نوع تعبیر برای یک معنی بر زیبائی کلام افزود. ایرانیان باستان دارای شعر و امثال و حکم بسیار بودهاند، اشعار پهلوی وزن هجائی داشته و گوشنواز بوده است. – قدیمترین شعر که از ایران باستان بجای مانده گاتهای زرتشت است (سرودهای دینی با اوزان دلچسب)، ابوالهلال العسکری در رسالهٔ «التفضیل بین بلاغتی العرب والعجم» میگوید: «للفرس اشعار لاتضبط کثیرة، و للیونان اشعار دون الفرس». شاعران ایرانینژاد عباسی (بشار، ابو نواس) تصرف و تفنن کردند در معانی شعر عرب.
از پهلوی ساسانی کتیبهها و کتب و رسائلی بجای مانده که بیشترش دینی است (بخشهای پنجگانهٔ اوستا و شروح و تفاسیر آن و قوانین و سنن کیش زرتشتی). یازده کتاب هم شامل قصص و حکایات است. چه: نبشتن داستانهای رزمی و بزمی در روزگار شاهنشاهان ساسانی معمول بوده و از هر داستان نتائج اخلاقی گرفته میشده است.
قدیمتر از همه پاتکار زریران یا شاهنامه گشتاسپ است، که ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح تألیف شده و چنانکه ادوارد برون وصف میکند: «این کتاب با آنکه یک داستان بیش نیست بهمهٔ داستانهای رزمی ایران ارتباط دارد و مواد اصلی آن را در تاریخ ابوجعفر محمد بن جریر تبری و شاهنامهٔ حکیم ابوالقاسم فردوسی میتوان یافت. یادگار زریران شرح جنگهای گشتاسپ با ارجاسب است. زریر برادرزاده و سپهسالار گشتاسپ پادشاه ایران، بیاریشت «زرتشت» و حمایت دین او، مأمور جنگیدن با ارجاسب پادشاه توران میشود و با تهور و دلیری که مینماید از پای در میآید. ولی سرانجام سپاهیان ایران پیروز میگردند.
از یادگار زریران نفیستر «کارنامک ارت خشتر پاپکان» است که نولدکه Nöldeke بآلمانی ترجمه کرده. از مقابلهٔ این کتاب، که در پایانهای سدهٔ ششم میلادی بصورت افسانه نوشته شده، بخوبی مبرهن میشود که فردوسی در پیروی از اسناد و مآخذ ساسانی خود تا چه اندازه دقیق بوده، در شاهنامه از گشتاسپ وزیر سخن رانده است. کارنامه اردشیر بابکان یکی از کتب فصیح و روان زبان پهلوی است. این داستان دلپذیر موضوعش رشد و نمو اردشیر سرسلسلهٔ شاهنشاهان ساسانی و فرارش با دختر زیبای اردوان چهارم واپسین تاجدار اشکانی و بجهان آمدن فرزند عزیزشان شاهپور است.
سه دیگر داستان «خسرو گواتان ورتک»، خسرو انوشیروان پسر غباد با غلام پیشخدمتش که جوانی از اصیلزادگان خراسان بوده است. نوشیروان پرسشهائی راجع بگیاهان، طیور، وحوش، تیراندازی، شکار و ورزش میکند؛ اصیلزادهٔ نیکو نهاد پاسخهائیکه رهنمون بلندی پایگاه دانش و فزونی خرد اوست میدهد.
دیگر از کتابهای پهلوی که در دست است: ارتاویرافنامک، ترجمهٔ حال ارتاویراف یکی از مؤبدان روزگار ساسانیان که باصول دین زرتشت پیغمبر ایمان راسخ داشته است و بیان اختلافی که از دست یافتن یونانیان بر ایران در شئون دینی ایرانیان پدید آمد و شاهنشاهان ساسانی رونق دین را بسادگی پیشین باز آوردند، اندرز آذرآباد، زرتشت نامک. مینو خرد که مدون قوانین اجتماعی پارسیان در روزگار ساسانیان است، شترنگنامه[۷] اسلوب نامهنگاری، درخت آسور، غرائب کشور سگستان. دستور قرارداد زناشوئی، فرهنگ زبان پهلوی که در سدهٔ نوزدهم باهتمام مستشرقین اروپائی زیور طبع یافته است .
داستاننویسی رکن مهم ادبیات پهلوی است و کتابهای بیشماری که رموز شجاعت و اسرار عشق و محبت را بیش از هر چیز بیان میکند در روزگار باستان بوده است. برخی از داستانهای بزمی و رزمی که در قرون اولیهٔ اسلام نبشته شده اصل آنها در زبان پهلوی ساسانی و با ترجمه از یونانی و سریانی و سنسکریت بپهلوی بوده است.
یکی از داستانهای پهلوی که تا سدهٔ چهارم هجری در دست بوده سند باد نامک است. موضوع سندبادنامه – که در روزگار باستان، قرنها پیش از پیدایش اسلام، تألیف شده قصص و حکایات فرس یا هند است؛ وضع آن منسوب به سندباد حکیم و جدّش هزل مانند و موعظهاش حکمت و پند است. در کتب تذکره و تاریخ و سیر و اشعار شعراء پارسی زبان ذکر حکیم سندباد و سندبادنامه آمده است.
موّرخ و رحالهٔ شهیر ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی بغدادی در کتاب «مروج الذهب و معادن الجوهر» که بسال ۳۳۲ هجری قمری تألیف کرده در باب اخبار هند و پادشاهان باستان آن شبه جزیرهٔ پهناور مینویسد: «ثم ملک بعده کوش فأحدث بهند آراء فی الدیانات علی حسب ما رأی من صلاح الوقت و ما یحمله من التکلیف أهل العصر و خرج من مذهب من سلف، و کان فی مملکته و عمره سند باذ و له کتاب الوزراء السبعة و المعلم و الغلام و امرأة الملک، و هذا هو الکتاب المترجم بکتاب السند باذ».
ابن ابییعقوب الندیم در کتاب الفهرست، که در سنهٔ ۳۷۷ تألیف کرده است، ضمن اخبار المسامرین و المخرّفین و اسماء الکتب المصنفة فی الأسمار والخرافات، میگوید: «فاما کتاب کلیلة و دمنة فقد اختلف فی امره فقیل عملته الهند و خبر ذلک فی صدر الکتاب ، و قیل عملته الفرس و نحلته الهند، و قال قوم ان الذی عمله بزرجمهر الحکیم اجزاء؛ کتاب سندباذ الحکیم و هو نسختان کبیرة و صغیرة و الخلف فیه مثل الخلف فی کلیلة و دمنة، والغائب والاقرب الی الحق ان یکون الهند صنفته.»
حکیم ابوبکر ازرقی هروی، در حسبحال خود گوید:
یک نیمهٔ عمر خویش به بیهودگی بباد | دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد | |||||
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی | بر کس چنان نباشد و بر کس چنین مباد | |||||
با روزگار کینه کش از مرد دانش است | یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد | |||||
وین طرفهتر که من قدری وام کردهام | از مردکی بخیل و سبکسار و بد نژاد | |||||
زان پیشتر که چشم گشایم ز خواب خوش | در خانه گیردم بتقاضاء بامداد | |||||
چون کوه بیستون بنشیند بپیش من | بر جای خواب تکیه زند همچو کیقباد | |||||
ناشسته روی تیره نشینم بپیش وی | پر خشم ازو چو کودک بدفهم از اوستاد | |||||
گوید هر آنچه خواهد و من در سزای او | دارم بسی جواب و نیارم جواب داد | |||||
هرچند مبغض است و بخیلست و ناکس است | حقست و داد ازوست گریزان منم ز داد | |||||
از کیسهٔ دروغ نهم پیش او بسی | گفتار شاهنامه و امثال سندباد | |||||
چندان دروغ و راست فراگویمش بسر | تا چون کدو شود سر آن قلتبان ز باد |
شیخ سعدی، مشرفالدین مصلح بن عبدالله شیرازی، در سعدینامه (بوستان) گفته است:
چه خوب آمد این نکته از سندباد | که: عشق آتشست، ای پسر پند باد |
امیرالشعراء رضاقلی هدایت تبرستانی، در فرهنگ انجمنآرای ناصری، مینویسد: «سندباد، بفتح اول، نام پسر گشتاسپ بوده، وی طالب حکمت و دانش گردیده تا بمقام دانائی و فرزانگی رسیده، کتابی در حکمت و پند و عقلیات بنام خود تألیف کرده...»
خواه اصل سندبادنامه تألیف دانشمندان باستان ایران باشد و یا از حکماء پیشین هندوستان، نسخهٔ پهلوی آن تا روزگار دولت سامانیان (سدهٔ چهارم) در دست بوده است.
و خواجه عمید ابوالفوارس قناوزی، بفرمان نوح بن نصر چهارمین پادشاه سامانی، در سال ۳۳۹ هجری قمری، بپارسی سادهٔ دری نقل کرده است. ازرقی[۸] شاعر نامی خراسان، در نیمهٔ سده ششم، همان ترجمهٔ قناوزی را برشتهٔ نظم کشیده است، چنانک از این ابیات که ضمن چکامهٔ شیوائی با مطلع:
ای شکسته تیره شب بر روی روشن مشتری | تیره شب بر روی روشن مشتری در ششدری |
خطاب بوالی خراسان شمسالدوله طغانشاه بن آلب ارسلان سلجوقی گفته است مستفاد میشود:
شهریارا بنده اندر مدحت فرمان تو | گر تواند کرد بنماید ز معنی ساحری | |||||
هر که بیند پندهای سودمند سند باد | نیک دا نه کاندر و دشوار باشد شاعری | |||||
من معانیهای او را یاور دانش کنم | گر کند بخت تو شاها خاطرم را یاوری |
یا لااقل پارهای از موضوعات کتاب را منظوم ساخته و در صدد گفتن همهٔ داستان بوده است، چنانکه در چکامهٔ دیگر برای طغانشاه وصف میکند:
بنده از مهر تو از جان خدمتی سازد همی | خرم و زیبا و رنگین چون شگفته بوستان | |||||
داستانی طرف کز اخبار و از اشکال او | بر گشاید طبع دانا را هزاران داستان |
پر طاوس است بر وی بسته مرواریدتر | شکل پروین است در وی رسته رنگ زعفران | |||||
از معانی اندرو پرگنده لختی گفتهام | از ره فرهنگ و دانش وز ره سود و زیان | |||||
گر برو خُلق خداوند جهان فرمان دهد | بنده اندر دانش از اندیشه بگدازم روان |
در پایان سدهٔ ششم هجری، خواجه بهاءالدین محمد بن علی بن محمد بن الحسن الظهیریالکاتب سمرقندی – صاحب دیوان رسائل سلطان طمغاج خاقان[۹] پادشاه ماوراءالنهر – ترجمهٔ سندبادنامه را، که نثری ساده و از حلیهٔ عبارت عاری بود، تهذیب و بزبان ادبی فصیح مزین بامثال و اخبار و آثار و اشعار پارسی و تازی تحریر و بمخدوم معظم خود تقدیم کرده است.
صاحب لبابالالباب، در ترجمهٔ شرفالواعظین شمسالدین محمد الدقائقی مروزی تحریر بختیارنامه و سندبادنامه را باو نسبت میدهد و مینویسد: «مدتی مدید در بخارا مقام داشت و در خیال این داعی آنست که وی را دیده است، چه در خاطر میگردد که در مسجد کوی «بالوی» که منسوبست باصحاب امام معظم و مقتدای اعظم (ابو عبدالله محمد بن ادریس) شافعی مطلبی علیه منالله الرحمة والرضوان تذکیر میگفت.» روانشاد شیخ محمد قزوینی بسیار مستعبد میدانست که دو تن در زمان واحد متصدی تهذیب و اصلاح یک کتاب گردند. زیرا که ظهیری و عوفی معاصر بودهاند و از طرف دیگر عوفی میگوید دقائقی را در بخارا دیده و در مجلس تذکیرش حاضر شده است. بدیهی است که در نسبت تحریر سندبادنامه بدقائقی سهو کرده است. – ولی داستان بختیارنامه که آن نیز از پهلوی ساسانی ترجمه شده، با اصلاح شمسالدین محمد دقائقی بچاپ رسیده و در دست است.
نورالدین محمد بن محمد العوفی البخاری در کتاب لبابالالباب مینویسد:
«الصدر الاجل بهاءالدین محمد بن علی السمرقندی الکاتب، سوار مرکب بلاغت و سالار موکب فصاحت است، مدتی صاحب دیوان انشاء قلج طمغاج خان بود و اکابر آن زمان از بحار فضائل او مغترف و به تقدم و پیشوائی وی معترف بودند. سندبادنامه را بحلیت عبارت تزیینی دادست و آن عروس زیبا را مشاطهٔ قریحت او بخوبترین دستی بر آورده؛ رسالهٔ «اعراض الریاسة فی اغراض السیاسة» از منشئات اوست، بحری زاخر موجش جواهر فاخر، از ابتدای دولت جمشید ملک تا بعهد سلطنت مخدوم خود لطائف کلام جملگی ملوک بیاورده است و آنرا شرحی زیبا بعبارتی دلربا داده؛ و کتاب «سمع الظهیر فی جمع الظفیر» هم تألیف اوست و آن روضه است از ریاض جنان و بستان انوار و ازهارش راحت جان.»
این داستان، که بسبک روان و بیپیرایهٔ سدهٔ چهارم و پنجم تحریر شده، یکی از نوادر کتب ادبی زبان پارسی است که از حسن اتفاق در توفان[۱۰] عالمگیر و آتش جهانسوز فتنهٔ مغول سالم مانده و از نمونههای بسیار خوب نثر پارسی است.
نسخ سندبادنامه گویا از همان روزگار خواجه بهاءالدین محمد ظهیری کمیاب بوده است. شادروان محمد قزوینی در همهٔ کتابخانههای معروف که فهرست آنها بطبع رسیده فقط یک نسخه در بریتیش میوزیوم British Moseum در لندن یافته است[۱۱].
چند سال پیش درصدد چاپ این کتاب سودمند از روی نسخهای که مرحوم قزوینی برای خود نویسانیده است بر آمده و از همت سستیناپذیر آقای محمد رمضانی دارندهٔ کلالهٔ خاور استمداد کردیم، چون شنیده شد که دو نسخه هم از سندبادنامه در کتابخانههای ترکیه موجود و بتصحیح فاضل معاصر احمد آتش در استانبول تحت طبع است (شاخ گل هر جا که میروید گل است) دست نگاهداشتیم که از پس نقاب اختفا بیرون بیاید.
- ↑ نام این شهر «وه انتیوک شاپور» که به از انطاکیه است بوده، بدست اسیران رومی ساخته شده است
- ↑ کلیسای نسطوری در ایران بر کلیساهای دیگر برتری داشت.
- ↑ آرامیان مردمی بودند که میان شام و دجله سکنی داشتند، زبانشان دارای دو لهجه بود: شرقی و غربی. یا کلدانی و سریانی
- ↑ ابوالعباس عبد الله المامون در حجر تربیت ایرانیان بادانش (محمد بن خالد برمکی و برادرزادهٔ او جعفر بن یحیی) پرورش یافته، مادرش «مراجل» بانوی مجللهٔ ایرانی و از پوشنگ (که شهرچهایست در ۶۴ کیلومتری هرات) بوده است.
- ↑ یتیمه، که از ارکان بلاغت زبان عربی و رسالهای بینظیر بوده است، در دست نیست
- ↑
یحیی بن الحسن میگوید: امیر طاهر بن الحسین الخزاعی سالی در «رقه» بر کران برکهای فرود آمده بود و من در خدمت او میگذرانیدم، روزی یکی از غلامان امیر را خواندم و در سراپرده با وی بپارسی سخن میگفتم، ناگاه کلثوم بن عمرو العتابی شاعر رسید و چون محاورهٔ ما را شنید او هم بلهجهٔ فصیح پارسی با من سخن گفت. از استادی و بلاغتش در این زبان بشگفت آمده پرسیدم: ای ابو عمرو! این پارسی شیوای دلپذیر را از کجا فرا گرفتهای؟ گفت: سه بار بخراسان رفتم و نبشتم از روی کتب نفیسهٔ ادبی و علمی و تاریخی که از بنهٔ یزدگرد سوم واپسین شاهنشاه ساسانی ایران در مرو شاهجان بجای مانده و در مخزنی محفوظ بود. در بازگشت بعراق چون ده فرسنگ از نیشابور گذشته بروستای «ذودر» رسیدم یادم آمد که مطالب سودمند یکی از کتابها را یادداشت نکردهام، بمرو بازگشته چند ماه دیگر هم در آن شهر ماندم. پرسیدمش: چرا این رنج را در مسافرت بخراسان و مطالعه و یادداشت کردن از کتابهای پهلوی تحمل کردی؟ گفت: مگر معانی در غیر کتب پهلوی یافت میشود؟
عتابی از بنو ثغلب بود و در «قنسرین» از بلاد شام بسادگی و قناعت میزیست، گاهگاه بر خلفاء عباسی و وزراء وفود میکرد و از جوائز و صلات ایشان بهرهمند میشد. نخست مدح ابو علی یحیی بن خالد برمکی وزیر ابو جعفر هارونالرشید و پسران یحیی را میگفت، پس از سپری گشتن دولت برمکیان بابوالطیّب طاهر ذوالیمینین که او هم ایرانینژاد بود گرائید.
پس از آنکه دولت عباسی بکوشش ابو مسلم مروزی و شمشیر دلیران خراسان تأسیس شد، فضلای پارسی که از علوم دورهٔ ساسانی ذخائری داشتند در بغداد فراهم آمده بزبان عربی آشنا شدند و بار دیگر پیکر خود را بگوهرهای گرانبهای حکمت و معقولات با شأن و رفعت آراستند، آراستنی که جای هر گونه شگفتی و حیرت است.
آن تازیانی که از فرهنگ پهلوی حظ وافری گرفتند و این ایرانیان دانش دوستی که عربی آموختند دست بدست هم داده جهان را پر کردند از علم و حکمت و ادب.
وزراء ایرانی خلفا، صدر اول عباسی (خالد بن برمک، ابو ایوب موریانی، یحیی بن خالد برمکی و پسرانش فضل و جعفر) نقل کتب علمی و ادبی ایران و فلسفهٔ یونان را بعربی تشویق کردند. فضل بن سهل سرخسی (ذوالریاستین) کتابی از پارسی بفرمان یحیی برمکی تعریب میکرد، یحیی جودت عبارتش را در ترجمه پسندیده او را باسلام خواند تا بتواند بمناصب عالیه برسد. مأمون دوالریاستین و برادرش حسن بن سهل را وزارت داد. پوران دختر زیبای حسن را بزنی گرفت. فضل از کفاة جهان و داهیان زمان و در علم فلک و دقائق بروج بینظیر بود حسن بذکاء و ادب و کرم. - ↑ شطرنج معرب «شاترانگا» یا «شش رنگی» است.
- ↑ زینالدین ابوبکر ازرقی هروی در اوائل دولت سلجوقی ظهور کرده، روزگار شباب را در سمرقند بکسب دانش گذرانیده، جامع کمالات و حاوی حالات گردیده، بر تزکیهٔ نفس همت گماشته، بشیخالاسلام خواجه عبدالله انصاری دست ارادت داده، تجلی نور معرفت را در خود دیده است.
پدر ازرقی «اسماعیل ورّاق» معاصر حکیم ابوالقاسم فردوسی بوده، استاد توس هنگام فرارش از غزنین چون بشهر هرات رسیده بخانهٔ او فرود آمده و مدت شش ماه در آنجا متواری زیسته است.
ازرقی طبعی توانا دارد، تشبیهات بدیع اختراع میکند، بفضائل خویش معجب است، خود را برتر از عنصری میداند با آنکه پیرو سبک اوست. شعرش از مبانی علمی بویژه ریاضی خالی نیست.
بیشتر قصائد ازرقی در مدح دو تن از شاهزادگان سلجوقی است: طغانشاه بن آلب ارسلان و امیرانشاه بن قاورد بن چغری بیگ داود. شمسالدین ابوالفوارس طغانشاه در روزگار پادشاهی آلب ارسلان والی خراسان و مقر حکمرانیش هرات بوده، ازرقی را بمنادمت و مصاحبت خود برگزیده است – قاورد نخستین پادشاه سلجوقی کرمان است و پسرش امیرانشاه پیش از پدر درگذشته، بشاهی نرسیده است.
تقیالدین محمد الحسینی کاشانی در تذکرهٔ خلاصةالاشعار و زبدةالافکار مرگ ازرقی را سنهٔ ۵۲۷ نبشته است ولی عوفی در تذکرهٔ لبابالالباب تصریح میکند که ازرقی بمدت بر امیر معزی، ملکالشعراء دربار سلطان معزالدین سنجر، که بسال ۵۴۲ در گذشته سابق بوده است. - ↑ رکنالدین قلج طمغاج ابراهیم بن الحسین ما قبل آخرین ملوک خانیهٔ ماوراءالنهر بوده و در حدود سنهٔ ۶۰۰ هجری قمری در گذشته است. محمد عوفی در ترجمهٔ او گوید: «پادشاهی بود که کمال حلمش خاک در دیدهٔ جبال راسخ میزد و با وقار او جرم زمین سبکسار مینمود، پیوسته مصحف نبشتی بخطی چون در منثور و بمجهولی دادی تا بفروختی و قوت خود از آن ساختی. در آن وقت که بر تخت سمرقند نشست از اطراف و جوانب فتنهها برخاسته بود، امام شمس الدین ولوالجی او را رباعی گفت:
تاجداران این سلسله را خاقانیه و ایلک خانیه و آلافراسیاب گویند. روزگار پادشاهی ایشان در ماوراءالنهر، پس از سپری کشتن دولت سامانیان و پیش از مغول نزدیک ۳۳۰ سال امتداد یافته است. – ماوراءالنهر کشور پهناور پست در غایت معموری و آبادانی: شرقیش فرغانه و کاشغر، غربیش خوارزم، شمالیش تاشکند و جنوبیش بلخ.شاهی که ازو شیر فلک را بیم است خسرو فر و رستم دل و جم تعظیم است ای دیو ستم رو که سلیمان آمد ای آتش فتنه هین که ابراهیم است.» - ↑ توفان واژهٔ چینی است
- ↑ سندبادنامهٔ ظهیری را شاعر گمنامی بسال ۷۷۶ هجری قمری بنظم در آورده، نسخهٔ آنرا مرحوم قزوینی در کتابخانهٔ دیوان هند India Office در لندن دیده، نظمش را سست و سخیف یافته است.