سیر حکمت در اروپا/فصل هفتم

فصل هفتم

تجدید حیات علم و ادب

از اواخر مائهٔ پانزدهم به بعد احوال اهل علم دیگرگون شد، و نهضت علمی رو به سرعت گذاشت، اختراعات و اکتشافات پی در پی نمایان شد. ستارگان دانش پیوسته طلوع نمودند، و چندین واقعهٔ مهم اسباب تجدد به این تغییر حال و سرعت ترقی مدد رسانید، یکی اینکه چون ترکان عثمانی بر دولت یونان مسلط شدند و قسطنطنیه را که پایتخت آن دولت بود مسخر کردند، فضلای یونانی از آن کشور مهاجرت نموده به اروپا و مخصوصاً به ایطالیا رفتند، و کتب قدیم یونانی را همراه بردند و به این واسطه اروپائیان که تا آن زمان غیر مستقیم از دانش یونان فی‌الجمله آگاهی یافته بودند؛ مستقیماً به منبع علم و حکمت دست یافتند.

دیگر اینکه به واسطهٔ اختراع فن چاپ و انتشار کتابها و رسائل بسیار سریع و آسان شد، و دانش طلبان از دست تنگی از کتاب آسوده شدند.

کشف آمریکا و راه یافتن به آسیا و هندوستان نیز علاوه بر این که معلومات جغرافیائی را بسط داد، میدان وسیعی برای جولان اروپائیان فراهم کرد، و جنب و جوش مخصوصی در ایشان انداخت.

ضمناً میان عیسویان مذاهب تازه ظهور کرد، و بعضی از علمای ایشان از حوزهٔ کاتولیکی اعتزال جسته و از فرمان پاپ و خلفای او سرپیچیدند و عنوان «پروتستان»[۱] اختیار کردند. این واقعه هم صاحبنظران را تکان داد و از جمود بیرون آمدند و برای تجدید فکر و استقلال رأی دل قوی ساختند.

باری مجموع این قضایا به ضمیمهٔ پیش‌آمدهای سیاسی که در کشورهای اروپا واقع شد، از قبیل انجام یافتن جنگ صدساله و تشکیل ملل تازه، و توانا شدن دول و مانند آن در مردم آن اقلیم روح تازه دمید، و نهضت علمی ایشان از مائهٔ شانزدهم آغاز کرد، و مقدمهٔ آن نهضت در نزد خود اروپائیان دورهٔ «تجدید حیات علم و ادب»[۲] نام دارد.

البته در مائهٔ شانزدهم بلکه هفدهم نیز آزادی قلم و زبان و عقیده حاصل نشده و بسیاری از صاحبنظران آزاردیدند، و ترقی علم از این بابت گرفتار عوائق و مشکلات بود، ولیکن به سبب قضایائی که به آنها اشاره کردیم و همچنین به واسطهٔ پختگی و ورزیدگی که در افکار روی داده بود؛ موانع مزبور از سیر کاروان علم و حکمت نتوانست جلوگیری نماید، و یک عامل مهم نشر و ترقی معارف نیز این شد که از مائهٔ شانزدهم به بعد نویسندگان در هر کشور آغاز کردند به اینکه به زبان ملی خود تألیف و تصنیف کنند، و کم کم زبان لاتین که تا آن زمان تنها وسیلهٔ اظهار معلومات بود (مانند زبان عرب در ممالک اسلامی) متروک و منسوخ گردید.

تفاوت مهمی که میان اوضاع علمی قرون وسطی و عصر جدید در اروپا دیده می‌شود. اجمالا از اینقرار است:

۱– در قرون وسطی اشتغال به امور علمی تقریباً انحصار به طلاب علوم دینی داشت، و منظور اصلی چنان که پیش از این گفته‌ایم، نیل به ایمان و یقین و اثبات حقیقت اصول دین و سازگار ساختن آنها با احکام عقل و رفع شبهات و مشکلات و یافتن راه تأویلات بود. در دورهٔ جدید این کیفیت تغییر کرد. بسیاری از دانشجویان از حوزهٔ دیانتی بیرون فرق قرون وسطی و عصر جدید بودند، و تنها جستجوی حقیقت را در نظر داشتند.

۲– در قرون وسطی چنین به نظر می‌آید که دانش‌طلبان تصور می‌کردند دانشمندان قدیم «بر باغ دانش همه رفته‌اند» و آنچه تحیقق کردنی و معلوم ساختنی بوده تحقیق کرده و معلوم ساخته‌اند. و وظیفهٔ متأخرین تنها فهم و فراگرفتن تعلیمات آنان است، و به این واسطه در سراسر دورهٔ هزارسالهٔ قرون وسطی می‌توان گفت بر معلومات پیشینیان چیزی افزوده نشد. اوقات همه به مباحثه و مجادله در گفته‌های حکمای متقدمین مصروف می‌گردید، و هر کسی به عقاید و آرای یکی از اساتید گذشته متوسل و متعصب می‌شد، و قول او را حجت می‌شمرد و مخالفان را در گمراهی می‌پنداشت، تا آنجا که: بند و آزار و تکفیر و اعدام آنان را نیز روا می‌داشت. در عصر جدید أهل علم به این نکته برخوردند که متقدمین هرچند مردمان بزرگ بوده و رنجشان در دانش‌پروری باید مشکور باشد و متأخرین البته رهین منت آنان هستند؛ ولیکن مجهولات هنوز بسیار است و پیشینیان هم از اشتباه و خطا مصون نبوده‌اند، و بنابراین هر کس مکلف است خود در مقام تحقیق برآید؛ درستی و نادرستی گفته‌های پیشینیان را بسنجد و در پی کشف معلومات تازه نیز باشد.

۳– بنا بر همین که در قرون وسطی گویا علم و حکمت را تمام می‌دانستند، دانش‌طلبی عبارت بود: از تعلیم و تعلم رساله‌ها و کتابهای قدما و مباحثه و شرح و حاشیه کردن آنها و تألیف و تصنیف تازه، همان جمع و تفریق یا تلخیص و تطویل گفته‌های پیشینیان بود اما فضلای عصر جدید در عین قدردانی از آثار گذشتگان؛ برخوردند به اینکه اگر قدما در طلب علم بهره‌مند شده‌اند از آن است که در اوضاع و جریان امور عالم سیر کرده و مشاهدات و تجربیات به عمل آورده، پس از آن در مشهودات و محسوسات خود قوهٔ فکر و تعقل به کار برده و استنباط مطالب نموده‌اند، و راه صحیح کسب دانش همین است و به «علم کتابی»[۳] نمی‌توان قناعت کرد. پس چون در این خط افتادند، هر روز به معلومات تازه و اکتشافات جدید نائل شدند، و دامنهٔ علم را پهناور ساختند و امید است که از این راه همواره بیش از پیش نتیجه حاصل شود، و بهره‌هائی حاصل گردد که به تصور نمی‌آید؛ چنانکه نتائج امروزی را کسی پیش از وقوع باور نمی‌کرد.

باری گذشته از رجر بیکن انگلیسی که سابقاً در شمارهٔ بزرگان مائهٔ سیزدهم از او نام بردیم و «لئوناردو دوینچی»[۴] ایطالیائی که نقاش و شاعر و ادیب و مهندس و فاضلی بی‌نظیر بوده و از رجال مائهٔ پانزدهم است، و این هردو از پیشقدمان نهضت علمی اروپا به شمار مؤسسین علوم جدید می‌روند. در مائهٔ شانزدهم «کپرنیک»[۵] لهستانی را باید بیاد آوریم که بنیاد کنندهٔ هیئت جدید مبنی بـر مرکـزیت خورشید و سیاره بودن زمین می‌باشد و «کپلر»[۶] آلمانی که قواعد حرکات سیارات را کشف نموده، و «گالیله»[۷] ایطالیائی که مؤسس علم طبیعی و جراثقال و نجوم جدید است و به سبب قائل شدن به حرکت زمین نزدیک بود جان ببازد و سرانجام به توبه و استغفار از هلاک نجات یافت، در ریاضیات و طبیعیات و طب و جراحی و غیر آنها نیز مردان نامی در آن عصر بوده‌اند مانند «کاردان»[۸] و «ویت»[۹] فرانسوی که اولی در جبر و مقابله راه حل معادلات درجه سوم و چهارم را یافته، و دومی استعمال حروف و علامات را در آن علم افتتاح کرده است، و «آندره وزال»[۱۰] مؤسس علم تشریح جدید و «پاراسلس»[۱۱] و «گسنر»[۱۲] سویسی که در علم ادویه و تاریخ طبیعی مقام مخصوص دارد، و «آمبرواز پاره»[۱۳] فرانسوی که در جراحی نامی شده، و «ویلیام هاروه»[۱۴] انگلیسی کاشف دوران کبیر خون و «میشل سروه»[۱۵] اسپانیولی که دوران صغیر خون را کشف کرده است، و او در معقولات نیز دخالت می‌کرد و چون به تثلیث و بعضی از اصول دین عیسوی معتقد نبود به حکم «کالون»[۱۶] که یکی از مؤسسان مذهب پروتستان است محکوم به اعدامش کردند و زنده سوزانیدند.

بعضی از دانشمندان مائهٔ شانزدهم در مسائل اجتماعی نیز نظر کرده، و مقدمات افکار سیاسی جدید را فراهم آورده‌اند، از جملهٔ آنها «ماکیاول»[۱۷] ایطالیائی است که محقق و موشکاف بوده ولیکن عملیات سیاسیون زمان خود را اصول سیاست قرار داده، و آن مبتنی بر زور و بی‌حقیقتی و تزویر بوده است، و هم اکنون سیاستی را که مقرون به جبر و ظلم و خدعه و نفاق باشد «ماکیاولی»[۱۸] گویند.

دیگر «لابوئسی»[۱۹] و «بودن»[۲۰] فرانسوی که مدافع حفـوق طبیعی بشر، یعنی آزادی و مساوات بودند و «گروت» (گروسیوس)[۲۱] هلاندی که مؤسس علم حقوق بین‌الملل خوانده میشود و «طماس مور»[۲۲] انگلیسی که کتابی نوشته است معروف به «اوتوپی»[۲۳] و کشوری موهوم فرض کرده که اصول مساوات و اشتراک در آنجا حکمفرما بوده و اکنون لفظ اوتوپی میان اروپائیان بمعنی امر واهی ممتنع الوقوع است، ولیکن کتاب مزبور شامل تحقیقات لطیف میباشد.

«رابله»[۲۴] نویسندهٔ فرانسوی به صورت قصه نویسی و هزل و مطایبه آداب و افکار زمان خود را مورد انتقاد قرار داده، و در امور زندگانی نظرهای بدیع اظهار داشته است و «مون‌تنی»[۲۵] که از نویسندگان بزرگ فرانسه است، در احوال اخلاقی انسان تحقیقات نموده و در حقایق نفی و اثبات را جایز ندانسته، و از شکاکان بشمار رفته است.

در فلسفه بیشتر فضلای مائهٔ شانزدهم هنوز بافلاطون و ارسطو مشغولند. اصل مصنفات آن دو فیلسوف به زبان یونانی به دستشان افتاده و برخورده‌اند به اینکه، آنچه در قرون وسطی از حکمت فلسفه در مائهٔ شانزدهم اشراق و مشاء دریافته بودند، و نقص و اشتباه‌ها داشته است بعلت اینکه تعلیمات مزبور به چندین واسطه به آنها رسیده بود، از یونانی به سریانی و عبرانی، و از سریانی به عربی، و از عربی به لاتین ترجمه شده، و در این نقل و ترجمه‌ها معانی اصلی آنها تحریف و تغییر بسیار یافته بود، پس: جماعتی از ارسطو سلب اعتقاد کردند و به افلاطون گرویدند، و گروهی ارسطوی تازه جسته را در مقابل ارسطوی اسکولاستیک واداشتند و به یاد آوردند که بسیاری از رایهای او با اصول دین عیسوی مخالفت دارد، و روی هم رفته از این اختلافات مسلمیت استادی ارسطو متزلزل گردید، و کم کم اذهان متوجه شد باین که باید به عقل خود رجوع کرد و مباحثه در گفته‌های گذشتگان برای کشف حقیقت کافی نیست، ولیکن از آنجا که هنوز عموماً علم و حکمت را از اصول دین تفکیک نکرده بودند، بعضی از محققان هم در سر استقلال فکر جان باختند و شهید راه دانش شدند، مانند «وانینی»[۲۶] ایتالیائی که زبانش را بریده زنده سوزانیدند. و «پیرلارامه» «راموس»[۲۷] فرانسوی که چون رساله بر رد ارسطو نوشته بود، کتابش را آتش زدند و آزارها دید و عاقبت در قتل عام پروتستان‌ها که در پاریس در سال ۱۵۷۲ واقع شده و معروف به واقعهٔ «سن بارتلمی»[۲۸] میباشد به قتل رسید.

دیگر از کسانی که به عقوبت زنده سوختن گرفتار آمدند یکی «أتین دوله»[۲۹] فرانسوی است و دیگر «جیور دانو برونو»[۳۰] ایطالیائی که از پیشقدمان بزرک فلسفهٔ جدید به شمار میرود، وحدت وجودی است و عالم موجودات و زمان را لایتناهی میداند و همهٔ موجودات را دارای حیات میپندارد، حکیم دیگر ایطالیائی موسوم به «کامپانلا»[۳۱] عقوبتهای همشهریان خود را ندیده اما سالهای دراز در زندان گذرانیده است، و او نیز معتقد بوده که همهٔ موجودات جان دارند و چون مخلوق خداوند توانای دانای مرید میباشند، آن‌ها هم هر یک بفراخور حال خود از توانائی و دانش و اراده بهره‌مند هستند.

***

اشارات مختصری که در این فصل از احوال فضلا و حکما کردیم، برای این بود که خوانندگان اجمالا از سیر علم و حکمت و انتقال افکار از قرون وسطی به عصر جدید آگاه شوند. اینک برای تکمیل مرام گوئیم، ورود حقیقی اروپائیان به دورهٔ تجدد دانش و فلسفه به دستیاری دو مرد بزرک واقع شده است. یکی دانشمند انگلیسی موسوم به «فرنسیس بیکن»[۳۲] که در نیمهٔ دوم مائه شانردهم. و ربع اول مائهٔ هفدهم می‌زیسته است (معاصر شاه عباس کبیر) دیگر حکیم فرانسوی موسوم به «رنه دکارت»[۳۳] که متعلق به مائهٔ هفدهم میباشد و شایسته است که این دو محقق را معرفی به سزا بنمائیم.


  1. Protestant
  2. Renaissance des lettres et des sciences
  3. Science livrestime
  4. Leonard de vinci
  5. Copernic
  6. Kepter
  7. Calilée
  8. Cardan
  9. Vièle
  10. André vésale
  11. Paracelse
  12. Gesner
  13. Ambroise paré
  14. Williem harvey
  15. Michél servet
  16. Calvin
  17. Machiavel
  18. Machiavélisme
  19. La Boétie
  20. Bodin
  21. Grote یا Grotius
  22. Thomas More
  23. Utopie یعنی هیچ جا
  24. Rabelais
  25. Montaigne
  26. Vanini
  27. Pierre la Ramèe یا Ramus
  28. St. Barthelmy
  29. Etienne dolet
  30. Giordano bruno
  31. Campanella
  32. Francis Bacon
  33. René Descartes