شاهنامه (تصحیح ژول مل)/آمدن افراسیاب به ایران زمین
آمدن افراسیاب به ایران زمین
چو دشت از گیا گشت چون پرنیان | ببستند گردان توران میان | ۱۳۰ | ||||
سپاهی برآمد زترگان وچین | همان گرزداران خاور زمین | |||||
که آنرا میان وکرانه نبود | همان بخت نوذر جوانه نبود | |||||
چو لشکر بنزدیک جیحون رسید | خبر نزد پور فریدون رسید | |||||
سپاه وجهاندار بیرون شدند | زکاخ همایون بهامون شدند | |||||
براه دهستان نهادند روی | سپهدارشان قارن رزم جوی | ۱۳۵ | ||||
شهنشاه نوذر پس پشت اوی | جهانی سراسر پر از گفت وگوی | |||||
چو لشکر بنزد دهستان رسید | چنان شد که خورشید شد ناپدید | |||||
سراپردهٔ نوذر شهریار | کشیدند بر دشت پیش حصار | |||||
چو اندر دهستان بیآراست جنگ | برین بر نیآمد فراوان درنگ | |||||
که افراسیاب اندر ایران زمین | دو سالار گرد از دلیران کزین | |||||
شماساس ودیگر خزروان کرد | زلشکر سواران بدیشان سپرد | |||||
زجنگ آوران مرد چون سی هزار | برفتند شایستهٔ کارزار | |||||
سوی زابلستان نهادند روی | زکینه بدستان نهادند روی | |||||
خبر بد که سام نریمان بمرد | همی دخمه سازد ورا زال کرد | |||||
وزآن سخت شادان شد افراسیاب | بدید آن که بخت اندر آمد زخواب | ۱۴۵ | ||||
بیآمد چو پیش دهستان رسید | برابر سراپردة برکشید | |||||
سپهرا که دانست کردن شمار | تو شو چار صد بار بشمر هزار | |||||
بجوشید گفتی همه ریگ وشخ | سراسر بیابان چو مور وملخ | |||||
ابا شاه نوذر صد وچل هزار | همانا که بودند جنگی سوار | |||||
بلشکر نگه کرد افراسیاب | هیونی برافگند هنگام خواب | ۱۵۰ | ||||
یکی نام بنبشت نزد پشنگ | که جستیم نیکی وآمد بچنگ | |||||
همه لشکر نوذر ار بشمریم | شکارند یکسر کجا بشکریم | |||||
دگر سام رفت از پس شهریار | همانا نیآید بدین کارزار | |||||
مرا بیم ازو بد به ایران زمین | چو او شد از ایران بخواهیم کین | |||||
ستودان همی سازدش زال زرّ | ندارد همی جنگ را پای وپرّ | ۱۵۵ | ||||
همانا شماساس در نیمروز | نشستست با تاج گیتی فروز | |||||
بهر کار هنگام جستن نکوست | زدن رای با مرد هشیار دوست | |||||
چو کاهل شود مرد هنگام کار | ازین پس نیآید چنین روزگار | |||||
هیون تگاور برآورد پرّ | بشد نزد سالار خورشید فرّ |