شاهنامه (تصحیح ژول مل)/اندرز کردن منوچهر پسرش را
اندرز کردن منوچهر پسرشرا
چو سال منوچهر شد بر دو شست | زگیتی همی بار رفتن ببست | |||||
ستاره شناسان بر او شدند | همی زآسمان داستانها زدند | |||||
ندیدن روزش کشیدن دراز | زگیتی همی گشت بایست باز | ۱۹۹۵ | ||||
بدادند از آن روز تلخ آگهی | که تیره شود فرّ شاهنشهی | |||||
گه رفتن آمد بدیگر سرای | مگر پیش یزدان به آیدت جای | |||||
نگ تا چه باید کنون ساختن | نباید که مرگ آورد تاختن | |||||
تو نا ساخته ساز رفتن کنی | تنت زیر گل در نهفتن کنی | |||||
سخن چون زداننده بشنید شاه | برسم دگرگون بیآراست گاه | ۲۰۰۰ | ||||
همه موبدان وردانرا بخواند | همه راز دل پیش ایشان براند | |||||
بفرمود تا نوذر آمد به پیش | ورا پندها داد از اندازه بیش | |||||
که این تخت شاهی فسوسست وباد | بدو جاودان دل نباید نهاد | |||||
مرا بر صد وبیست شد سالیان | برنج وبسختی ببستم میان | |||||
بسی شادی وکام دل راندم | برزم اندرون دشمنان خواندم | ۲۰۰۵ | ||||
بفرّ فریدون ببستم میان | به پندش مرا سود شد هر زمان | |||||
بجستم زتور وزسلم سترگ | همان کین ایرج نیای بزرگ | |||||
جهان ویژه کردم زپتیارها | بسی شهر کردم بسی بارها | |||||
چنانم که گوئی ندیدم جهان | شمار گذشته شد اندر نهان | |||||
درختی که تلخ آورد بار وبرگ | نیرزد همه زندگانیش مرگ | ۲۰۱۰ | ||||
وزآن پس که بردم بسی درد ورنج | سپردم ترا تخت شاهی وگنج | |||||
چنان چون فریدون مرا داده بود | ترا دادم این تاج شاه آزمود | |||||
چنان چون فریدون مرا داده بود | ترا دادم این تاج شاه آزمود | |||||
چنان دان که خوردی وبر تو گذشت | بخوشتر زمان باز بایدت گشت | |||||
نشانی که ماند همی از تو باز | برآید بر آن روزگاری دراز | |||||
نباید که ماند بجز آفرین | که پاکی نژاد آورد پاک دین | ۲۰۱۵ | ||||
نگر تا نپیچی زدین خدای | که دین خدا آورد پاک رای | |||||
کنون نو شود در جهان داوری | چو موبد بیآید به پیغمبری | |||||
پدید آید آنکس زخاور زمین | نگر تا نتازی بر او بکین | |||||
بدو بگرو آن دین یزدان بود | نگه کرد که از سر چه پیمان بود | |||||
تو مگذار هرگز ره ایزدی | که نیکی ازویست وهم زو بدی | ۲۰۲۰ | ||||
وز آنپس زترکان بیآید سپاه | نهند از بر تخت ایران کلاه | |||||
ترا کارهای درازست پیش | گهی گرگ باید بدن گاه میش | |||||
گزند تو آید زپور پشنگ | زتوران بود کارهای تو ننگ | |||||
بجوی ای پسر چون شود داوری | ززال وزسلم آنگهی یاوری | |||||
وزین نو درختی که از پشت زال | برآمد کنون برکشد شاخ یال | ۲۰۲۵ | ||||
ازو شهر توران بود بی هنر | بکین تو آید همان کینه ور | |||||
بگفت وفرود آمد آبش بروی | همی زار بگریست نوذر بروی | |||||
ابی آن که بد هیچ بیماری او | نه از دردها هیچ آزاری او | |||||
دو چشم کیانی بهم بر نهاد | بپژمرد وبر زد یکی سرد باد | |||||
شد آن نامور پر هنر شهریار | به گیتی سخن ماند ازو یادگار | ۲۰۳۰ |
.
چو موسی بیاید به پیغمبری..... صحیح است........... ........... زیرا موسی برگزیده و خلیفه خداوند در زمین است که او را با نام «روح القدس» می شناسیم، کورش پاسارگاد را ساخت و موسی ، شبهای یلدا در آنجا فرود می آمد و به کسانی که با او صلح می کردند ، نور عطا میکرد تا به حیات جاودانه برسند.... پاسارگاد توسط زرتشت زمانیکه خود را بدروغ بردیا پسر کورش جا زده بود تخریب و با خاک یکسان شد .... داریوش ، متوجه دروغ زرتشت میشه و اونو میکشه ، سپس معبد مقدس که خانه خدا در آن بود رو بازسازی میکنه.... تا اینکه محمدرضاپهلوی ، بخاطر اینکه خودش رو به کورش بچسبونه ،در جشنهای 2500 ساله ، معبد مقدس رو تخریب میکنه و خانه خدا رو بعنوان مقبره کورش جعل میکنه و میگه کورش آسوده بخواب که ما فرزندانت بیداریم!...درحالیکه کورش هرگز ایرانی و آریایی و زرتشتی نبود و از همه مهمتر او زنده ای جاودانه است...................... . منابع: سنگ نوشته های بیستون سنگ نوشته های پارسه کتاب مقدس قرآن شاهنامه اشعار مولوی ، سعدی و حافظ و افسرالملوک عاملی