شاهنامه (تصحیح ژول مل)/خواب دیدن سیاوش

خواب دیدن سیاوش

  سه روز اندرین کار بگریست زار از آن بی وفا گردش روزگار  
  چهارم شب اندر بر ماه روی بخواب اندرون بود دیهیم جوی  
  بلرزید واز خواب نوشین بجست خروشی برآورد چون پیل مست  
  همی داشت اندر برش خوب چهر همیگفت شاها چه بودت بمهر  ۲۲۷۵
  خروشید وشمعی بر افروختند برش عود وعنبر همی سوختند  
  بپرسید ازو دخت افراسیاب که فرزانه شاها چه دیدی بخواب  
  سیاوش بدو گفت کز خواب من لب هیج مکشای بر انجمن  
  چنان دیدم ای سرو سیمین بخواب که بودی یک بی کران رود آب  
  یکی کوه آتش بدیگر کران گرفته لب آب نیزد وران  ۲۲۸۰
  زیکسو شدی آتش تیز گرد برافروختی زو سیاوخش گرد  
  بپیش اندرون پیل وافراسیاب زیک دست آتش وزیک دست آب  
  بدیدی مرا روی کردی دژم دمیدی بر آن آتش تیز دم  
  فرنگیس گفت این جز از نیکوی نباشد یک امشب مگر نغنوی  
  بگرسیوز آید هم بخت شرم شود کشته بر دست خاقان روم  ۲۲۸۵
  سیاوش سپه را یکایک بخواند بدرگاه ایوان شان بر نشاند  
  بسچیده بنشست خنجر بچنگ طلایه فرستاد در سوی گنگ  
  دو بهره چو از دیر شب گذشت سوار طلایه بیآمد زدشت  
  که افراسیاب وفراوان سپاه پدید آمد از دور تازان براه  
  زنزدیک گرسیوز آمد نوند که بر چارهٔ جان میانرا ببند  ۲۲۹۰
  نیآمد زگفتار من هیچ سود از آتش ببینم مگر تیره دود  
  نگر تا چه باید کنون ساختن سپه را کجا باید انداختن  
  سیاوش ندانست بازار اوی همی راست پنداشت گفتار اوی  
  فرنگیس گفت کای خردمند شاه مکن هیچ گونه بما بر نگاه  
  یکی بارهٔ گام زن بر نشین مباش ایچ ایمن بتوران زمین  ۲۲۹۵
  ترا زنده خواهم که مانی بجای سر خویشتن گیر وکسرا مپای