شرح حال رجال ایران/حاج اسمعیل واعظ سبزواری
اسمعیل حاج ملا اسمعیل واعظ سبزواری متولد در حدود سال ۱۲۱۲ هـ.ق. فرزند حاج علیاصغر دولتآبادی[۱] از مشاهیر وعاظ باسواد در دوره سلطنت ناصرالدینشاه که
حاج اسمعیل واعظ سبزواری |
بسیار متتبع و کثیرالحافظه و در رشته موعظه و تبلیغ بینظیر بوده است تحصیلات مقدماتی را در همان شهر بپایان رسانید و سپس بتحصیل فصول حکمت الهی و فلسفه نزد حاج ملاهادی سبزواری فیلسوف معروف پرداخت میگویند که بعد از فوت استادش هیچکس اسفار را بخوبی او تدریس نمیکرده است. مدت سه سال نیز در بینالنهرین (کربلا) به تحصیل فقه و اصول در نزد سید ابراهیم قزوینی (متوفی ۱۲۹۳ هـ. ق. صاحب ضوابط الاصول) که از اعلام علمای عصر بود مشغول گردید سپس مسافرت هائی به مکه ـ عراق و صفحات فارس - کرمانشاه - اصفهان و آذربایجان نمود. در سال ۱۲۶۸ هـ. ق. که ناصرالدینشاه باتفاق شادروان میرزا تقیخان امیرکبیر باصفهان مسافرت نمود. هنگام بازگشت حاج ملا اسمعیل نیز که در اصفهان بود به تهران آمد و تا پایان عمر به استثنای چند سالی در تهران اقامت داشت و در اینمدت بتألیف وتصنیف کتب مشغول بود و بطوریکه معروف است مردم برای شنیدن بیانات و استفاده از منابر و سخنرانیهای او اظهار علاقه بسیار مینمودند. حاج ملااسمعیل با ملاها و روحانیانیکه بر خلاف دین مبین اسلام عمل میکردند جداً مخالف و در بیانات خویش بسوء اعمال آنان اشاراتی میکرده است از آن جمله در محضریکه همه علماء جمع بودهاند در ضمن وعظ این شعر خواجه را میخواند:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد | که می حرام ولی به ز مال اوقاف است |
یکی از روزها که حاج ملاعلی کنی مجتهد معروف در مجلسیکه حاج ملااسمعیل مشغول بموعظه بوده وارد میشود مردم باحترام او از جای خود برخاسته دست او را میبوسند و مدتی وعظ حاج ملااسمعیل تعطیل میشود و این موضوع قدری باو برمیخورد و از تعطیلی که برایش دست داده چندان خوشش نمی آید. حاج ملااسمعیل پس از چند دقیقه که از نشستن حاج ملاعلی میگذرد در ضمن وعظ بمناسبتی این شعر حافظ را بصدای بلند میخواند:
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ | که دست زهدفروشان خطا است بوسیدن |
خواندن این شعر هم باین صراحت به حاج ملاعلی خیلی برمیخورد و کینه او را سخت در دل میگیرد و چندی بعد از ناصرالدینشاه تبعید او را درخواست کرده و شاه هم با درخواست حاجی کنی موافقت میکند و او را به تبریز تبعید مینماید. حاج ملااسمعیل سالها در تبریز اقامت داشت تا اینکه در سال ۱۳۰۶ هـ. ق. حاج ملا علی در گذشت و او به تهران آمد و وعظ و خطابه خود را ادامه داد و بمناسبت فوت حاج ملاعلی کنی روزی در سر منبر پس از ذکر مقدمات این شعر فردوسی را خواند:
دمی آب سرد از پی بدسگال | به از عمر هفتاد و هشتاد سال |
اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانه (خطی) خود راجع بحاج ملا اسمعیل مینویسد: «سهشنبه ۲۹ ربیعالاول ۱۳۰۶: حاجی ملااسمعیل واعظ را آنجا دیدم[۲] این شخص سی و پنج سال است که با من آشنا و رفیق بود حالا مدتی بود بواسطه اینکه حاجی ملاعلی مرحوم با او بد بود او را مردود و از تهران بیرون فرستاده تبریز بود خیلی پیر و شکسته شده از چشم و گوش علیل شده خیلی از ملاقاتش مشعوف شدم ساعت یک حضرت ولیعهد در همان منزل حسنخان ورود فرمودند» و نیز مینویسد: «دوشنبه ۲۲ رمضان ۱۳۰۷: حاجی ملا اسمعیل حالا نود سال دارد اگر چه پیر شده اما باز خوب حرف میزند و موعظه میکند» در جمادیالاولی سال ۱۳۱۲ هـ. ق. در سن یکصد سالگی در تهران درگذشت. تاریخ فوت او را روشن شاعر در مرثیهاش چنین ذکر مینماید:
ده و دو بود فزون از هزار و سیصد سال | ||||||
ز هجرت نبوی آن خلاصه امکان | ||||||
بعشر دوم ماه جمادیالاولی | ||||||
نمود رحلت و اندر بهشت کرد مکان |
چنانکه خوانندگان گرامی بخواهند اطلاعات بیشتری از زندگانی و شرح حال او بدست آورند بکتب ذیل مراجعه نمایند: مطلع الشمس - الماثر والاثار - اعیانالشیعه - الذریعه - ریحانةالادب - طرائق الحقایق - ناسخالتواریخ خطی متمم جلد قاجاریه - تاریخ گویندگان اسلام جلد اول - علمای معاصرین.