شرح حال رجال ایران/حاج میرزا ابوطالب محمد موسوی زنجانی

ابوطالب حاج میرزا سیدابوطالب محمد موسوی زنجانی[۱] پسر بزرگ حاج میرزا ابوالقاسم معروف به میرزا از علمای معروف مقیم تهران و از مخالفین مشروطه و از یاران مرحوم شیخ فضل‌الله نوری و آخوند ملا محمد آملی در واقعه میدان توپخانه بود. حاج میرزا ابوطالب زنجانی از خانواده علم و ادب و پدر و جدش از معاریف علمای زنجان بوده‌اند. نامبرده در سال ۱۲۵۹ ه‍. ق. در زنجان متولد و در اوائل سال ۱۳۲۹ قمری در تهران فوت کرده است. حاج سید ابوطالب در سال ۱۳۰۰ قمری از زنجان به تهران آمد و قریب سی سال با یک زندگانی مرفه مجلل و متشخصانه‌ای زندگانی میکرد زندگانی وی خیلی تمیز و مرتب و شخصاً مرد با سواد – مطلع – خیلی درست – محترم و روشنفکری بوده است. مرحوم سید محمد بهبهانی شرحی از او برای نگارنده نقل کرد که شنیدنی است میگفت: روزی پدرم (سید عبدالله بهبهانی) به حاج سید ابوطالب پیغام داد که فردا قصد دارم بامامزاده داود بروم[۲] و خواهش میکنم که تشریف آورده باتفاق یکدیگر برویم جوابداد اگر برای زیارت است حاضر نیستم و هر گاه بعنوان گردش و هواخوری است حاضرم سید عبدالله دوباره پیغام داد که برای گردش میرویم و بالاخره سید زنجانی راضی برفتن شد هنگامیکه

حاج میرزا ابوطالب زنجانی

به امامزاده داود رسیدند سید ابوطالب قصد کرد که نماز گذارد در صحن امامزاده برای وضو گرفتن رفت عبا و عمامه خود را در یکی از غرفه های صحن گذاشت و مشغول به وضو گرفتن شد سید عبدالله بهبهانی بیکی از همراهان خود دستور داد که هنگام وضو گرفتن عمامه او را بطوریکه نفهمد برداشته توی حرم امامزاده برده در آنجا بگذارند چنین کردند. سید ابوطالب، پس از وضو گرفتن، خواست که عمامه را برداشته بر سر خود گذارد دید که عمامه‌اش نیست هر قدر تجسس و پرسش نمود آن را نیافت و مدتی جستجوی او طول کشید تا اینکه بالاخره شخصی آمده گفت که من یک عمامه سیاه توی حرم امامزاده دیدم که در آنجا گذاشته شده بود سید عبدالله به سید ابوطالب گفت بروید توی حرم به‌بینید شاید عمامه شما باشد سید رفت و عمامه را آورد و گفت عمامه خود من است سید عبدالله خندید و بوی گفت که در شهر با من قرار داده بودید که حرم نروید و امزاده را زیارت نکنید دیدید که آخرالامر رفتید و امامزاده را زیارت کردید. حاج سید ابوطالب باین قبیل امامزاده‌ها بهیج وجه عقیده نداشت و میگفت که چون معلوم نیست اصل و منشأ این قبیل امامزاده‌ها چه بوده و چیزی که سند صحیح نداشته باشد بآن امام زاده، بقصد زیارت، رفتن ندارد از این جهت اکثر امامزاده‌ها را در شهرها و دیها ساختگی میدانست و بآنها عقیده نداشت. حاج شیخ ابو جعفر کرمانی پیشنماز ومدرس مسجد و مدرسه مشیرالسلطنه یکی از روزها برای نگارنده این سطور حکایت میکرد که من در تهران طلبه و درس میخواندم و حاج میرزا ابوطالب در آنوقت، در تهران، خیلی عنوان داشت. پدرم در نجف با او آشنایی پیدا کرده بود نامه‌ای باو نوشت از من بایشان سفارش نمود که در صورت لزوم از من توجهی بشود نامه را برداشته عازم خانه او شدم در بین راه آخوندی به من رسید من که میخواستم انگل میرزا ابوطالب بشوم او هم انگل من شد و با من بخانه سید ابوطالب آمد خانه خیلی تمیز و مرتب و اطاقها تمیزتر از خانه و هیچ بخانه روحانیون شباهت نداشت اطاقیکه وارد شدم روی نمد یا قالی چلوار سفیدی که از تمیزی برق میزد کشیده شده بود و کف اطاق را کاملا پوشانده بود من وارد شدم و آن آخوند انگل هم عقب من وارد اطاق شد چند قدمی که برداشت چون پایش عرق داشت و خیلی کثیف بود جای پاهایش مرتب روی چلوار ماند حاج میرزا ابوطالب فریاد زد آخوند! آخوند! دیگر نرو! صبر کن. آخوند ایستاد سید از جیبش یک تومان در آورد و بآخوند داد و گفت فوراً برو حمام خودت را تمیز کن این چه وضعی است که تو ورود کردی به‌بین روفرشی را چکار کردی. آخوند هم یک تومان را گرفت و رفت

میرزا جوادخان سعدالدوله که خانه‌اش از حیث نظم و ترتیب در میان رجال در درجه یک بود او هم حکایتی نقل کرد و میگفت حاج میرزا ابوطالب بدیدن من آمد و زنگ اخبار را ندیده بود زنگ زدم پیشخدمت حاضر شد میرزا ابوطالب خیلی تعجب کرد پرسید که این چگونه بود من عمل زنگ اخبار را برایش شرح دادم او خیلی خوشش آمد و گفت بسیار چیز خوبی است بجای اینکه ما داد بزنیم مثلا حسن، حسین بیا و همه کس هم خبردار شود باین وسیله نوکر یا کلفت را هر وقت بخواهیم بدون سر و صدی حاضر میشود من چون دیدم که میرزا خیلی

سید جواد ظهیرالاسلام

از آن خوشش آمده یکدستگاه زنگ اخبار تهیه کرده در خانه‌اش نصب کردم و چون از کسی چیزی نمیگرفت باصرار زیاد آن را قبولاندم و او از آن زنگ اخبار مرتباً استفاده میکرد. در اواخر سلطنت مظفرالدین در سال ۱۳۲۴ ه‍. ق. هنگام انقلاب مشروطیت مدتی سیدجواد ظهیرالاسلام نایب‌التولیه مسجد عالی سپهسالار شد. در آن موقع طلاب مدرسه دو دسته بودند مخالف و موافق با وی. مخالفین شرحی به حاج میرزا ابوطالب نوشته و از او استفتاء کردند که آیا ظهیرالاسلام در جزو علمای روحانی است و یا جزو اعیان و اشراف میباشد. حاج میرزا ابو طالب در جواب آنان در حاشیه استفتاء چنین نوشته بود: «اگر سید جواد درس بخواند طلبه است»[۳] . حاج میرزا ابوطالب بواسطه اینکه شاهزاده خانمی را بزنی گرفت[۴] و با مقام روحانی و تقوی او هیچ تناسب نداشت در حیات و در مماتش قدری موهون شد. وی از شاگردان مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری و حاج سید حسین کوه‌کمری و در میان عامه مردم بدرستی و صحت عمل معروف بوده و باستفاده‌های مادی که در بین بعضی از علماء و ملانماها معمول است بهیچ وجه تن در نمیداده است. نامبرده صاحب تألیفات زیادی است که اکثر آنها هنوز چاپ نشده است. برادر حاج میرزا ابوطالب حاج میرزا ابوالمکارم بوده که او نیز از ملاها و در زنجان عنوان زیادی داشته است.


  1. در زمان ناصرالدینشاه معروف به حاج میرابوطالب خمسه‌ای بوده است.
  2. شرح حال امامزاده داود را من در هیچ کتاب معتبری ندیده‌ام بعضی حدس میزنند که امامزاده داود باید از سادات زیدیه حسنی باشد. بنای اصلی امامزاده را گلبدن خانم خازن‌الدوله زن چهل و یکم فتحعلیشاه که اصلا از مردم گرجستان بود در سال ۱۲۴۸ قمری آن را بنا نمود (لقب خازن‌الدوله‌ای این زن هم باین مناسبت بود که ابتدا در اندرون فتحعلیشاه صندوقدار و سپس خزانه‌دار خاصه شاه و ملقب به خازن‌الدوله شد) و بعد طهماسب میرزا مؤیدالدوله (پسر دوم محمد علی میرزا دولت شاه) و فیروز میرزا نصرةالدوله (پسر ۱۶ عباس میرزا نائب‌السلطنه) هر یک ابنیه ای بر آن اضافه و الحاق نمودند.
  3. سیدجواد ظهیرالاسلام پسر حاج سید زین‌العابدین ظهیرالاسلام امام جمعه تهران (امام جمعه سوم) و شاهزاده خانم ضیاءالسلطنه دختر سوم ناصرالدینشاه قاجار و داماد مظفرالدینشاه بوده و در سال ۱۳۰۰ ه‍. ق. تولد یافته است. سید جواد پس از درگذشت پدر خویش در ذیقعده سال ۱۳۲۱ ق. بلقب ظهیرالاسلام ملقب گردید، ظهیر الاسلام ۵ بار در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۳۴ و ۱۳۴۲ ه‍.ق. و همچنین در مرداد ۱۳۳۰ و آذر ۱۳۳۴ خورشیدی نایب‌التولیه مدرسه عالی سپهسالار بوده و دو بار نیز در سالهای ۱۳۳۴ و ۱۳۳۸ ه‍. ق. نایب‌التولیه استانقدس رضوی و یکبار هم سناتور شد. نامبرده در فروردین ۱۳۴۴ خورشیدی در سن ۸۴ سالگی در تهران در گذشت و در مقبره میرزا ابوالقاسم امام جمعه (امام جمعه دوم) جدش معروف به سر قبر آقا واقع در جنوب شهر بخاک سپرده شد.
  4. دختر بهرام میرزا معزالدوله