| | | | | | |
|
بود در شهر هری، بیوه زنی |
|
کهنه رندی، حیلهسازی، پرفنی |
|
|
نام او، بیبی تمیز خالدار |
|
در نمازش، بود رغبت بیشمار |
|
|
با وضوی صبح، خفتن میگزارد |
|
نامرادان را بسی دادی مراد |
|
|
کم نشد هرگز دواتش از قلم |
|
بر مراد هرکسی، میزد رقم |
|
|
در مهم سازی اوباش و رنود |
|
دائما، طاحونهاش در چرخ بود |
|
|
از ته هر کس که برجستی به ناز |
|
میشدی فیالحال، مشغول نماز |
|
|
هرکه آمد، گفت: بر من کن دعا |
|
او به جای دست، برمیداشت پا |
|
|
بابها مفتوحة للداخلین |
|
رجلها، مرفوعة للفاعلین |
|
|
گفت با او رندکی، کای نیک زن |
|
حیرتی دارم، درین کار تو من |
|
|
زین جنابتهای پیدرپی که هست |
|
هیچ ناید در وضوی تو شکست |
|
|
نیت و آداب این محکم وضو |
|
یک ره از روی کرم، با من بگو |
|
|
این وضو از سنگ و رو محکمتر است |
|
این وضو نبود، سد اسکندر است |
|