شیدای گراشی (غزلیات)/سر چه باشد که ببازم آن را
سر چه باشد که ببازم آن را | کنم ای جان به فدایت جان را | |||||
بهر تسلیم توام جان در کف | روز و شب منتظرم فرمان را | |||||
چه شود گر ز ترحم روزی | شاد سازی تو دل نادان را | |||||
روی تو کاسته دارد دل ما | چون که مه کاهد شب کتّان را | |||||
دل چو بردی نهراسم از کس | نکند خوف ز دزد عریان را | |||||
تو شکستی اگرت عهد قدیم | من به سر میبرم آن پیمان را | |||||
خنده بر گریهی شیدا تا چند | خنده از پی بودش گریان را |