| | | | | | |
|
صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک |
|
ای آنکه هرچه کرد ضمیرت صواب کرد |
|
|
ای خواجه ای که نافذ تقدیر در ازل |
|
ذات ترا ز جمله جهان احتساب کرد |
|
|
وی سروری که هر نفس از خاک درگهت |
|
گردون هزار فتح و ظفر فتح باب کرد |
|
|
هرکو نهاد گردن طاعت به امر تو |
|
نامش زمانه خسرو مالک رقاب کرد |
|
|
وانکو چو آستانه مقیم درت نشد |
|
سیلاب فتنه خانهی عمرش خراب کرد |
|
|
یکباره جور و فتنهی عنان از جهان بتافت |
|
تا صیت عدل و جود تو پا در رکاب کرد |
|
|
هر منصبی کز آصف و جم یادگار ماند |
|
بازوی تو به تیغ و قلم اکتساب کرد |
|
|
تیغ عدو شکافت تو گوئی چه جوهریست |
|
کزوی به روز معرکه بحر اضطراب کرد |
|
|
زخمش چه معجزیست که سرها به باد داد |
|
برقش چه آتشیست که جانها کباب کرد |
|
|
هرک از در سال درآمد به پیش تو |
|
کلک تو از کرم به عطایش جواب کرد |
|
|
شاها طلوع اختر سعدیکه ناگهان |
|
چون فتح و نصر روی به عالی جناب کرد |
|
|
چون ماه تو به منظر زیبا نهاد روی |
|
چون جرم خور به برج حمل انقلاب کرد |
|
|
آن لحظه کو عزیمت ملک ظهور ساخت |
|
دولت دو اسبه پیشتر از وی شتاب کرد |
|
|
تا بر سرش نثار کند دست روزگار |
|
پر حقهی سپهر ز در خوشاب کرد |
|
|
شد قدر آفتاب ز همنامیش بلند |
|
زان روح چرخ تهنیت آفتاب کرد |
|
|
در سایهی تو تا به ابد کامکار باد |
|
خود بخت نیک در ازلش کامیاب کرد |
|
|
جاوید باد دولت و عمر تو وین دعا |
|
ایزد به فضل و رحمت خود مستجاب کرد |
|