| | | | | | |
|
آن دو روبه چون به هم هم برشدند |
|
پس به عشرت جفت یک دیگر شدند |
|
|
خسروی در دشت شد با یوز و باز |
|
آن دو روبه را ز هم افکند باز |
|
|
ماده میپرسد ز نر، کی رخنهجوی |
|
ما کجا با هم رسیم، آخر بگوی |
|
|
گفت اگر ما را بود از عمر بهر |
|
بر دکان پوستین دوزان شهر |
|
|
دیگری گفتش که ابلیس از غرور |
|
راه بر من میزند وقت حضور |
|
|
من چو با او برنمیآیم به زور |
|
در دلم از غبن آن افتاد شور |
|
|
چون کنم کز وی نجاتی باشدم |
|
وز می معنی حیاتی باشدم |
|
|
گفت تا پیش توست این نفس سگ |
|
از برت ابلیس نگریزد به تگ |
|
|
عشوهی ابلیس از تلبیس تست |
|
در تو یک یک آرزو ابلیس تست |
|
|
گر کنی یک آرزوی خود تمام |
|
در تو صد ابلیس زاید والسلام |
|
|
گلخن دنیا که زندان آمدست |
|
سر به سر اقطاع شیطان آمدست |
|
|
دست از اقطاع او کوتاه دار |
|
تا نباشد هیچ کس را با تو کار |
|