| | | | | | |
|
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است |
|
لیک دیوانهتر از من دل شیدای من است |
|
|
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون |
|
نیش آن خار که از دست تو در پای من است |
|
|
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع |
|
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است |
|
|
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز |
|
بر جفا کاری تو شاهد فردای من است |
|
|
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید |
|
به خدا قاتل من دیدهٔ بینای من است |
|
|
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود |
|
با همه جور و ستم همت والای من است |
|
|
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل |
|
من به فکر دل و خلقی به تماشای من است |
|
|
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز |
|
پای پر آبلهٔ بادیه پیمای من است |
|