لاهوتی (غزلیات)/آتش کاروان
بستند همرهان، سوی یار و دیار بار؛ | جز من، که دور مانده ام از یار و از دیار. | |||||
در آتشم ز فرقت یاران، که گفته اند: | از کاروان به جای نماند به غیر نار. | |||||
ای کاروان، که بار دل و جان گرفته ای، | خوش می روی، برو که خدایت نگاهدار! | |||||
راه وطن بگیر، که این منزل غریب | آب و هوای آن نبود بر تو سازگار. | |||||
ای بلبلان عاشق و ای طوطیان مست، | آنجا که یافتید به هند وصال بار، | |||||
یادی کنید از من گم کرده آشیان، | نامی برید از من دلخون داغدار. | |||||
عمری است کز جفای تو، ای چرخ زشت کیش، | در حسرت گلی، شده ام همنشین خار. | |||||
دانم چرا ستیزه کنی با من، ای فلک، | خواهی به زینهار تو آیم به اضطرار. | |||||
ای آسمان، برو، که تو عاجزتری ز من، | ای چرخ، دور شو، که تو بیش از منی فگار! | |||||
تیغ ملال، هر چه توانی به من بزن، | تیر هلاک، هر چه بخواهی، به من ببار! | |||||
من سخرهٔ تو نیستم، ای چرخ دون پرست، | من طعمهٔ تو نیستم، ای گرگ لاشه خوار. | |||||
شمشیرم، ار برهنه بمانم، مرا چه عیب، | شیرم، اگر به سلسله باشم، چه احتقار[پانویس ۱] | |||||
بیچاره نیستم، به تهی دستیم مبین، | طبعم خزینه ایست پر از در شاهوار. | |||||
رو می نهم به درگه یار، اینم آبرو، | تن می زنم ز منت غیر، اینم افتخار | |||||
هرگز نیازمند نگردد به هیچ کس | آنجا که مرد بخرد، تن می دهد به کار. |
اسلامبول، ژوئن ۱۹۲۰
یادداشتها
ویرایش- ↑ کوچک شمردن - خوار شمردن کسی یا چیزی