لاهوتی (غزلیات)/اعجاز تبسم
جان می دهد به من، جان... | آواز را ببینید! | |||||
دل می رباید از من، دل... | ناز را ببینید! | |||||
چشمش چو بر من افتد، | دل را کند ز سینه. | |||||
سیمرغ می کند صید، | شهباز را ببینید! | |||||
تا هر نفس به نوعی | سازد مرا پریشان، | |||||
دم می دمد چو جادو، | دمساز را ببینید! | |||||
از آشیان سینه | یکسر کبوتر دل | |||||
در دام زلفش افتد، | پرواز را ببینید! | |||||
دلمرده چون شوم من، | با یک تبسم از نو | |||||
دل زنده ام نماید؛ | اعجاز را ببینید! | |||||
عشق جوان به میدان | دل می برد ز پیران؛ | |||||
تا چون شود سرانجام، | آغاز را ببینید! |
مسکو، فوریهٔ ۱۹۳۹