لاهوتی (غزلیات)/تصویر تو
تو رفتی و تصویر تو در دیدهٔ من ماند، | خندیدن و تقریر تو در دیدهٔ من موماند. | |||||
رفتی و نرفت ابرو و مژگان تو، از یاد، | شمشیر تو و تیر تو، در دیدهٔ من ماند. | |||||
بنشست به گل، پیش خرامیدن تو، کاج، | من دیدم و توفیر تو، در دیدهٔ من ماند. | |||||
رفتی و جنون آمد و با وی خوشم اکنون، | گیسوی چو زنجیر تو، در دیدهٔ من ماند. | |||||
با من همه در گردشی و صحبت و شوخی، | القصه که تصویر تو در دیدهٔ من ماند. |
مسکو، اوت ۱۹۳۷