لاهوتی (غزلیات)/خنده رقیب
بردار پرده، ای صنم ماه روی من، | تا روی تو، زیاد کند آبروی من. | |||||
هر جا که گفتگو ز نقاب تو می شود، | خندد رقیب و گریه بگیرد گلوی من. | |||||
خواهم میان جامعه آزاد بینمت، | جز این، به جان تو، نبود آرزوی من. | |||||
بخت سیه، مرا ز تو آنقدر دور کرد | تا آنکه شد سفید، چو روی تو، موی من. | |||||
می گفتم، آنچه پشت سرت طعنه زد رقیب، | می بود اگر که روی تو، در روبه روی من. | |||||
لاهوتیا، چه شد که به یارم اثر نکرد، | با آنکه شد زمانه پر از های و هوی من. |
اسلامبول، ژانویهٔ ۱۹۲۰