لاهوتی (غزلیات)/دست کارگر
گر نیست دو دست نامور ما را، | کس می نرهاند از خطر ما را. | |||||
تا چند برای نفع خود، اشراف، | آواره کنند و دربه در ما را؟ | |||||
تا کی چو کلاه و کفش بفروشند، | این بی شرفان به سیم و زر ما را؟ | |||||
نه نور به دیده مانده از زحمت، | نه زور به زانو و کمر ما را. | |||||
بایست مطیع شد به تشکیلات، | تا وصله کند به یکدگر ما را. | |||||
چون جمع شویم، هیچ بازویی، | از هم نکند جدا، دگر ما را. | |||||
پاداری و اتحاد، بنشاند، | بر دامن شاهد ظفر ما را. | |||||
از مقصد خویش برنمی گردیم، | از تن ببرند اگرچه سر ما را. | |||||
وز هیچ کسی کمک نمی خواهیم؛ | کافیست دو دست کارگر ما را. |
تبریز، نوامبر ۱۹۲۱