لاهوتی (غزلیات)/شادمان
در دلم غم نیست تا جادوی من | چون جگر، بنشسته در پهلوی من. | |||||
بین چه بازی می کند با موی او، | آفرین بر قدرت بازوی من! | |||||
گر روم در باغ از پهلوی او، | گل معطر می شود از بوی من! | |||||
زان سبب امشب به او دشمن شدم | که، به رنگ صبح باشد موی من. | |||||
بی وی ار بینم به روی دیگران، | روی شادی را نبیند روی من! |
مسکو، فوریهٔ ۱۹۳۱