لاهوتی (غزلیات)/شمع رخ جانانه
یارم به وفاداری | جانانهٔ مشهوریست. | |||||
چون منزل جانان، جان | کاشانهٔ مشهوریست. | |||||
تا بیندش، افتد دل | در دام سر زلفش، | |||||
خال بت من در صید | یک دانهٔ مشهوریست. | |||||
با سوزش و با کشتار | دوری نکند از یار، | |||||
چون شمع رخش، دل هم | پروانهٔ مشهوریست. | |||||
خونش چو گذشت از سر | آید به کف دلبر، | |||||
در بزم محبت، دل | پیمانهٔ مشهوریست. | |||||
جانبازی و صدق و عزم | در سینه نموده جمع، | |||||
چون دارفنون عشق | دل، خانهٔ مشهوریست. | |||||
شور، ار به سرش افتد | بر هم زند عالم را، | |||||
دستش نزنید، این دل | دیوانهٔ مشهوریست! | |||||
در مجلس، از آن گویند، | در مکتب از آن خوانند، | |||||
عشق دل لاهوتی | افسانهٔ مشهوریست. |
مسکو، سپتامبر ۱۹۳۷