لاهوتی (غزلیات)/صدای یار میآید
به شادی نغمه کش، ای نی، نوای یار می آید؛ | به لب آ، گوش کن، ای جان، صدای یار می آید. | |||||
اگر چون کودکان در جست و خیز آمد، مکن عیبش، | به این حالت، دل از شوق لقای یار می آید. | |||||
ز راهم دور شو دیگر طبیبا، درد من کم شد، | نمی بینی که قاصد با دوای یار می آید؟ | |||||
من از دنیا فقط دیدار جانان آرزو دارم، | نمی خواهم و گر خود، جان به جای یار می آید. | |||||
بیا، تا زنده گردد دل ز لطفت ای صبا، کز تو | نفس چون می کشی، بوی وفای یار می آید. | |||||
دلا، از عقدهٔ هجران مکن آه و فغان چندان، | نگه کن نامهٔ مشکل گشای یار می آید. |
کسلاودسک، مارس ۱۹۳۷