لاهوتی (غزلیات)/لاله داغدار
گل ار که نیست چه غم، بستری ز خار که دارم؛ | چو لاله، یک دل پرخون داغدار که دارم. | |||||
نباشد ار به کنارم نگار من، ز فراقش | کنار و دامنی از خون دل نگار که دارم. | |||||
مرا ز دامن او، مرگ هم جدا ننماید، | گرفتم آنکه شوم خاک ره، غبار که دارم. | |||||
هزار شیشهٔ می، وامدار میکده هستم، | چه غم که سیم و زرم نیست، اعتبار که دارم. | |||||
به رزم مفتخوران، همردیف رنجبرانم، | دگر چه واهمه ز اغیار هست؟ یار که دارم. | |||||
به یاری دگرانم در این زمانه چه حاجت؟ | دو دست کار و دو بازوی نامدار که دارم. | |||||
چه باک اگر نبود دُر شاهوار به دستم، | گرانبهاتر از آن: شعر آبدار که دارم. | |||||
برای درد سر، ای شیخ، اگر که وعظ نمایی؛ | بس است، بیهده دیگر مگو، خمار که دارم. | |||||
به مسجد ار که چو لاهوتیم کنند حقارت، | روم به میکده ز آنجا، ره فرار که دارم. |
اسلامبول، ژوئیهٔ ۱۹۲۰