زمین و آسمان را گر بکابم[۱] بتی مانند تو نیکو، نیابم.  
  همیشه در جهان ناکام بودم، تو را دیدم، از آن دم، کامیابم.  
  همه عمرم به تاریکی گذشته ست کنون رویت نمی ماند به خوابم.  
  به تنهایی گرفتم عادت، اکنون ز شادی، پیش تو در اضطرابم.  
  چه خوش ملکی است ملک عشق، کاینجا رفیق راه باشد آفتابم.  
  به جز کویت، به هر شهری که رفتم مرا راندند ناداده جوابم.  
  چه سازم، زندگانی تا مرا دید، حریف جنگ خود کرد انتخابم.  
  مرا، تو، دوست خواندستی، عجب نیست که دشمن، سعی دارد در عذابم.  

مسکو، مارس ۱۹۳۹

یادداشت‌ها

ویرایش
  1. بکاوم - بجویم (گویش تاجیک)